گوشه ها یی از تاریخ ایران

گوشه ها یی از تاریخ ایران

بررسی گوشه هایی از تاریخ ایران
گوشه ها یی از تاریخ ایران

گوشه ها یی از تاریخ ایران

بررسی گوشه هایی از تاریخ ایران

در جستجوی داش آکل(ت) : داش آکل مورد نظر صادق هدایت که بود؟


در جستجوی داش آکل(ت)

داش آکل  مورد نظر صادقدهدایت که بود؟

همان گونه که گفته شد «داش آکُل»نام یکی از یازده داستان کوتاه مجموعه سه قطره خون ، نوشته صادق هدایت است که نخستین بار در سال ۱۳۱۱ منتشر شد. خلاصه داستان این است که داش اکل یک لوطی مشهور شیرازی است که در محله سردزک زندگی می کند . همه از او حساب می برند . تمام لوطیها و قمه کشها از او وحشت دارند. او پشت بسیا ی از آنان را به خاک مالیده و گوشمالیشان داده است. ولی در عو ض با مردم عادی مهر بان است، به آنان کمک می کند.دستشان را می گیرد. در تاریکیهای شب انان را به خانه هایشان می رساند.

چهره داش اکل زیبا نیست ولی روح وقلبی زیبا دارد. اصولا طرفدار و پشتیبان مردم عادی است. داش آکل لوطی است که خصلت های جوانمردانه اش او را محبوب مردم ضعیف و بی پناه شهر کرده است.

در مقابل داش اکل یک قلدر ناجوانمرد و حسود هم هست که بارها ضرب شست داش آکل را چشیده ، به شدت از او نفرت دارد و در پی فرصتی است تا زهرش را به داش آکل بریزد و از او انتقام بگیرد.

یک شب که داش آکل در قهوه  خانه دومیل  است به او خبر می دهند که حاج صمد فوت کرده است. داش آکل می گوید: این به من چه ربطی دارد؟ بروید مرده خور ها را خبر کنید!

وقتی به او می گویند که حاج صمد او را وصی خود قرار داده و امام جمعه را هم شاهد گرفته داش آکل تکان روحی شدید ی می خورد.

داش آکل آزادی خود را از همه چیز بیشتر دوست دارد ، ولی به ناچار این وظیفه دشوار را به گردن می گیرد. به خانه حاجی می رود ، منشی و ناطر می گیرد ، انوال حاجی را ثبت می کند، هرچه را باید بفروش می فروشد و هرچه را باید ضبط و ربط کند نگهمیدارد، در آند املاک و مستعلات حاجی را افزایش می دهد و از جان ودل خانواده او را زیر چتر حمایت خود می کرد.
البته اتفاقی روحی نیز رخ می دهد و داش آکل عاشق دختر حاجی می شود. دختر چهارده سال داش اکل چهل سال دارد.
این راز را در دل نگه می دارد. در عوض ، طوطی ای می خرد ، و درد دلش را به او می گوید.
از آن پس ، دیگر کسی داش آکل را سر گذر نمی بیند ، او دیگر محله را قرق نمی کند ، با سایر لوطی ها و اوباش در گیر نمی شود و اوقات خود را صرف رسیدگی به اموال حاجی و خانواده او می کند.
بر این منوال ، هفت سال می گذرد تا این که برای مرجان ، خواستگاری پیدا می شود. داش آکل به عنوان آخرین وظیفه خود ، وسایل ازدواج مرجان را فراهم می کند و او را به خانه بخت می فرستد.
سپس امام جمعه را می خواهد و در مقابل او صورت اموال را تحویل می دهد و می گوید که اخرین وظیفه اش را انجام داده است.
انگاه بقیه روزگار را با طوطی خود می گدراند و به مشروب پناه می برد،

هدایت گزارش می کند که همان شب که داش آکل از خانه حاجی صمد بیرون می اید ، مست به میدن می رود، که کاکارستم سر می رسد. با داش آکل یکی به دو می کند و در نهایت با او گلاویز می شود؛ و سرانجام ، با قمه ، زخمی اش می کند.

فردای آن روز ، وقتی پسر بزرگ حاجی صمد بر بالین داش آکل می آید ، او طوطی اش را به وی می سپارد و کمی بعد ، می میرد.
عصر همان روز ، مرجان قفس طوطی را جلوش گذاشته است و به آن نگاه می کند ، که ناگهان طوطی با لحن داشی "خراشیده ای" می گوید : «مرجان... تو مرا کشتی... به کی بگویم... مرجان... عشق تو... مرا کشت.»

