گوشه ها یی از تاریخ ایران

گوشه ها یی از تاریخ ایران

بررسی گوشه هایی از تاریخ ایران
گوشه ها یی از تاریخ ایران

گوشه ها یی از تاریخ ایران

بررسی گوشه هایی از تاریخ ایران

هفت دشمن قسم خورده ایر ان : چنگیز مغول و خلیفه عباسی(بخش یکم)


هفت دشمن قسم خورده ایر ان : چنگیز مغول و خلیفه عباسی(بخش یکم)

در تابستان ۵۹۸ خورشیدی، دیده‌بانان گزارش دادند که مغول ها از مسیر جنوبی سیحون و از راه دره فرغانه نزدیک می‌شوند. خوارزمشاه یک نیروی بزرگ به فرماندهی فرزندش جلال الدین برای نابودی دشمن فرستاد. مغول ها پس از نبردی شدید، عقب نشینی کردند و جلال الدین به پدرش گزارش داد که :

ارتش مغول برخلاف آوازه‌اش چندان ترسناک نیست. (نخستین اشتباه  خوارزمشاهیان در میدان جنگ)سربازانشان ضعیف و رنگ پریده و اسب هایشان لاغر و رنجور بودند و به نظر می‌رسد هیچ کدام اشتیاقی به ادامه جنگ ندارند. به اعتقاد شاه، مغول ها توانایی مقابله با ارتش او را نداشتند. در نتیجه، سربازان بیشتری را در انتهای جنوبی کمربندی قرار داد و منتظر ماند.

کشتن مردی که ایر ان بسوی نابودی سوق داد

چند ماه بعد یک گردان مغول به شهر اُترار شبیخون زده و فرماندار را دستگیر کردند. همان مردی که به بازرگانان مغول هتک حرمت کرده بود، او را کشتند و نقره‌ی مذاب در چشم و گوش هایش ریختند. شاه از راهی غیرمنتظره سربازان را به سوی شمال تغییر مسیر داد؛ به زعم او شاید مغول ها سریع حرکت کنند ولی نخواهند توانست بر یک ارتش قوی با نفرات بسیار چیره شوند.(اشتباه دوم خوارزمشاهیان)

با وجود این، اندکی بعد دو ارتش مغول، از جنوب اُترار به موازات سیحون عبور کردند. یکی از ارتش ها، به فرماندهی، جوجی خان، به شهرهای مهم در امتداد رودخانه حمله کرد، در حالیکه ارتش دیگر به فرماندهی جبه نویان، در جنوب ناپدید شد. ارتش جوجی خان مانند ملخ به تپه‌ها و دشت های نزدیک رودخانه هجوم آورند.خو ارزم شاه بخش بزرگی از ارتش خود را به رودخانه منتقل و نیروهای ذخیره‌ی خود را در سمرقند حفظ کرد.

ویرانگری از استراتژی های اصلی چنگیز خان

 ارتش جوجی خان نسبتا کوچک بود، در حدود بیست هزار سرباز، با این حال بسیار تهاجمی بود و یکی پس از دیگری، بدون هشدار قلعه‌ها را سوزانده و ویرانی به بار می‌آوردند.

جنگجویان عجیب و غریب از کجا امده  بودند؟مانورهای پیش بینی ناپذیر

در همین حال، گزارش‌های رسیده از خط مقدم به شاه، ورود جنگجویان عجیب و غریبی را از شرق اعلام می‌کرد که همه سواره نظام بودند. هر مغول نه تنها سوار بر اسب بود، بلکه چندین اسب بی سوار را به دنبال خود می‌کشید، همه‌ی اسب‌ها مادیان بودند و هنگامی که یکی از آنها خسته می‌شد، سرباز، سوار بر اسبی تازه نفس می‌شد. مغول ها با ارابه‌های سبک آذوقه خود را حمل کردند، شیر و خون مادیان را نوشیدند و اسب‌های ضعیف و زخمی را کشته و خوردند

آنها می‌توانستند :

دوبرابر سریعتر از دشمن خود حرکت کنند، 

تیراندازی‌شان فوق‌العاده بود. 

می‌توانستند هنگام پیش‌روی یا عقب نشینی تیرهای آتشین را با مهارت و چالاکی بیندازند و 

حملاتشان به مراتب مهلک‌تر از آن چیزی باشد که ارتش شاه تاکنون دیده است.

 دسته‌های آنها در فاصله‌های زیاد با پرچم‌ها و مشعل ارتباط برقرار می‌کردند و مانورهایشان هماهنگ و تقریبا پیش‌بینی‌ناپذیر بود.


ارتش ناپدید شده مغول ناگهان مجددا آشکار شد

با این آزار و اذیت‌های فرسایشی، نیروهای شاه بیش از پیش خسته می‌شدند. اینک به طور ناگهانی، ارتشی که به فرماندهی جبه نویان، در جنوب ناپدید شده بود، از شمال غرب به سمت ماوراء النهر سرازیر شد. شاه آخرین نیروهای کمکی خود را که ارتشی با پنجاه هزار سرباز بود، به جنگ با جبه نویان فرستاد. شاه چندان هم نگران نبود، زیرا مردانش برتری خود را در نبرد دره فرغانه اثبات کرده بود.

