گوشه ها یی از تاریخ ایران

گوشه ها یی از تاریخ ایران

بررسی گوشه هایی از تاریخ ایران
گوشه ها یی از تاریخ ایران

گوشه ها یی از تاریخ ایران

بررسی گوشه هایی از تاریخ ایران

تاریخ ایر ان: چرا دیبای شوشتری دیگر بافته نمی شود؟ طاعون شوشتر چه کرد؟

مقدمه
حیات هر علم و فنّ، موکول به تداوم آن از طریق تعلّم و تعلیم آن و انتقال دانستنی‌ها و تجربه‌های مربوط به آن، به نسل‌های آینده است.
 تاریخ نشان داده که هر علمی  که در این فرآیند قرار نگرفت، می‌میرد. حتی متونی که بر اساس آن نوشته شده، عملاً بی‌خاصیت یا کم خاصیت می‌شوند.
 ده‌ها علم که امروزه از آن‌ها با عنوان کلّی «علوم غریبه» یاد می‌کنیم، در این شمارند.
 حرفه‌هایی که بیشترین اثرِ بر جای مانده از آن‌ها، خاطراتی است که در سینۀ افراد کهن‌سال مانده و دیر یا زود به فراموشی سپرده می‌شوند.

این سطور، مقدمه‌ای است بر گزارشی کوتاه، اما مهم از انقراض دیبای شوشتری که میرزا اسماعیل مستوفی تفرشی (متخلص به دبیر) در قرن سیزدهم، این انقراض را پیامد طاعون سال 1247 شوشتر می‌داند. 
به عقیدۀ او، در این بیماری فراگیر که صدها کشته داده، استادان و شاگردان این صنعت همگی جان دادند و این حرفه را با خود به زیر خاک بردند.

مستوفی (متولد 1261 قمری) کتابی دارد با عنوان «نخبة التواریخ فی موادّ التواریخ» (نسخه خطی شماره 8998 کتابخانه مجلس). بخش عمده‌ای از آنچه از این کتاب که بر جای مانده است (و بخش عمدۀ آن به دست ما نرسیده است) شامل مادّه تاریخ‌های مربوط به رویدادها و شخصیت‌ها است که نگارندۀ این سطور، بر اساس آن گفتاری تهیه کرده و در آیندۀ نزدیک در یکی از مجلات علمی منتشر خواهد شد. انشاء الله.

اما نکته‌ای از این کتاب که در این یادداشت نقل می‌شود، مربوط به انقراض دیبای شوشتر است که عیناً نقل می‌شود. 
بر مبنای این سند، طاعون شوشتر به سال 1247 سبب انقراض دیبای شوشتری شده و این سال به لفظ ابجد مطابق با کلمۀ «غُرُمبه» است که در لهجۀ شوشتری به معنای حادثۀ بزرگ و موحش است و آن سال در میان اهالی شوشتر در آن زمان به همین نام نامیده شد. این یادداشت، ضمناً برگی از تاریخ این دیار کهن را نشان می‌دهد.

متن
تاریخ انقضای دیبای ششتری از انقراض استادان آن فن از علت شیوع طاعون در آن سرزمین، سه سال قبل از وفات فتحعلیشاه مغفور، البسه الله حلل النور.
غُرُمبه به لفظ اهالیّ شُشتر
غریوی است کان خیزد و خاست ناگه
ز طاعون کز آن نسخ شد نسج دیبا
بدان سال تاریخ از آن شد «غرمبه»

(۱۲۴۷)

توضیح آنکه دیبای ششتری نام  پارچه بافته شد۶  و کالایی  بوده مخصوص بلاد ششتر، که تا سه سال قبل از فوت فتحعلی شاه آن بافته در تمام روی گیتی اشتهار و انتشار داشتهاست.
  اصل آن  دیبا از پنبۀ «قلَبلَب» تهیه می شده  است که در صحاری و براری آن بلاد می‌روید و استادان آن فن، از رشته و ریسمان آن دیبا می‌بافتند.

تا در سنۀ هزار و دویست و چهل و هفت، از عارضۀ مرض طاعون، تمام کارگران آن عمل که قریب پنجاه شصت کارخانۀ دیبا بافی داشتند، و جمعی کثیر از اهالی آن شهر به آن مرض درگذشتند و آن اجزائی که موجب لطافت و نظافت و امتیاز دیبا بود، از میان معدوم شد.

دیگر باره که مردمان آن منطقه خواستند آن صنعت را به روی کار آورند، هر چه سعی و جهد نمودند، به لطافت و نظافت نخستین میسّر نگردید، تا اینکه ناچار دست از اقدام آن کار بازداشتند، و آن صنعت منسوخ گردید.