از متن کتاب

داش آکل مردی سی و پنج ساله ، تنومند ولی بدسیما بود. هر کس دفعه اوّل او را می دید قیافه اش توی ذوق می زد ، اما اگر یک مجلس پای صحبت او می نشستند یا حکایت هایی که از دوره زندگی او وِرد زبان ها بود می شنیدند ، آدم را شیفته او می کرد... داش آکل را همه اهل شیراز دوست داشتند. چه او در همان حال که محله سردزک را قرق میکرد ، کاری به کار زن ها و بچه ها نداشت ، بلکه بر عکس با مردم به مهربانی رفتار می کرد.


...‌ نصف شب ، آن وقتی که شهر شیراز با کوچه های پر پیچ و خم؛ باغ های دل گشا و شراب های ارغوانیش به خواب می رفت؛ آن وقتی که ستاره ها آرام و مرموز بالای آسمان قیرگون به هم چشمک می زدند؛ آن وقتی که مرجان با گونه های گل گونش در رختخواب آهسته نفس می کشید و گزارش روزانه از جلوی چشمش می گذشت ، همان وقت بود که داش آکل حقیقی ، داش آکل طبیعی با تمام احساسات و هوی و هوس ، بدون رودربایستی از تو قشری که آداب و رسوم جامعه به دور او بسته بود ، از توی افکاری که از بچه گی به او تلقین شده بود ، بیرون می آمد و آزادانه مرجان را تنگ در آغوش می کشید ، تپش آهسته قلب ، لب های آتشی و تن نرمش را حس می کرد و از روی گونه هایش بوسه می زد ، ولی هنگامی که از خواب می پرید ، به خودش دشنام می داد ، به زندگی نفرین می فرستاد و مانند دیوانه ها در اتاق به دور خودش می گشت ، زیر لب با خودش حرف می زد و باقی روز را هم برای این که فکر عشق را در خودش بکشد به دوندگی و رسیدگی به کارهای حاجی می گذرانید.....

مختصات جغرافیایی
سردزک، از قدیمی ترین محله های شیراز است؛ فعلا بخش مهمی از بافت تاریخیش بر جای نمانده است. حتی دیوارهای کاه گلی خانه های کنار چهارسوق، که بلا صاحب بوده اند بازسازی شده اند کهنسال ترین پیر مردهای شیراز هم هم، یادی از داش آکلِ و کا کا رستم ندارند. محله سر دزک، نام یکی از محله‌های شیراز قدیم می‌باشد که در جنوب شهر قرار داشته‌است. وقتی که کریم خان زنر حصار شیرا   را کوچک‌تر کرد و محلات را در هم ادغام نمود، محلۀ سردزک و محله دشتک به صورت یک محله درآمد که هر دو سردزک نامیده شدند.

(قهوه خانه دو میل پاتوق داش آکل کجاست؟
در متن کتاب هدایت می خوانیم:
«یکروز داش آکل روی سکوی قهوه خانه دو میل چندک زده بود، همان جا که پاتوغ قدیمیش بود. قفس کرکی که رویش شله سرخ کشیده بود، پهلویش گذاشته بود و با سرانگشتش یخ را دور کاسه آبی می گردانید. ناگاه کاکارستم از در درآمد...قهوه خانه دو میل، پاتوغ قدیمی داش اکل ....گویا تاچند سا پیش وجود دشته و حالا انرا پاساژ کرده اند. پاساژ داش اکل،
بخاطر همین بود ه که آقای کیمیایی راهی شیراز شده بود و دنبال قهوه خانه دومیل می گشته که به پیر مرد بر نج فروش برخورد می کند.

قهوه پاچنار پاتوق کاکا رستم
.چون قهوه خانه دومیل قرق داش ا کل بود کاکارستم رجزهایش را به قهوه خانه پاچنار آورده بود:
: «در قهوه خانه پاچنار اغلب توی کوک داش آکل میر فتند و گفته می شود: داش آکل را میگویی؟ دهنش می چاد، سگ کی باشد؟ یارو خوب دک شد، در خانه حاجی موس موس می کند، گویا چیزی می ماسد، دیگر دم محله سر دزک که میرسد دمش را تو پاش میگیر د و رد میشود».