اما این بار شرایط متفاوت بود. مغول ها سلاح های عجیب و غریبی داشتند: تیرهای آغشته به قیر گداخته که پشت سرشان دود بلند می‌کرد و سواران سبک و سریعی که رعدآسا می‌تاختند، خطوط ارتش شاه را می‌شکافتند و راه را برای سواره نظام مسلح می‌گشودند

پیراهن های ضد تیر داشتند

ارابه‌ها در پس و پیش خطوط مغول ها به سرعت حرکت می‌کردند و تجهیزات به آنها می‌رساندند. نیزه‌های مغول ها آسمان را پوشانده بود و فشار بی‌امان و بی رحمانه وارد می‌کرد. آنها پیراهن ابریشمی سنگینی 

بر تن داشتند که اگر تیری پیراهن را می‌شکافت، به گوشت نمی‌رسید و به سرعت لباس خود را عوضمی‌کردند

ارتش جبه نویان، نیروهای شاه را نابود کرد.شاه تنها یک راه داشت: عقب نشینی و بازسازی تدریجی ارتش

 او شروع به آماده سازی کرد.

آیا و جادو شیطان چنگیز را هدایت می کرد؟

اما در این میان، اتفاقی باورنکردنی افتاد: یک ارتش به فرماندهی چنگیزخان ناگهان بیرون دروازه های شهر بخارا واقع در غرب سمرقند اردو زدند.

آنها از کجا آمده بودند؟ آنها نمی‌توانستند از کویر قزل‌قوم در شمال عبور کرده باشند. ظاهرا از کویر گذشته بودند؛ ولی غیرممکن بود؛ مگر اینکه شیطان آنها را جادو کرده باشد.

 بخارا خیلی زود سقوط کرد و چند روز بعد سمرقند تسلیم شد. سربازان فرار کردند و فرماندهان نگران بودند. شاه، بیمناک برای زندگی‌اش، با تعداد انگشت شماری از سربازان فرار کرد و مغول ها سرسختانه او را تعقیب کردند.

خوارزمشاه تنها و در حال گدایی

 چندماه بعد در جزیره‌ای کوچک در دریای خزر، تنها کسی که جان سالم به در برده بود، با لباسی ژنده، غذا گدایی می‌کرد. او کسی نبود جز حاکم پیشین ثروتمندترین امپراطوری شرق که سرانجام از بیماری و گرسنگی درگذشت.

منبع   time. Ir

شرحی و توضیحی: نامه های خلیفه عباسی

باور بسیاری از مورخان و همین‌طور علاقه‌مندان به تاریخ، آن است که هجوم لشکر جرّار مغول به ایران و کشتار وسیع مردم در اقصی نقاط این سرزمین کهن، ریشه در جُبن سلطان محمدخوارزمشاه و نیز اقدام نابخردانه حاکم شهر اُترار در کشتار بازرگانان مغول به اتهام جاسوسی، اما برای غارت مال‌التجاره آن‌ها دارد. این دیدگاه، البته اشتباirه نیست. بی‌تردید شخصیت ترسوی سلطان محمد خوارزمشاه و گریختن او از مقابل مغولان، راه را برای هجوم سراسری آن‌ها به ایران هموار کرد و غایرخان، حاکم اترار و خویش خوارزمشاه، با کشیدن تیغِ بی‌دریغ بر مغولان، بهانه را به دست چنگیز داد، اما ساده‌انگارانه است اگر تمام دلایل ایلغار مغولان را در ایران، وابسته به این دو عامل فرض کنیم.‌

می‌دانیم که چنگیز پس از فتح چین و تسلط بر مناطق شمالی آن، به دنبال توسعه‌طلبی در شرق آسیا بود و از ایران، به عنوان قدرتی ریشه‌دار و پرسابقه در غرب، واهمه داشت. گزارش‌های «نَسَوی» نشان می‌دهد که او در ابتدای کار کوشید تا دل خوارزمشاه را به دست آورد و فرستادگان او را سخت گرامی داشت. بنابراین، عزم چنگیز برای تسخیر ایران، نیازمند عامل و پشتیبانی قوی بود و ما در بررسی تاریخ حمله مغول، عموماً از این عامل غفلت می‌کنیم. این عامل، کسی نبود جز خلیفه عباسی، الناصر لِدین‌ا.... او به عنوان سی و چهارمین خلیفه آل‌عباس، تلاش فراوانی برای احیای قدرت دنیوی دستگاه خلافت کرد و در این راه توفیقاتی نیز به دست آورد. اختلاف عمیق او با خوارزمشاهیان که حتی در برهه‌ای سلطان‌محمد را به انتخاب خلیفه‌ای دیگر در خراسان برانگیخت، باعث شد ناصر برای ضربه زدن به خوارزمشاهیان، از هر ابزاری استفاده کند؛ یکی از این ابزارها، نامه نوشتن به چنگیز و تحریک وی برای تاختن به قلمرو سلطان‌محمد بود، غافل از این‌که این اقدام نه فقط طومار عمر خوارزمشاهیان را در هم پیچید، بلکه به حیات بیش از ۵۰۰ ساله خلافت عباسی هم، پایان داد!


منبع: خراسان


تهیه و تنظیم 

امیر تهرانی

ح.ف


ادامه دارد


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد