نادرشاه و سرانجام او:
آخرین روزها
...رضاقلیمیرزا نایبالسلطنه فرزند نادر، شاه تهماسب دوم را که در زندان بود، خودسرانه به قتل رساند و حتی برای قتل پدرش دسیسهچینی کرد.
در این ابتذال استبداد، از محمدتقیخان بیگلربیگی فارس گرفته تا سام میرزا بینیبریده، همه به بهانهٔ عدالتخواهی و مبارزه با ظلم، جامعه را به جهنمی تبدیل کردند که مردمان بسیاری از مرزهای شرقی راهی هند، و از مرزهای غربی عازم عثمانی شدند.
از اینها گذشته، نظام استبدادی نادرشاه قادر به انجام اصلاحات نبود.
تندی و تیزی استبداد نادری، هیچ مرد عادل و فرهیختهای را در درون طبقهٔ حکومتگر باقی نگذاشته بود که در اندیشهٔ اصلاحگری برآید و آخرین افرادی که در گروی نجات ایران داشتند را نیز به حاشیه راند.
به عنوان نمونه، میرزا محمدزکی مشهدی که از نزدیکان مورد اعتماد شاه بود، به بهانهٔ خدمت به عتبات عالیات، از استبداد نادری گریخت.
آرشیوهای خارجی چه می گویند؟
بنا به اسناد آرشیوی روسیه که در کتاب دولت نادرشاه افشار (۱۹۵۸) منتشر شدهاست، فقط در ابتدای سال ۱۷۴۷، حدود ۲۰٬۰۰۰ نفر از قشونی که در آذربایجان و ارمنستان مستقر بودند، به همراه سرکردههایشان گریختند.
در این مرحله، نادر از مردم برید و تصمیم گرفت که انتقام سختی از ایرانیان بگیرد.
به دنبال شکست از عثمانی و انعقاد صلح، لشکری را که با هدف برکنار کردن خلیفهٔ عثمانی روانهٔ استانبول کرده بود، به اصفهان آورد تا خشم و غضب خود را بر سر اصفهانیها خالی کند.
در خواب دید که شمشیر از کمرش باز کردند:
آخرین کسانی که از نادر جدا شدند خوانین کردستان بودند. خوانین زعفرانلو، کیوانلو و ریشسفیدان چمشگزک به یک باره شوریده و در خبوشان، سپاهی را گرد آوردند.
نادر دیگر هیچ جایی در جهان نداشت و گفته شده که در خواب دید شمشیر را از کمرش باز کردند.
نادر تصمیم گرفت که همهٔ صاحبمنصبان لشکری و کشوری را نابود کند و به افغانان سپاهش پناه آورد. برای انجام این کار سرداران افغان را به خیمهٔ خودش دعوت کرد و به آنها دستور داد که تمام سران قزلباش را دستگیر کرده و هر کدام که گستاخی کرد را فوراً به قتل برسانند.
آخرین کسی که به نادر خیانت کرد، حسنعلیبیگ معیرباشی از ملازمان خاص شاه بود.
امیر تهرانی
4-خانم لمبتون در سال ۱۹۳۴ و در سن ۲۲ سالگی برای اولین بار به ایران سفر کرد. بیژن گلشاییان که در آن هنگام کودک خردسالی بود گوشه ای از این سفر را به خاطر دارد و در این رابطه می گوید: « اولین بار که خانم لمبتون را دیدم، کودک خردسال شش یا هفت ساله ای بودم و پدرم در خرم آباد لرستان مأموریت نظامی داشت. یک روز گفت که یک خانم انگلیسی که کارمند سفارت است، آمده و می خواهد در روستاها تحقیق کند.»
وی می افزاید: «این خانم به منزل ما آمد و پدرم از او پرسید در دوران جنگ اینجا چه می کنید؟
5-خانم لمبتون گفت: می خواهم به روستاها سر بزنم و پرسید می تواند از جایی یک جفت گیوه بخرد؟ پدرم فرستاد چند جفت گیوه آوردند و او یکی را انتخاب کرد.»
6-یکی از طراحان موضع خصمانه بریتانیا در قبال دولت مصدق، آن کاترین سوینفورد لمبتون بود که ایرانیان او را با نام میس لمتون می شناختند.
7-لمبتون از ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۵ رایزن مطبوعاتی سفارت بریتانیا در تهران بود.
8-او به زبان فارسی صحبت می کرد، به گوشه و کنار ایران سفر کرده بود و متخصص امور ایران بود.
زن شیوه های پنهان
9-لمبتون عقیده داشت بریتانیا به ” شیوه های پنهانی قادر است آن گروه از ایرانیانی را که نگران متهم شدن به خیانت هستند، اما برداشتشان از منافع ملی ایران با برداشت انگلیسی ها همسو است» بسیج کند.
زن انگلیسی و آموزش
10 -لمبتون معتقد بود پیش از آنکه بتوان دولت مصدق را سرنگون کرد، لازم است با آموزش و شگردهای روابط عمومی این تابوی ایرانی را از بین برد که هرکس با انگلیسی ها همکاری کند خائن محسوب می شود."
زن انگلیسی رابط را معرفی می کند.
11-در خرداد ۱۳۳۰، لمبتون زابین زنر فردی دانشگاهی، محقق و یکی از مأموران سازمان عملیات ویژه در ایران بین سال های ۱۳۲۲ تا ۱۳۲۴ - را به عنوان بهترین شخص برای تماس با ایرانیان دوستدار اهداف بریتانیا معرفی کرد، آن هم به منظور ایجاد جوی مناسب برای تغییر دولت.
12-از نظر بر نارد لوییس آن شیطان مجسم و طراح حمله آمریکا به عراق و تحریمهای ایران ، خاستگاه برنامه پنهانی برانداختن مصدق که به کودتاانجامید را می توان به ’’ مأموریت زنر" و لمتون رساند.
امیر تهرانی
جریان خروج رضا شاه از ایران را این گونه روایت کرده اند:
1-...ریدر بولارد، سفیر انگلیس در تهران، روز 12 شهریور سال 1320، 9 روز بعد از ورود متفقین به ایران، در تلگرافی محرمانه به وزیر خارجه کشور متبوع خود، علناً به تشریح این وضعیت پرداخت و پیشنهادی را مطرح کرد که بسیار مهم بود:
«شاه بار دیگر در تمام امور مداخله میکند، وزرا را کتک میزند و به همان اعمال احمقانه و وحشیانه گذشته خود ادامه میدهد. یکی از مقامات دولتی محرمانه به من گفت که شاه غیرقابل تحمل شده و خود نخستوزیر(منظور محمدعلی فروغی است) هم که با حال بیماری قبول مسئولیت کرده، دیگر نمیتواند شاه را تحمل کند.
2- وقت آن رسیدهاست که ما هم در این مورد با افکار عمومی همراه شویم، زیرا در غیر این صورت، پیشرفت مقاصد ما با مشکلاتی مواجه خواهد شد.»
3- نکته جالب اینجا بود که وینستون چرچیل، نخستوزیر انگلیس در تلگرامی محرمانه به بولارد، در همان روز 12 شهریور، اطلاع دادهبود:
«در حال حاضر ما مخالفتی با شاه نداریم، ولی اگر شرایط مطلوبی به وجود نیاید، ناچاریم در مقابل سوءرفتار او، عکسالعمل مناسبی نشان دهیم.»
4- در واقع بولارد، توصیه به همراهی با افکار عمومی ایران برای طرد رضاشاه را، در پاسخ به نامه چرچیل نوشته بود.
5-تردیدی نیست که انگلیسیها، طی 16 سال قبل از آن، گزارشهای متعددی درباره رفتارهای ناهنجار رضاشاه با مردم و دولتمردان ایرانی دریافت میکردند، اما چرا باید حالا، در بحبوحه اشغال ایران، این گزارشها مهم شده باشد؟!
یک زن انگلیسی بنام لمبتون
6-ظاهراً نخست وزیر بریتانیا به دیدگاه سفیر خود در تهران سخت باور داشت.
چون درست یک روز بعد از وصول این نامه و از 14 شهریور 1320، بخش فارسی رادیولندن حملات حسابشدهای را علیه پهلوی اول آغاز کرد.
7-حملاتی که طراحی آنها نه در پایتخت انگلیس، بلکه در سفارتخانه بریتانیا در تهران، با مدیریت بولارد و کارشناسی مادام لمبتون، ایرانشناس معروف انگلیسی انجام میگرفت. بهناگاه، توجه افکار عمومی ایران به اظهارات رادیولندن جلب شد.
8-حالا دیگر رضاشاه باید می رفت و باید جایش را به فرد دیگری میداد.
9-به این ترتیب، روز 25 شهریور 1320، 22 روز بعد از حمله متفقین به ایران و درحالیکه واحدهای نظامی شوروی در حال نزدیک شدن به تهران بودند، رضاشاه استعفای خود را زیر نظر محمدعلی فروغی نوشت؛ در حالی که او فقط به پهلوی اول قول داده بود که سعی خودش را برای واگذاری سلطنت به ولیعهد پهلوی اول خواهد کرد! پهلوی اول، بلافاصله برای فرار از دست روسها، سوار خودرو شخصیاش شد و به سمت جنوب گریخت.
منبع : دنیای اقتصاد
انتخاب: امیر تهرانی
ما و انگلستان
ما َسیصد سال است که با انگلستان در گیریم .اما حقیقتا انگلیسیها که هستند و چگونه فکر می کنند؟
آندره زیگفرید نویسنده و سیاستمدار فرانسوی در کتاب" روح ملتها" این گونه در باره انگلستان و مردم انگلیس سخن هایی دارد که شنیدنی و خواندنی است.
( تعجب در این است که او از انگلیسیهااصلا دل خوشی ندارد و لی بطور علنی این حرف ها را می زند:
"...مثلا مردم انگلستان در مرحله کودکی بسر نمی برد،و گذشت زمان نشان می دهد که روانشناسی آنان در مرحله بلوغ است، آنان ابن گونه اند:
-به چشم شک به همه مسائل نگاه می کنند،
-حتی در خرافه پرستی خود ساده لوحی ندارند،
-عموما جنبه حماقت در آنان کم است،
- با تیز هوشی که دارند، کوشش نکردن و اصول آنرا خوب تشخیص می دهند،
-ریا در اخلاق ندارند
-اینان به خوبی آدمیزاد باور ندارند،(اصل ارزش آدمیت را قبول ندارند.)
-به الفاظ دل خوش نمی کنند،
- هوش را بر عمل ترجیح میدهند ،آنهم هوشی که بیشتر جنبه خارجی داشته و خود را نشان می دهد،
-قانون مدونی دارند که پایه آن بر بی اعتمادی استَ،
- همه چیز در این کشور بر اساس قانون مکتوب است
موارد آخرین از همه موارد بر شمرده فوق عجیب تر است:
- یک انگلیسی یعنی یک فرد ، یک شخص!
-دو نفر انگلیسی یعنی ، یک باشگاه فوتبال!
- سه نفر انگلیسی یعنی امپراطوری بریتانیا
.....
و متاسفانه ما دویست و یا سیصد سال است که در گیر با همین انگلیسیم.
امیر تهرانی
به مناسبت حمله ددمنشانه مغولان به سرزمینمان :
۱ مهر آغاز حمله مغول به ایران در پاییز 598 خورشیدی بود
یعنی سالروز نامبارک و سیاه و شیطانی بزرگترین هولوکاست تاریخ بشر که در ایران صورت گرفت.
یاسا ی خون
جایی خواندم که این پرسش را مطرح کرده بود:
- چنگیز مغول یا دجال ملعون کدام بدتر ند؟
پیروزیهای رعدآسای لشکر مغول براساس استراتژی ارعاب و نسلکشی انجام میگرفت. بنا به قوانین یاسا که مجموعۀ احکام سیاسی-نظامی مغولها بود، اقوام غیرمغول یا باید بدون مقاومت در برابر مغول تسلیم میشدند و باج و مالیات میپرداختند یا در صورت هرگونه مقاومت باید مورد قتل عام قرار میگرفتند.
ابن اثیر تاریخنگار معروف: چنگیز مغول از دجال بدتر بود.
ابن اثیر که بزرگترین مورخ هم عصر چنگیزخان در دنیای اسالم محسوب میشود و در طی حملۀ اول مغول در عراق به دور از شهرهای مورد هجوم زندگی میکرده است
مینویسد: »اگر میگفتند که از زمان خلقت آدم ابوالبشر تاکنون جهان چنین مصیبتی را به خود ندیده است، راست گفته بودند، زیرا تاریخ چیزی که شبیه به این و یا نزدیک به این باشد نشان نمیدهد... شاید تا آخرالزمان مردم چنین وقایعی نبینند مگر هجوم یاجوج و ماجوج!
حتی دجال، کسانی را که مطیع او گردند، امان میدهد و فقط کسانی را که در برابر او پایداری کنند، نابود میسازد. ولی اینان به هیچکس رحم نکردند و زنان و کودکان را کشتند، شکم زنان باردار را دریدند و جنین را کشتند...«. )
شیوه های وحشیانه مغولها شامل تجاوز دسته جمعی به دختران باکره در بخارا از وحشتناکترین اتفاقات از این قبیل در تاریخ بشر است.
ابن اثیر 1353 ،ج ۱۲ ،ص ۱۹۰)
شیوه های وحشیانه مغولها شامل تجاوز دسته جمعی به دختران باکره در بخارا از وحشتناکترین اتفاقات از این قبیل در تاریخ بشر است.
ابن اثیر 1353 ،ج ۲۶ ص ۱۴ و در مرو بنا به جوینی ۱۳۸۵ ،ج۱ ،ص۱۱۸ ،)
کشتار هر جنبندهای از آدمیزاد گرفته تا حیوانات از قبیل سگ و گربه و بپاکردن پس از کشتار جمعی و جداکردن سر ازاجساد مردان و زنان و کودکان )در نیشابور بنا به جوینی ۱۳۸۵ ،ج ۱ ،ص ۱۳۰ بوده که همگی برای انتقامجویی ولی در کمال خونسردی انجام میگرفته است.
پتروشفسکی براساس آمار سرشماری جمعیت چین شمالی قبل و بعد از حملۀ مغول نشان میدهد که جمعیت این منطقه به یک نهم کاهش یافت. به دلیل شباهت حماله های مغول در چین شمالی و خراسان، حدس زده میشود که کاهش جمعیت در خراسان نیز در همین حدود بوده باشد. پتروشفسکی 1357 ،جلد ۱ ،ص۷۱
در واقع، بنا به مورخان از جمله ساندرز، در میان همۀ متصرفات مغولها که شامل نیمی از دنیای شناخته شده آنروز از جمله چین، روسیه و اروپای شرقی بود، بیشترین صدمه بر ایران و بویژه بر خراسان تحمیل شد. 177 p, 2001 Saunders)
در اینجا خلاصه کلا م را از قول ایرا لپیدوس میآوریم که در کتاب جامعش مینویسد:
بزرگترین هولوکاست تاریخ بشر در ایران صورت گرفت »حمالت مغول در ایران فاجعه آمیز و در حکم ”هولوکاست“ بود.
جمعیت بسیاری از شهرهای کوچک و بزرگ بهکلی نابود شد. بسیاری از مناطق بر اثر هجوم لشکر مغول و ورود قبایل کوچگر مغول و ترک که دهقانان را از زمین میراندند بهکلی خالی از سکنه شد.
فاتحان مغول مردم تحت سطله خود را چپاول میکردند، آنها را به بردگی وامیداشتند و بر آنها مالیات کمرشکن میبستند.