و چون اهالی ششتر، آوازهای صعب مهیب را «غرمبه» گویند، و در آن سال آوازۀ طاعون از آن بلد برخاسته بود، بدان سبب نام آن سال را غرمبه نهادند. و لفظ غرمبه نام آن سال و مادۀ تاریخ نسخ دیبا گردید.
به نقل از https://talei.kateban.com/post/3652
امیر تهرانی
ح.ف

ناریخ ایر ان: سرنوشت مادر، همسر و پسر اسکندر مقدونی


سرنوشت زن و پسر اسکندر مقدونی

در یک نوشتار از نوشتار های پیشین سرنوشت شوم اسکندر مقدونی را شرح دادم که در سی و سه سالگی به بدترین وجه ممکن مرد و سر به گور برد. ولی سرنوشت شوم او و سایه انتقام به همسر و تنها پسر او نیز رسید:


...اسکندر خسته از جنگ و زخم خورده از شورش سربازانش به سوی ایران باز میگردد......و اینبار باز رکسانه به دور از رفتار‌های درباری یک ملکه در کنار اسکندر و با پای پیاده از کویر می‌گذرد......به ایران باز می‌گردد.....

اما.....اینبار......اسکندر به دلیل مصالح کشور گشایی زخم جان فرسایی به روح رکسانه وارد می‌کند......اسکندر به شوش رفت و در آنجا با  "استاتیرا" دختر کوروش ازدواج می‌کند....و دستور می‌دهد هم زمان با او هشتاد نفر از سرداران سپاهش با شاهزاده‌های ایرانی ازدواج کنند!!!!!
در شب ازدواج اسکندر رکسانه طفلی را که در بدن داشت از دست می‌دهد.....رکسانه باز هم در کنار اسکندر می‌ماند!!!! حتی پس از ازدواجش.....اسکندر استاتیرا را در شوش باقی می‌گذارد و رکسانه را با خود به اکباتان می‌برد.....
از آنجا با اینکه منجمان ورود به بابل را نحس می‌دانند اسکندر به بابل می‌رود....اسکندر که می‌دانسته راهی به پایان عمرش ندارد در آخرین روزها با رکسانه وداع می‌کند واسکندر در واقع در باغ‌های معلق بابل اعتراف می‌کند که همچنان عاشق رکسانه است!!! اسکندر حتی به رکسانه می‌گوید که بعد از مرگش دستور قتل استاتیرا بدهد که سودایی برای جانشینینی اسکندر در سر نپروراند......
در بابل عشق ابدی رکسانه (اسکندر) بر اثر بیماری مرموزی جان می‌سپارد و اسکندر با همه قدرتش به آغوش خاک می‌رود.....در حالیکه رکسانه ولیعهد او را به دنیا می‌آورد....ولیعهدی که هرگز پادشاهی نکرد.....
از آن پس المپیاس مادر اسکندر از رکسانه و پسرش حمایت می‌کرد. تا اینکه المپیاس بدست کاساندروس بقتل رسید.رکسانه به جرم پایبندی به عشق اسکندر، اسیر کاساندروس و قربانی دسیسه‌های سیاسی امپراتوری اسکندر شد که می‌خواهد قدرت پدر به پسر نرسد.........
کاساندر چون دید که اسکندر چهارم پسر اسکندر، بزرگ شده و در مقدونیه گفتگو ازین است که او را از محبس بیرون آورده بر تخت بنشانند، از عاقبت این کار ترسید و نابودی خود را در آن می‌دید. بنابراین به گلوسیاس رئیس محبس نوشت که سر رکسانه و اسکندر را ببرد و تن آنها را پنهان دارد و چنان کند که اثرى از این دو قتل نماند.
این امر اجرا شد و به رکسانه و پسرش در حدود ۳۰۹ ق.م. زهر داده شد.


منبع:http://www.seriti7.blogfa.com/post/12


امیر تهرانی

ح.ف

تاریخ ایر ان : سرنوشت شوم آنانی که به ایران حمله کردند: صدام تکریتی


صدام تکریتی 

جنگ قادسیهٔ صدام   تکریتی یک تبلیغات نژاد پرستانه   بر مبنی بی اطلاعی از مفهوم دین و عدم شناخت تاریخ  و نشات گرفته از مالیخولیای ذهنی  مطرح کننده آن بود.

صدام در ظاهر به منظور اتحاد  کشورهای عرب زبان علیه ایران این ترفند را مطرح ساخت ولی از نتیجه آن بی خبر بود .چون تاریخ را نخوانده بودو ذهنش آن قدر کودن بود که حتی جلوی پای خودش را نمی دید.

او گفته بود که خداوند نبایست ایرانیها و یهودیان و مگس را می آفرید. 

اما وقتی که محاصره خرمشهر شکسته شد و خرمشهر آزاد شد و وقتی نیروهای ایر انی وارد خاک عراق شدند صدام ناحدودی متوجه شد که چرا خدا وند ایر انیها را آفریده است. به همین دلیل درخواست صلح کرد. حتما روزی که طناب دار به گردنش انداخته شد آنجا احتمالا تمام علت حکمت خداوندی را فهمیده بود که  خداوند چرا ایر انیها آفریده است.

اگزارشو 

صدام چگونه دستگیر شد؟

 ۱۶ مرداد ۱۳۹۴ |
احمد چلبی گفت: کسرت رسول با من تماس گرفت، گفت که امریکایی ها صدام را دستگیر کردند. به او گفتم مطمئنی؟ گفت: بله.
صدام چگونه دستگیر شد؟

دیپلماسی ایرانی: خاورمیانه یکی از پیچیده ترین و بغرنج ترین مناطق جهان از لحاظ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی محسوب می شود. در این میان عراق، کشوری که در سال 1921 تاسیس شد، یکی از پیچیده ترین و در عین حال حساس ترین کشورهای این منطقه بوده است. کشوری که گذرش از پادشاهی به جمهوریت توام با سیری از تحولات بوده و تا رسیدنش به ثبات نسبی در دوران حکومت رژیم بعث نیز سرشار از اتفاقات بی نظیر بوده است. دوران حزب بعث را می توان از تلخ ترین و خون بارترین وقایع دوران تاریخ عراق توصیف کرد. دوره ای که سراسر در جنگ گذشت و خشونت بی اندازه هیئت حاکمه تاریخی بی نظیر را برای خاورمیانه رقم زد. اما این دوره به اندازه ای در خود رمز و راز دارد که با وجود کتاب های بسیار هنوز کنه بسیاری از مسائل غامض باقی مانده و بسیاری از حقایق بیان نشده است. برای همین انتظار می رود باز هم کتاب ها درباره عراق نوشته شوند و قصه های عجیب و غریب بی شماری از آن شنیده شود.

کتاب "عراق از جنگ تا جنگ/صدام از این جا عبور کرد" از جمله کتاب هایی است که تلاش دارد از چهار زاویه بر بخش هایی از دوران تاریک رژیم بعث و پس از آن نوری بتاباند و حقایقی را بر ملا کند. این کتاب که توسط غسان الشربل، روزنامه نگار مشهور لبنانی و سردبیر روزنامه الحیات نوشته شده در حقیقت مصاحبه با چهار مقام سابق عالی رتبه عراقی است که هر کدام از دیدگاه خود به توصیف تاریخ عراق در دوران مسئولیتشان پرداخته اند. دیپلماسی ایرانی در چارچوب سلسله مصاحبه ها و مطالبی که هر هفته منتشر می کند، این بار به سراغ این کتاب رفته است که در این جا هشتادمین بخش آن را می خوانید:

به صدام برگردیم.

ما وضعیت را پیگیری می کردیم و امریکایی ها درباره کاری که ما می کردیم می پرسیدند. به آنها گفتیم وقتی که دنبال صدام می گردید سریع مکان را ترک نکنید، یعنی نیم ساعت مکان را بازرسی نکنید و ترکش کنید. ما افرادی داشتیم که دنبال صدام می گشتند، و از استاد کسرت رسول از «اتحاد میهنی کردستان» نیز مجموعه ای بودند که آنها هم دنبال صدام می گشتند. او همچنین در بازداشت بعضی از فرماندهان نظامی در موصل نیز سهیم بود. ما در بازداشت بیش از 16 نفر سهیم بودیم.

آیا از میان نام هایی بود که ایالات متحده منتشر کرده بود؟

بله از همان فهرست 55 نفر.

وقتی می گویی ما منظورت اپوزسیون است؟

نه. منظورم «کنگره» است، حتی آخرین رئیس سازمان امنیت که داماد صدام بود و جمال مصطفی صدایش می کردند، برادر کمال مصطفی، او را هم احضار کردیم، بعد از آن آزاد شد و از عراق خارج شد، او همسر حلا دختر صدام است. هر کدام از خانواده صدام را که دستگیر کردیم به هیچ وجه مورد آزار و اذیت قرار نگرفتند، از زندگی آنها محافظت می کردیم و تسلیمشان می کردیم تا فرایند قانونی را طی کنند، این نکته مهمی است.