تاریخ پهلوان ها و لوطی ها

 .کلوها، لوطی ها ، داش مشتی ها...
در فرهنگ قدیم شیراز و برخی از شهر های ایران پهلوانان در بین مردم جایگاه  والایی داشتتند و به دسته هایی چون کلوها، لوتی ها، داش ها، فتیان و مشتی ها تقسیم میشدند که کلوها از دیرباز به یزرگان و کلانترها اطلاق می شده است .
  بر خلاف آنچه که در بین مردم مصطلح است لوتی به معنی افراد اوباش شناخته نمی شدند بلکه این صفت به افراد با مرام اطلاق می شد و لقب "مشتی" هم بر خلاف آنچه امروز مرسوم است به فردی که موفق  به زیارت مشهد شده گفته نمی شد بلکه این لقب به افراد پایبند به اصول اخلاقی و مردمدارداده می شد .

داش آکل
داش آکل یکی از همین کلوها بود که کلانتری محله سر دزک را به عهده داشت، او با وجود اینکه از دل زورخانه بیرون نیامد اما از تمام خصایل پهلوانی برخوردا بود به گونه ای که در دوران خودش کسی را یارای مبارزه با او نداشت، از زندگی داش آکل شیرازی تنها قصه ای که صادق هدایت در کتاب سه قطه خون آورده مانده است و بیشتر به داستان سرایی می ماند، اما مسعود کیمیایی کارگردان و فیلمساز مطرح کشور که داستان زندگی داشاکل را به تصویر درآورد می گوید: که داستان زندگی داش آکل واقعی را از پیرمرد برنج فروش 92 ساله ای از اهالی محله سردزک که همان محله داشآکل بوده شنیده است .
کاکارستم در داستان داش آکل هدایت، به عنوان فردی اوباش و بی معرفت معرفی می شود که پایبند مرام و خصلت های پهلوانی نیست، اما در روایت پیرمرد برنج فروش شیرازی، داش آکل با تمام این اوصاف او را مرد می داند و برای پایان دادن به زندگی مرارت بارش کسی را محرم تر از او نمی بیند، به نزد وی می رود و رازهای نگفته اش را برای او می گوید و از کاکا می خواهد تا در آخرین مبارزه به زندگی اش پایان دهد، اما آنچه که موجب حیرت می شود شرطی است که کاکارستم برای مبارزه می گذارد، کاکا که در تمام دوران عمر خود دنیال موقعیتی برای ضربه زدن به داش آکل بود این شرط را می گذارد که در نهایت او هم در مبارزه کشته شود .

دوران پهلوانی بعد از داش آکل
پس از داش آکل که اکنون هیچ اثری از محل دفن و یا محل زندگی او باقی نمانده است،  پهلوانان بسیاری پای به عرصه وجود گذاشتند، برای اطلاع ازنام و نشان آنان نیاز بود به فردی مراجعه کنم که در این خصوص صاحب نظر باشد و بتواند اطلاعات مستتندی در اختیار بگذارد.
"حسین غرقی" رییس هیئت ورزش های زورخانه ای استان فارس که خود از پهلوانان خوشنام شیراز به‌شمار می‌رود در گفت و گو با ایسنا منطقه‌ی فارس، فرهنگ زورخانه را نزدیک به آئین میترائیسم  یا آئین مهر می داند، و می گوید اکنون در شیراز زورخانه ای با قدمت 170 سال وجود دارد اما قدمت زورخانه و ورزش زورخانه ای بی تردید به صدها سال پیش بر می گردد .
غرقی با بیان اینکه بعد از دوران قاجاریه ورزش زورخانه ای به دست افراد ناباب اراذل و اوباش افتاد، افزود: این امر موجب شد ذهنیت مردم خراب شود و اعتمادشان  نسبت به اهالی زورخانه از بین برود که با همت پهلوانان خوش نام رفته رفته اعتماد مردم به اهل زورخانه بازگشت .
او از افراد خوشنام و پهلوانان با نفوذ شیرازی در گذشته نام برد و گفت: در شیراز و از گذشته های دور پهلوانان به نامی چون حاج سید ابوالحسن عطاران، حاج محمد کاظم دلاوری، حاج ملا علی سیف ( سیف الاسلام)، داش محمد کوه بر، مشت علی بادقت، حسین نایب کریم، حاج میرزا اسد پوست فروش، حاج ابولقاسم طباطبایی، حبیب طیاری، حسین طلوع (گنگوگر)، سید رزاق شاهوران، حاج حسین ولدان، عبدالحسین رمیده و حسین اردوبادی ( حسین آقای میرزا علی محمد) و ... وجود داشتند .
غرقی برخی از این افراد را انسان های دیندار و  وپهلوانانی معرفی کرد که علاوه بر خصلت های پهلوانی به دینداری و عالمی هم معروف  بوده اند ودر مقابل پهلوانان صاحب نامی نیز بودند که به دلیل برخی خصایل اخلاقی، در بین گروهی از مردم شیراز چندان به خوبی از آنان یاد نمی شود .

حاج ملا علی سیف "سیف الاسلام"
حاج ملا علی سیف یکی از پهلوانانی بود که علاوه بر ورش درعرصه دینداری و علوم دینی هم شهره بود، او  در شعبان 1300 در شیراز دیده به جهان گشود، در 15 سالگی به فراگیری علوم قدیمه در مسجد نصیر الملک مشغول شد و به دلیل خدماتی که به اسلام و مذهب شیعه داشت طی مراسمی لقب سیف الاسلام به وی داده شد، او مردی تنومند بود و در بین ورزشکاران و اهالی زورخانه از احترام و جایگاه خاصی برخوردار بود، وی نمایندگی چند دوره انجمن شهر را به عهده داشت، گره گشایی از مشکلات مردم و  تفکر خیراندیش و خدا پسندانه اش، مجاهدت های او را در مکتب مولایش حسین ابن علی (ع) رنگ و بویی دیگر بخشیده بود .
برخی روایت کرده اند که او از چند مرجع عالیقدر اجازه دریافت وجوهات داشته است که این نشان از بزرگی و اعتمادی است که نسبت به وی در نزد عام و حتی خواص وجود داشته است .

حسین اردوبادی "حسین آقای میرزا علی محمد "
اجداد این پهلوان شیرازی از روسیه به ایران هجرت کرده بودند و وی فرزند یکی از تجار به نام شیراز بوده است، در واقع لقب "میرزا علی محمد" نام برادرش بوده که به او نسبت داده اند .
اینکه آنچه در مورد حسین آقا گفته می شود درست است و یا به جفا گفته شده است بر کسی آشکار نیست اما برخی از نزدیکان او سخنان و شایعاتی که در خصوص حسین آقای میرزا علی محمد گفته شده را رد کرده و می گویند او دشمنان زیادی داشت که اقدام به تخریب شخصیت وی می کردند .
آنچه که همگان در خصوص حسین اردوبادی اتفاق نظر دارند شجاعت و دلاوری است، فارغ از سخنانی که در مورد او گفته می شود این واقعیت را نمی توان از نظر دور داشت که اکنون هم پس از گذشت 30 سال از مرگ این پهلوان شیرازی نام او لقب لوتی‌ها و پهلوان های شهر است، نه نامردان و اراذل واوباش .
حسین آقای میرزا علی محمد سرانجام سال 1366 دار فانی را وداع گفت و در قطعه 40 مومنان دارالرحمه شیراز به خاک سپرده شد.

منبع : ایسنا

تاریخ ما از زبان شاهنامه: نخستین حمله به خاک ایر ان و نخستین عزاداری ایرانیان: کشته شدن سیامک بدست اهریمن زادگان




نخستین حمله به خاک ایر ان و نخستین عزاداری ایرانیان:

کشته شدن سیامک بدست اهریمن زادگان  


فردوسی در کتاب سترگ شاهنامه نخستین جنگ تاریخ باستان ایران را با شرح کشته شدن سیامک پسر کیومرث نخستین  شاه ایر ان به زبان شعربه تصویر می کشد.
از آنجا که حکیم شاعر و شاعر حکیم و آگاه ایران در پی آگاهی دادن به مرددم ایر ان و نسلهای اینده ایران است   بطور واضح اما مودبانانه و سوگوارانه  و در حاالی که از درون آه جگر سوز بر می آورد  دلیل کشته شدن سیامک را شور جوانی می داند که از سر تفکر صورت نگرفته بود:

دوران بی دشمنی ایر ان:
پسر بد مراورا یکی خوبروی‌              هنرمند و همچون پدر نامجوی
سیامک بدش نام و فرخنده بود          کیومرث را دل بدو زنده بود
به جانش بر از مهر گریان بدی             ز بیم جداییش بریان بدی
برآمد برین کار یک روزگار        ‌              فروزنده شد دولت شهریار
به گیتی نبودش کسی دشمنا              مگر بدکنش ریمن آهرمنا

اهرمن (دشمن)  حسادت می کند:
به رشک اندر آهرمن بدسگال          ‌         همی رای زد تا ببالید بال
یکی بچه بودش چو گرگ سترگ                دلاور شده با سپاه بزرگ
جهان شد برآن دیوبچه سیاه                     ز بخت سیامک وزآن پایگاه
سپه کرد و نزدیک او راه جست           همی تخت و دیهیم کی شاه جست
همی گفت با هر کسی رای خویش          جهان کرد یکسر پرآوای خویش
کیومرث زین خودکی آگاه بود                 که تخت مهی را جز او شاه بود
یکایک بیامد خجسته سروش                     بسان پری پلنگینه پوش
بگفتش ورا زین سخن دربه‌در               که دشمن چه سازد همی با پدر

سیامک از دشمنی اهرمن با ایران آگاه می شود:
سخن چون به گوش سیامک رسید                  ز کردار بدخواه دیو پلید
دل شاه بچه برآمد به جوش                      سپاه انجمن کرد و بگشاد گوش

سیامک با لباس چرمی و بدون زره و پوشش به جنگ دشمن می رود:
بپوشید تن را به چرم پلنگ                  که جوشن نبود و نه آیین جنگ
پذیره شدش دیو را جنگجوی               سپه را چو روی اندر آمد به روی
سیامک بیامد برهنه تنا                           برآویخت با پور آهرمنا
بزد چنگ وارونه دیو سیاه                     دوتا اندر آورد بالای شاه
فکند آن تن شاهزاده به خاک                به چنگال کردش کمرگاه چاک

سیامک بدست خروزان دیو کشته می شود:
سیامک به دست خروزان دیو              تبه گشت و ماند انجمن بی‌خدیو
چو آگه شد از مرگ فرزند شاه                ز تیمار گیتی برو شد سیاه
فرود آمد از تخت ویله کنان                  زنان بر سر و موی و رخ را کنان
دو رخساره پر خون و دل سوگوار            دو دیده پر از نم چو ابر بهار
خروشی برآمد ز لشکر به زار                    کشیدند صف بر در شهریار

ایر انیان برای نخستین بار لباس تیره می پوشند و یک سال عزاداری می کنند:
همه جامه‌ها کرده پیروزه رنگ               دو چشم ابر خونین و رخ بادرنگ
دد و مرغ و نخچیر گشته گروه                  برفتند ویله کنان سوی کوه
برفتند با سوگواری و درد                       ز درگاه کی شاه برخاست گرد
نشستند سالی چنین سوگوار                      پیام آمد از داور کردگار

تا این که پیام آسمانی می رسد که عزاداری بس است!
درود آوریدش خجسته سروش           کزین بیش مخروش و بازآر هوش
سپه ساز و برکش به فرمان من                  برآور یکی گرد از آن انجمن
از آن بد کنش دیو روی زمین                   بپرداز و پردخته کن دل ز کین
کی نامور سر سوی آسمان                      برآورد و بدخواست بر بدگمان
بر آن برترین نام یزدانش را                    بخواند و بپالود مژگانش را
وزان پس به کین سیامک شتافت      شب و روز آرام و راحت نداشت


ادامه دارد...

هفت دشمن قسم خورده ایران حمله عربها به ایران چرا عربها به ایر ان حمله کردند؟ شش دلیل مهم از جمله ده ها دلیل دیگر



هفت  دشمن قسم خورده ایران

حمله عربها به ایران

چرا عربها به ایر ان حمله کردند؟

برخی از علتهای حمله اعراب به ایران و شکست ساسانیان در مقابل اعراب که توسط محققان ابراز شده است:

۱-عبدالحسین زرین‌کوب در مقاله خود در تاریخ ایران که کمبریج منتشر کرده علل حمله اعراب به ایران را  گرسنگی و فقر اعراب  ذکر می کند.

هم‌چنین عبد الحسین زرین کوب  از جمله دیگر عوامل سقوط ساسانیان در مقابل اعراب را که منجر به حمله تمام عیار آنان و اشغال ایران شد  اختلافات میان طبقات جامعه و عدم هماهنگی میان آنها، باور ایرانیان به سرنوشت و پذیرش شکست، وجود پیروان فرقه‌های غیرارتدکس و مسیحیان که در دفاع از معابد آتش و خانواده ساسانی اخلال ایجاد می‌کردند، تنفر مردمی نسبت به طمع و فساد موبدان و دخالت‌های آن‌ها در سیاست، جنگ‌های بی‌هدف  خسرو دوم و تضعیف اقتصادی و سیاسی دولت، و نهایتاً ورشکستگی سیاسی و روحانی طبقه حاکمه می داند.