نتیجه اینها افت فاجعه آمیز جمعیت، درآمد شخصی و درآمد ایالتی بود. صنعت کوزه گری و فلزکاری برای مدتی بیش از یک قرن از میان رفت.
عصر خودگردانی شهری و سرزندگی فرهنگی به پایان رسید.« )226 p, 2002 Lapidus)در اوایل دهة ۶۵۰ هجری اواسط دهة ۱۲۵۰ میلادی ، در شرایطیکه بدنبال بیش از سی سال حملات مغول رعب و وحشت ایران را فراگرفته بود، هلاکوخان نواده چنگیز لشکرکشی منظمی را به ایران سازمان داد و پس ازفتح الموت و برانداختن فرقه اسماعیلیه از یک سو و تسخیر و قتل عام بغداد وانقراض خلافت بنی عباس از سوی دیگر سلسله ی ایلخانان رادر ایران بنا نهاد که نزدیک به هشتاد سال دوام یافت.
تخمین زده میشود که با لشکر ۱۵۰۰۰۰نفرة هلاکو درمجموع ۷۵۰،۰۰۰ تا ۹۰۰،۰۰۰نفر تن از قبایل مغول یا ترکان هم رکاب آنان با خانوارشان وارد فرات ایران شده و سرانجام در آن بعنوان حاکمان وقت استقرار یافتند.
)40 p, 2001. Jr Smith)
لپیدوس در مورد دوران ایلخانان میگوید: روش حکومتی مغولان در ایران شکل یک دولت فاتح را داشت که از یک لشکر بزرگ واحد، متشکل از اشرافی ِ نظامی قبیله های مرتبط با سلسلۀ حاکم، ساخته شده بود.
این اشرافیت خود را صاحب امتیاز و برتر به حساب میآورد و بنا به قوانین یاسا به خودحق تسلط و مالیات بستن بر مردم مغلوب را میداد
)228 p, 2002 Lapidus)
در دورۀ ایلخانان، مغولها رعایا را به زمین مقید ساخته بودند و با آنان مانند بردگان رفتار میکردند. کشاورزانی که قادر به پرداخت مالیاتهای گزاف حکام نبودند خانوادۀ اشان به اسارت گرفته می شدند و در بازار بردگان به فروش می رسیدند. زرینکوب مینویسد: "روستائیان مکرر ناچار میشدند برای فرار از بیگاری و مالیات، اراضی خود را رها کنند و بگریزند.
از هر کجا عبور باسقاقان و یا همان ماموران مالیاتی به وسیلۀ دیدبانان روستا گزارش میشد و رعایا از بیم غارت هرچه را میتوانستند بار میکردند و سر به صحرا مینهادند و بارها به همین سبب اراضی دایر به بایر تبدیل میشد..."
او همچنین در مورد شهرها مینویسد: "در شهرها هم دوام قحط و فقر ناشی از ویرانی روستا اثر خود را در ِ فاقه گرسنگی و حاجت زندگی طبقات خرده پا و پیشه وران جزء ظاهر میکرد و استمرار آن گهگاه عاملی در رواج فحشا و توسعه اماکن فساد میشد که در آن ایام خرابات نام داشت.(زرینکوب ۱۳۷۸ ،ص۵۴۴ و۵۴6)
فساد مالی و بحرانهای ارزی، کشاورزی و اجتماعی، بویژه فرار رعایا از روستاها، سرانجام حیات اقتصادی و سیاسی را فلج کرد و حکومت ایلخانان را به مخاطره افکند که همین امر دلیل اصلی غازانخان برای گرویدن به اسلام و اجرای برخی اصلاحات در اواخر احیای مملکت و دلجویی از مردم بود.
ما و فرزندان ما ضرورت دارد که از سرگذشت خونین تاریخمان آگاه باشیم.چون ملتی که تاریخ خود را نداند و یا فراموش کند اشتباهات تاریخی را دوباره و یا سه باره تکرار می کند.
(به همین دلیل این نوشتار تکرار شد)
امیر تهرانی