درباره نقش کسرت رسول برای ما بگو؟

روز 13 دسامبر 2003 در جلسه ای در شورای حکومت بودم، تلفن زنگ زد و به من گفته شد که اراس حبیب کریم که مدیر سازمان امنیت در کنگره ملی است تو را می خواهد، او آدمی است که در بسیاری از امور امنیتی خبره است. به من گفت که اطلاعاتی داریم و کسرت رسول با من تماس گرفت، گفت که امریکایی ها صدام را دستگیر کردند. به او گفتم مطمئنی؟ گفت: بله، برای همین فورا با شخصی به اسم اسکات کارپنتر که رئیس تیم حکومتی پول بریمر در عراق بود، تماس گرفتم. پرسیدم: چرا به ما نمی گویید صدام را دستگیر کرده اید؟ گفت: شوخی می کنی؟ گفتم نه شما صدام را دیروز در منطقه الدور دستگیر کردید! جواب داد که از موضوع خبر ندارد. گفتم که من با پل بریمر ساعت دوازده قرار دارم و در آن جا می فهمم اوضاع از چه قرار است. ساعت یازده و نیم بود که به کاخ رسیدم و دیدم که اسکات لبخند می زند و دستش را بالا برده است. گفت: ارتش به ما ابلاغ نکرد تا مطمئن شود که آزمایش دی ان ای واقعا مربوط به صدام است. این در تاریخ 13/12/2003 بود، برگشتم و به سخنگوی کنگره خبر دادم که در رسانه ها اعلام کند که صدام دستگیر شد و ما اولین افرادی بودیم که خبر را اعلام کردیم.

صدام چگونه و به کمک چه کسانی دستگیر شد؟

خبر به امریکایی ها رسید.

آیا کسرت نقشی در آن بازی کرد؟

او موضوع را پیگیری می کرد، و جماعت او نیز شاهد دستگیری بودند. کسرت به صدام مثل ما نزدیک شده بود، گروه او و گروه ما شاهد دستگیری صدام و انتقال او با بالگرد بودند.

اما چه کسی اطلاعات حضور او در آن مکانی که دستگیر شد را داد؟

این اطلاعات به کمک شخصی از منطقه المسلط به اسم محمد ابراهیم یا ابراهیم محمد المسلط از تیم حفاظت صدام به دست آمد که امریکایی ها یک هفته قبل او را دستگیر کرده بودند و او به آنها گفته بود که صدام در آن جا است، آنها هم به آن خانه وارد شدند و آن جا را بازرسی کردند اما هیچ کس را پیدا نکردند. به توصیه ما عمل کردند و در آن جا ماندند. یکی از سربازها متوجه سیم برق شد به آن دست زد دنبالش را گرفت و متوجه شد که به سمت چاله ای می رود. آن سیم برق پنکه بود، وارد چاله شدند، در داخل آن چاله دیگری بود که در آن صدام را پیدا کردند که با خودش برگه هایی داشت و 700 هزار دلار و مسلسل و تفنگ داشت. با اسلحه بر سر او آمدند و او به آنها گفت: من صدام حسین، رئیس جمهور عراق هستم، ریش داشت.

آیا تلاش کرد مقاومت کند؟

خیر. او را به خارج از حفره کشیدند، دستگیری او در روز 12 دسامبر بود. بعد از آن که او را برای چکاپ بردند و دندان هایش را چک کردند او را با بالگرد به فرودگاه فرستادند.

یعنی داستان پیدا کردن او در چاله صحیح است؟

او در چاله ساکن نبود بلکه در خانه ای که چاله در آن واقع شده بود زندگی می کرد اما به همراه او گروهی بودند که به او خبر می دادند که عملیات یورش آغاز شده است و او وارد آن حفره می شده است.

ترجمه: سید علی موسوی خلخالی

۱۰۰ نکته در باره حمله مغول به ایران(۱۷)

یاسا ی خون 
پیروزیهای رعدآسای لشکر مغول براساس استراتژی ارعاب و نسل‌کشی انجام میگرفت. 
بنا به قوانین یاسا که مجموعۀ احکام سیاسی-نظامی مغولها بود، اقوام غیرمغول یا باید بدون 
مقاومت در برابر مغول تسلیم میشدند و باج و مالیات میپرداختند یا در صورت هرگونه 
مقاومت باید مورد قتل عام قرار میگرفتند. 

 

ابن اثیر که بزرگترین مورخ هم عصر چنگیزخان در دنیای اسلام محسوب میشود و 
در طی حملۀ اول مغول در عراق به دور از شهرهای مورد هجوم زندگی می‌کرده است 
مینویسد: 

»اگر میگفتند که از زمان خلقت آدم ابوالبشر تاکنون جهان چنین مصیبتی را به

خود ندیده است، راست گفته بودند، زیرا تاریخ چیزی که شبیه به این و یا نزدیک به این 
باشد نشان نمیدهد... شاید تا آخرالزمان مردم چنین وقایعی نبینند مگر هجوم یاجوج و ماجوج  !
حتی دجال، کسانی را که مطیع او گردند، امان میدهد و فقط کسانی را که در برابر او پایداری کنند،

 نابود میسازد. ولی اینان به هیچکس رحم نکردند و زنان و کودکان راکشتند، شکم زنان باردار را 

دریدند و جنین را کشتند...«. )ابن اثیر 1353 ،ج ۱۲ ،ص ۱۹۰)


شیوه های وحشیانه مغولها شامل تجاوز دسته جمعی به دختران باکره در بخارا 
ابن اثیر 1353 ،ج ۲۶ ص ۱۴ و در مرو بنا به جوینی ۱۳۸۵ ،ج۱ ،ص۱۱۸ ،)
کشتار هر جنبندهای از آدمیزاد گرفته تا حیوانات از قبیل سگ و گربه و بپاکردن مجالس جشن

 پس از کشتار جمعی و جداکردن سر ازاجساد مردان و زنان و کودکان )در نیشابور بنا به جوینی


۱۳۸۵ ،ج ۱ ،ص ۱۳۰ بوده که همگی برای انتقامجویی ولی در کمال خونسردی انجام 
میگرفته است.
پتروشفسکی براساس آمار سرشماری جمعیت چین شمالی قبل و بعد از حملۀ مغول 
نشان میدهد که جمعیت این منطقه به یک نهم کاهش یافت. 
به دلیل شباهت حماله های مغول در چین شمالی و خراسان، حدس زده میشود که دد کاهش

 جمعیت در خراسان نیز در همین حدود بوده باشد. پتروشفسکی 1357 ،جلد ۱ ،ص۷۱


در واقع، بنا به مورخان از جمله ساندرز، در میان همۀ متصرفات مغولها که شامل نیمی 
از دنیای شناخته شده آنروز از جمله چین، روسیه و اروپای شرقی بود، بیشترین صدمه بر 
ایران و بویژه بر خراسان تحمیل شد. 177 p, 2001 Saunders)

در اینجا خلاصه کلا م را از قول ایرا لپیدوس میآوریم که در کتاب جامعش مینویسد: 

»حمالت مغول در ایران فاجعه آمیز و در حکم ”هولوکاست“ بود. 
جمعیت بسیاری از شهرهای کوچک و بزرگ به‌کلی نابود شد. بسیاری از مناطق بر اثر هجوم 
لشکر مغول و ورود قبایل کوچگر مغول و ترک که دهقانان را از زمین میراندند به‌کلی خالی
از سکنه شد. 
فاتحان مغول مردم تحت سطله خود را چپاول می‌کردند، آنها را به بردگی وامیداشتند و بر آنها مالیات 
کمرشکن میبستند.
نتیجه اینها افت فاجعه آمیز جمعیت، درآمد شخصی و درآمد ایالتی بود. صنعت کوزهگری و فلزکاری 

برای مدتی بیش از یک قرن از میان رفت.


عصر خودگردانی شهری و سرزندگی فرهنگی به پایان رسید.« )226 p, 2002 Lapidus)
در اوایل دهة ۶۵۰ هجری اواسط دهة ۱۲۵۰ میلادی ، در شرایطی‌که بدنبال بیش از سی 
سال حملات مغول رعب و وحشت ایران را فراگرفته بود، هلاوکوخان نواده چنگیز لشکرکشی 
منظمی را به ایران سازمان داد و پس ازفتح الموت و برانداختن فرقه اسماعیلیه از یک سو و 
تسخیر و قتل عام بغداد وانقراض خالفت بنی عباس از سوی دیگر سلسله ی ایلخانان رادر 
ایران بنا نهاد که نزدیک به هشتاد سال دوام یافت. تخمین زده میشود که با لشکر ۱۵۰۰۰۰ 
نفرة هلاکو درمجموع بین ۰۰۰,۷۵۰ تا ۰۰۰,۹۰۰ تن از قبایل مغول یا ترکان هم رکاب 

آنان با خانوارشان وارد فرات ایران شده و سرانجام در آن بعنوان حاکمان وقت استقرار یافتند. 
)40 p, 2001. Jr Smith) 
لپیدوس در مورد دوران ایلخانان میگوید: »روش حکومتی مغولان در ایران شکل یک 
دولت فاتح را داشت که از یک لشکر بزرگ واحد، متشکل از اشرافی ِ نظامی قبیلهای مرتبط 
با سلسلۀ حاکم، ساخته شده بود.
این اشرافیت خود را صاحب امتیاز و برتر به حساب میآورد و بنا به قوانین یاسا به خود 
حق تسلط و مالیات بستن بر مردم مغلوب را میداد«. 

)228 p, 2002 Lapidus)
در دورۀ ایلخانان، مغولها رعایا را به زمین مقید ساخته بودند و با آنان مانند بردگان رفتار 
می‌کردند. 
کشاورزانی که قادر به پرداخت مالیاتهای گزاف حکامخانوادۀ خود به اسارت گرفته
میشدند و در بازار بردگان به فروش میرسیدند.
 زرین‌کوب مینویسد: »روستائیان مکرر ناچارمیشدند برای فرار از بیگاری و مالیات، اراضی
 خود را رها کنند و بگریزند. از هر کجا عبور باسقاقان ماموران مالیاتی( به وسیلۀ دیدبانان
 روستا گزارش میشد و رعایا از بیم غارت هرچه را میتوانستند 
بار می‌کردند و سر به صحرا مینهادند و بارها به همین سبب اراضی دایر به بایر تبدیل میشد... « 
او همچنین در مورد شهرها مینویسد: »در شهرها هم دوام قحط و فقر ناشی از ویرانی روستا اثر خود
را در ِ فاقه گرسنگی و حاجت زندگی طبقات خرده پا و پیشه وران جزء ظاهر می‌کرد و استمرار
گهگاه عاملی در رواج فحشا و توسعه اماکن فساد میشد که در آن ایام خرابات نام داشت.

به نقل از   

فرضیۀ فاجعه زدگی: عباس عدالت

تأثیر پایدار فاجعۀ مغول

در تاریخ سیاسی، اجتماعی و علمی ایران


تاریخ خط در ایران(۱)


تاریخ خط در ایران 

 

در شاهنامه  آموزش خط در ایران را به دوره طهمورث دیو بند در دوران ایران باستان نسبت می دهد:

نبشتن به خسرو بیاموختند

دلش را به دانش برافروختند

 

دشمنان دیو صفت زبانهای مختلف می دانستند و طهمورث و ایر انیان  آنها را از دشمنان فرا گرفتند.

 

نبشتن یکی نه که نزدیک سی

چه رومی چه تازی و چه پارسی

 

چه سغدی چه چینی و چه پهلوی

ز هر گونه‌ای کان همی بشنوی


در روایات زرتشتی گفته می شود که   طهمورث پیشدادی پس از آنکه بر اهریمن پیروز شد هفت گونه خط را که اهریمن  به کسی یاد نمیداد بزور از او فرا گرفت.

 در اسناد سریانی آمده است که زردشت کتاب اوستارا به هفت زبان سریانی و فارسی و آرامی و سگستانی و مروزی و یونانی و عبری نوشته است. 

امروزه می دانیم که در ایران پیش از اسلام خط سریانی و خط میخی برای پارسی باستان و خط آرامی و یونانی و عبری در میان یهود ایران رواج داشته است. پس می توان گفت که برای زبان سگستانی(سیستانی) و مروزی(زبان مرو)نیز خطی بکار برده‌اند.


معمولا واضع خط را در جهان فنیقیان میدانند. این نکته تنها درباره‌ٔ ملل سامی درست است و ملل آریایی مخصوصاً در هند شاید پیش از فنیقیان خطهای دیگری اختراع کرده‌اند که از سلسلهٔ خطوط سامی مأخوذ از خط فنیقی نیست.

در ایران ما خط داستانی بسیار مفصل دارد و موضوع باندازه‌ای وسیع است که می توان کتاب جداگانه‌ای در تاریخ خط در ایران نوشت.

 کسانی که درین زمینه اندکی ممارست بکنند فوراً به نکتهٔ مهمی برمیخورند و آن اینست که نیاکان بزرگوار ما درین مدت دو هزار و پانصد سال که ما تاریخ مدون و معروف داریم هرگز در هیچ خطی تعصب نورزیده‌اند و هر زمان که خط آسان‌تر و بهتری‌پیدا شده است در پذیرفتن آن درنگ نکرده‌اند.


خط میخی

اکنون قدیم‌ترین اسنادی که در دست ماست از دورهٔ هخامنشیان بخط میخی است. این نام را اروپاییان از روزی که با‌آن روبرو شده‌اند بروی آن گذاشته‌اند.

 زیرا که این خط مرکب از خطوط افقی و عمودی و شکسته است که بالای آن پهن‌تر و پایین آن باریک‌ترست بشکل میخ. ناچار درین خط برای هر حرف و مخرجی چند خط افقی و عمودی و منکسر بانواع مختلف باید ترکیب کرد تا هرعلامتی با علامت دیگر اشتباه نشود وقهراً نوشتن باین خط وقت زیاد میگیرد و باری هر حرفی‌چندین بار باید دست راباینطرف و آن طرف حرکت داد و گرداند.