هم‌چنین زرین‌کوب معتقد است که ارسال اعراب به سرزمین‌های خارج از عربستان باعث محدود شدن نزاع‌های داخلی در درون جامعه اعراب می‌شد.


۲- احسان یار شاطر  سقوط ساسانیان را در اثر ضربه‌های فرهنگی همچون، نزول سطح سواد و نفوذ عقاید کفرآمیز در آئین ز دتشتی می داند. به گونه‌ای می‌توان گفت که شکست نظامی برای ایرانیان آزادی به ارمغان آورد، تا دیگر تحت سلطه ظالمانه اجتماعی و مذهبی اواخر دوران ساسانی نباشند. 

این مسئله نیروی خلاقه آن‌ها را برانگیخت. روشنفکران نخبه ایرانی خودشان را وقف اسلام و زبان عربی کردند و به شکل گرفتن و گسترش تمدن جهانی اسلام کمک کردند. با وجود اینکه هیچ عنصری به مانند مذهب در جهان اسلام در متّحد کردن مسلمانان مؤثر نبود، ولی مبالغه‌آمیز نیست اگر گفته شود ایرانیان سلسله جنبان توسعه تمدن اسلامی بودند

(به این مرجع مراجعه شود:

The Persian presence in the Islamic world, p. 90 (Chapter 1, By Ehsan Yarshater), editted by Richard G. Hovannisian and Georges Sabagh۰)

هما کاتوزیان نقطه شروع جنگ اعراب و ایران، قیام اعراب به اسلام گرویدن بین‌النهرین  به اسلام را دلیل مهمی می داند که باعث شد  این منطقه  که تحتِ کنترل ساسانیان بود و سالها بود که می‌خواستند خود را از سلطه ساسانیان خارج کنند به آرزوی دیرین خود برسند .

 ضمناسرکوب این قیام توسط ساسانیان باعث گسترده شدن نزاع و ورود تمامی توانایی نظامی مسلمانان شد. کاتوزیان همچنین نقش ایدئولوژی اسلامی را در انرژی بخشی به اعراب و همچنین ایرانیان شکست خورده متمایل پررنگ می‌کند.

مرجع:

Homa Katouzian, The Persians: Ancient, Mediaeval and Modern Iran, p.65-66, Yale University Press, 2009


۳- گفته دوکر و سپیلوگل فرضیه دیگر این است که طبقه حاکم مکه می‌خواستند که شبکه تجاری خود را گسترش بدهند.

مرجع:

Homa Katouzian, The Persians: Ancient, Mediaeval and Modern Iran, p.65-66, Yale University Press, 2009


۴-توماس نوبل معتقد است که از آنجایی که یورش و غارت در میان اعراب مرسوم بود، پس از اینکه اسلام خشونت را میان مسلمانان ممنوع کرده بود، اعراب به روزنه جدیدی برای بروز این خشونت سنتی نیاز داشتند و این دلیل نظامی گری  آنهاست


مرجع: homas F. X. Noble, Western Civilization: Beyond Boundaries, p. ۲۱۸, Wadsworth Publishing



۵- به گفته پیتر ویلیام آوری هدف اولیه مسلمانان برقراری امنیت در مسیرهای تجاری و ارتباطی در عربستان بود. در حین انجام این کار، جنگ بر سر منابع آب، چراگاه‌ها و شترها به جنگی بین‌المللی گسترش پیدا کرد. ویلیام آوری همچنین ماهیت حمله به ایران را پان‌عربیسم می‌داند

مرجع: Peter William Avery in Iran, Encyclopedia Britanica


۶- هورانی و روتون دورنمای کسب ثروت و زمین را یک انگیزه و اعتقادات مذهبی را نوع دیگری از انگیزه ذکر می‌کنند.

مرجع: Albert Habib Hourani, Malise Ruthven, A history of the Arab peoples, p. 23

ادامه دارد


ادامه از نوشتار پیشین هفت دشمن قسم خورده ایران(بخش چهارم) حمله عربها به ایران(بخش دوم)


ادامه از نوشتار پیشین

هفت دشمن قسم خورده ایران(بخش چهارم)

حمله عربها به ایران(بخش دوم)