برای مثال به این تلفظ توجه کنید:

وزرکا ائورا مزدا منا اوپستام براتو.

اهورای بزرگ مرا یاری داد


این خط را نخست برای زبانهای بین‌النهرین یعنی زبان الامی و بابلی و آسوری بکار برده‌اند و چون الامیان در خوزستان امروز میزیسته‌اند و همسایهٔ پارسیان بوده‌اند مردم پارس یا پیش از تشکیل شاهنشاهی هخامنشی و یا در آغاز این دوره این خط را برای زبان پارسی باستان هم پذیرفته‌اند و میتوان حدس زد که مادها نیزبرای خود آنرا اختیار کرده باشند زیرا که ایشان نیز با آسوریان و بابلیان همسایه بوده‌اند.


در پذیرفتن خط میخی برای زبان پارسی باستان تصرفی کرده‌اند باین معنی که پیش از سال سه هزار قبل از میلادسومریان خطی اختراع کرده‌اند که در قرن نوزدهم اروپاییان بآن خط میخی گفته‌اند زیرا که این خط مرکب از خطوط عمودی و افقی و منکسرست که شکل میخ دارد و سپس آکادیان و آسوریان و کلدانیان و الامیان و هیتی‌ها و ایرانیان وارمینان نیز آنرا برای زبانهای خود اختیار کرده‌اند. درخطوط میخی ملل دیگر چند نقش از هشتصد تا سه هزارعلامت بکار می‌رفته است. ایرانیان تصرف جالبی که در خط میخی برای زبان پارسی باستان کرده‌اند اینست که تنها چهل و دو علامت برای اصوات مرکب بکار برده‌اند. این خط تا پایان دورهٔ هخامنشی در کتیبه‌ها و سکه‌ها بکار رفته است اما برای زبان بابلی تا آغاز تاریخ میلادی آنرا بکار برده‌اند. ازین ۴۲ علامتی که در خط میخی ایرانی بکار میرفته است یک علامت حکم نقطه را دارد و برای وقف در میان حروف بکار می‌رفته و پنج علامت دیگر باصطلاح فنی ایدئوگرام بوده است یعنی در برابر پنج کلمه‌ٔ رایجی که بسیار بکار می‌رفته می‌نوشته‌اند و حاکی از صدای مخصوص نیست. یک علامت را برای کلمهٔ شاه ودو علامت را برای کلمهٔ کشور و یک علامت را برای‌کلمهٔ زمین و یک علامت را برای کلمهٔ اهورمزد بکار میبرده‌اند و علائم دیگر برای حروف مرکب از یک حرف باصدا و یک حرف بی‌صدا بوده‌است.

خط میخی چنان می‌نماید که تنها برای زینت و در کتیبه‌ها و سکه‌ها بکار رفته و چون نوشتن هرحرفی چندین حرکت دست و چندین خط افقی و عمودی و منکسر لازم داشته است در حوائج روزانه‌ و درکارهای عادی آنرا بکار نمی‌برده‌اند زیرا که تاکنون جز در کتیبه‌ها و سکه‌ها و الواح سیم‌وزر که برای تاریخ ساختمانهای مهم ترتیب می‌داده‌اند و در مهرها در جای دیگر دیده نشده است. قدیم‌ترین کتیبه خط میخی ایران از کورش بزرگ از سال ۵۳۸ و آخرین آن از اردشیر سوم از سال۳۳۸ پیش از میلادست.

چون در دورهٔ هخامنشیان اقوام آرامی از نژاد سامی ساکنان ایالات غربی ایران در کرانه‌های فرات‌و دجله بوده‌اند و خط و زبان مخصوص از نژاد خط‌ها و زبانهای سامی داشته‌اند خط ایشان که از خط فنیقی گرفته شده آسان‌تر بوده و هر حرفی از آن بیش از یک حرکت دست لازم نداشته است، درایران رایج شده و ناچار زبانشان هم در کارهای اداری و دیوانی دورهٔ هخامنشی رواج یافته است، چنانکه قراین بسیار گواهی میدهد این خط و زبان در دورهٔ هخامنشیان درایران متداول بوده است و زبان پارسی باستان را بخط آرامی هم می‌نوشته‌اند چنانچه قسمی از کتیبه‌ای از اردشیر اول بهمین خط مانده است در همین دوره هنوز زبان ایلامی و خط میخی مخصوص آن بعنوان زبان اداری در دربارهخامنشی بکار می‌رفته ‌است.