نقش مثنی بن حارثه شیبانی در حمله اعراب به ایران

به سابقه دشمنی  مثنی بن حارثه شیبانی و کینه های برخی قبایل عربی که در اطراف و یا حتی در خاک خود ایران و در مرزهای آن زندگی می کردند در نوشتار پیشین اشاره شد. اکنون موضوع را از آنجا پیگیری می کنیم که همزمان پایان جنگ‌های رده،  مثنی اسلام آورد و یا بهتر بگوییم خود را به  داخل مسلمانان انداخت تا بتواند همه   عرب را پشت سر خویش داشته باشد.
مثنی همواره در حال کسب اطلاعات در باره ایران بود و زمانی که دریافت  اگر حمله ای به خاک ایران صورت گیرد  مقاومت قابل توجهای  از سوی محافظان و مرزداران ایران صورت نمی گیرد و ارتش ایران در وضعیت ارتش دوران انوشیروان و شاپور نیست  خود را به مدینه رسانید هو به ملاقات خلیفهٔ وقت  که در آن زمان ابوبکر  بود رفت  و اطلاعات حاکی  از پریشانی و درماندگی حکومت ایران و نارضایتی مردم ایران را به او ارائه کرد و او را تشویق و تحریک کرد تا به  جنگ با ایران برود.

یک روایت تاریخی می گوید که  ابوبکر  بی‌آنکه برای جنگ با ایران آمادگی یا نقشهٔ روشنی داشته‌باشد، او را در جنگ رخصت داد و در دنبال او خالد بن ولید را روانه کرد و به مثنی نوشت که در برخورد با ایرانیان از خالد فرمانبرداری کند.
 

بنا به روایتی دیگر ابوبکر   به خواسته او که فرستادن گروهی همراه با او برای حمله به روستاهای ایران بود، توجهی نکرد و دستور داد که او خود را در اختیار خالد بن ولید  بگذاردکه در دنبالهٔ جنگ‌های رده اکنون در آبادی‌های مرزی ایران به تاخت و تاز مشغول بود.

ناگهان بخت به مثنی روی آورد و  در همان ایام ابوبکر فوت کرد  و عمر بن خطاب به جای او به خلافت نشست که پیش زمینه های منفی  فراوان نسبت به ایران و ایرانی داشت .
در آن زمان بود که  تلقینات مثنی در این خلیفه کار ساز شد  و او را بر ای یک تجاوز تمام عیار به خاک ایران آماده نمود.
گفته شده است که تلقینات مثنی در تحریک خلیفه دوم برای  به حمله به ایران اثر کلی داشته‌است. البته خود  مثنی بن حارث شیبانی  در جنگ پل  که بین سپاه ایر ان و عرب رخ داد از ضربه شمشیر یک جنگجوی ایرانی به هلاکت رسید و آرزوی تسخیر ایران را به گور برد.


ادامه دارد...

امیر تهرانی

ح.ف

هفت دشمن قسم خورده ایران(بخش دوم) حمله عربها به ایران از پیش از اسلام تا صدام(بخش یکم)

هفت دشمن قسم خورده ایران(بخش دوم)

حمله عربها به ایران از پیش از اسلام تا صدام(بخش یکم)

تصور غالب بر این است که عربها هجوم زور گویانه خود را در زمان ابابکر خلیفه اول شروع کرده و در دوران خلیفه دوم عمر بن خطاب به اوج رساندند ودر زمان عثمان خلیفه سوم بود که ایران کاملا در اشغال عربان قرار گرفت.

اما این حادثه زمینه قبلی طولانی دارد. شما قطعا در تاریخ خو انده اید  که شاپور شاه ساسانی را عربها"ذوالاکتاف" نامیده بودند. چون زمانی که او نوجوان بود از مر زهای ایران دیدن کرد و جمجمه ها و استخوانهای کشته شدگان را دید که روی زمین انباشته شده بود. شاپور پرسیده بود اینها استخوانهای چه کسانی هستند؟ همراهانش به او پاسخ داده بودند : اینان استخوانهای ایر انیانی   هستند که در اثر حمله عربها کشته شده اند. می گویند شامور گفته بود: اگر من به حکومت برسم انتقام سختی از آنان خواهم گرفت.

بنابر این حمله عربها به سرزمین های ایران سالها پیش از بوجود آمدن دین اسلام شکل گرفته بود و ثروت و شکوه ایران عر بان گرسنه و فقیر را تحریک می کرد تا با حمله  به شهرهای مرزی به چپاول و غارت بمردازند.

در این میان از  نقش  عربی بنام مثنی‌بن‌حارث شیبانی  نباید چشم پوشید که به خون ایرانیان تشنه و بد نبال بدست آوردن  ثروت های ایرانی بود. او که  در گوشه ای از سرزمین های تحت حکومت ساسانیان می زیست که یکی از پایه های  اصلی و معرکه گردان  حمله اعراب به ایر ان بود.
مثتی بن حارث شیبانی در اواخر دوران ساسانی در رأس یکی از دسته‌های مربوط به قبایل بکر بن وائل قرار داشت. در دوران پایانی سلسلهٔ ساسانی زمانی که ضعف و انحطاط قدرت مرکزی در ایران آشکار شد، مثنی بن حارثه شیبانی و سویدبن‌قطبه که او نیز سر دستهٔ یکی از قبیله‌های بکر بن وائل بود، کسانی را گرد خود درآوردند و در سرزمین‌های مرزی ایران به تاخت و تاز پرداختند. 
داستان جنگ و گریزهای مثنی بن حارثه شیبانی در کتاب اخبارالطوال اثر دینوری  نوشته شده است:
"هنگامی که پوران‌دخت دختر خسروپرویز به شاهی نشست، چنین شایع شد که ایرانیان پادشاه ندارند، و از این رو به یک زن پناه برده‌اند. پس دو مرد از قبیلهٔ بکر بن وائل که یکی را مثنی بن حارثه شیبانی می‌خواندند و دیگری را سویدبن‌قطبه با کسانی که گرد خود درآوردند، در سرزمین‌های مرزی ایران به تاخت و تاز پرداختند. مثنی از ناحیهٔ حیره به غارت و چپاول می‌پرداخت و سوید بن قطبه عجلی از ناحیهٔ آبلة (واقع در یمن امروزی)، آنها به دهقانان حمله می‌کردند و آنچه می‌توانستند به غارت می‌بردند و چون آنها را دنبال می‌کردند به داخل صحرا می‌گریختند و در آنجا کسی آنها را تعقیب نمی‌کرد."

کاری که مثنی بدان دست زد و به سبب آن هم آشفتگی وضع دولت ایران نمودار گردید و هم او نام و شهرتی کسب کرد، و آن  حمله به بازار سالیانه‌ای در منطقه‌ای که امروزه بغداد قرار دارد، در نزدیکی تیسفون پایتخت ایران بود.
آن منطقه گذشته از مزایای طبیعی، از لحاظ اقتصادی و بازرگانی هم دارای وضعی ممتاز بود چون در مسیر راه ابریشم که آن زمان به نام راه خراسان خوانده می‌شد، قرار داشت و به سبب راه‌های متعدد آبی و زمینی که از آنجا می‌گذشت، یکی از مراکز مهم تبادل کالا در این راه به شمار می‌رفت و به همین سبب در آنجا در طی سال بازارهای متعددی تشکیل می‌شد.

در این ایام که مثنی در روستاهای مرزی و داخلهٔ ایران به تاخت و تاز و قتل و غارت می‌پرداخت، مصادف بود با موسم برپائی بازار سالیانهٔ ان منطقه!  این بازاری بود جهانی که از هر سو از راه‌های دور و نزدیک از چین و خاوردور گرفته تا روم و مراکز بازرگانی غربی و سرزمین‌های عربی بازرگانان با کاروان‌های پر از کالا و نقدینهٔ بسیار برای معامله بدانجا روی می‌آوردند و به داد و ستد می‌پرداختند.

مثنی پس از آگاهی از آن بازار، به قصد غافلگیر ساختن آنها، با سواران خود شبانه فاصلهٔ بین خود و بازار را با شتاب پیمود و هر کس را در راه عازم دید، از رفتن بازداشت تا خبر به آنها نرسد و بامدادان، هنگامی که مردم سرگرم داد و ستد بودند، به ناگاه با سواران خود به بازار حمله برد و شمشیر در میان آنها نهاد. مردم که غافلگیر شده‌بودند، از ترس جان، مال و خواستهٔ خود را رها کرده گریختند. مثنی برای این که بتواند با شتاب بگریزد به سوارانش دستور داد که تنها به حمل زر و سیم و آن مقدار از کالاهای گرانبها که بتوانند بر پشت اسبان خود حمل کنند، بپردازند. سپس با شتاب از آنجا گریختند و در حین گریز همچنان از تعقیب محافظان و مرزداران ایران در بیم و هراس بودند تا آنگاه که به رود سیلحین رسیدند و کسی را در تعقیب خویش نیافتند.

ادامه دارد

امیر تهرانی

ح.ف

منبع ویکپدیا بر اساس منابع تاریخی  ذکر شده در منبع