در ۱۳۱۲ در گوشهٔ شمال غربی صفهٔ تخت جمشید در ضمن خاک برداری بآستانهٔ دری برخوردند که از همان زمان هخامنشیان تیغه کرده بودند ودر پشت‌آن تیغه،‌سی‌هزار لوحهٔ گلی یا خشت‌های کوچک و بزرگ بشکل مربع مستطیل‌بدست آمد که بخط و زبان ایلامیست. چندی بعد۷۵۰خشت دیگر درجنوب شرقی همان صفه بدست آمد و ثابت شد که حساب ساختمانهای مختلف کاخ هخامنشیان را باین خط وزبان می‌نوشته‌اند.

استیلای یونانیان و مقدونیان برایران در سال ۳۳۰ پیش از میلاد‌خط و زبان یونانی را در ایران رواج داد و ناچار در سراسر دورهٔ سلوکی وقسمتی از دورهٔ اشکانی تاآغاز تاریخ میلادی این خط در ایران رواج یافته‌ ودرین مدت خط میخی و زبان پارسی باستان متروک شده است. ‌خط و زبان یونانی تا اوایل دورهٔ ساسانی تا اندازه‌ای هنوز در ایران رایج بوده است زیرا که در کتیبه‌های شاپور اول که از ۲۴۱ تا۲۷۲ میلادی در ایران پادشاهی کرده است خط وزبان یونانی دیده میشود و مهم‌ترین نمونه‌های آن در کتیبهٔ معروف زردشت در صحرای مرودشتست.

تا زمان بلاش دوم در سکه‌های اشکانی جز خط وزبان یونانی چیزی دیده نمی‌شود و تنها درسلطنت بلاش دوم که از۱۲۱ میلادی آغاز شده است نخستین بار حروف آرامی در سکه‌های ایران پدیدار شده است. زبانی را که در سکه‌های اشکانی درین تاریخ بخط آرامی پدید ارشده بخطا خاور شناسان و دانشمندان اروپایی بازبان پهلوی یکی دانسته‌اند و نخست آنراپهلوی شمالی یا پهلوی اشکانی نامیده‌اند و درین اواخر نام آنرا زبان پارتی گذاشته‌اند. چون این‌زبان همین زبان امروزی ادبی ماست که بمرور زمان در نتیجهٔ تحول باین شکل درآمده است واز قدیم باین زبان ، زبان دری گفته‌اند البته درست‌ترین اصطلاح دربارهٔ آن همان زبان دریست و باید گفت زبان دری را نخست از آغاز قرن سوم میلادی بخط آرامی نوشته‌اند.

در دورهٔ ضعف سلوکیان در ایران در گوشه و کنار سرزمین ما پادشاهان محلی بفرمانروایی آغاز کرده‌اند. ‌نخست در سرزمین فارس خاندانی از پادشاهان ایرانی مستقل شده‌اند که جز سکه‌های ایشان سندی دربارهٔ ایشان بدست ما نرسیده است. پایتخت ایشان شهر استخر بوده است‌ودرآنجا سکه‌هایی زده‌اند بزبان آرامی و بهمان خط آرامی و در حدود سال۲۲۰ میلادی باین کار آغاز کرده‌انداین خاندان پادشاهان محلی فارس که همان «فرته‌داران»باشند نیاکان پادشاهان ساسانی بوده‌اند که سرانجام پادشاهانی کوچک باصطلاح ملوک‌الطوایف را برانداخته و شاهنشاهی بزرگ ساسانی را تشکیل داده‌اند و سکه شناسان این سلسله را«پرسید» نام داده‌اند.

از سوی دیگر در قسمت شرقی خوزستان نیز پادشاهان محلی در همین دوره استقلالی یافته‌اند و سلسله‌ای تشکیل‌داده‌اند که‌سکه شناسان اروپایی و به پیروی ایشان تاریخ نویسان نام این سلسله را«المایید» گذاشته‌اند و در حدود سال ۱۶۳ پیش از میلاد بفرنانروایی آغاز کرده‌اند. 

در سکه‌های این سلسله نخست خط وزبان یونانی بکاررفته است‌اما درپایان سلطنت فرهاد که‌از۱۰۶ تا۱۳۰ میلادی فرمانروایی داشته است‌خط وزبان آرامی در‌سکهٔ وی آشکار میشود.


درقسمت غربی خوزستان درمیان رودهای دجله و فرات تا کرانه‌های خلیج فارس سلسلهٔ دیگری استقلال یافته است که ازسال۱۲۹ پیش از میلادآثاری ازآن بمارسیده است.

 پایتخت آن شهر خاراکس در همان زمان آباد شده و نام این شهر هنوز برجزیرهٔ‌ خارگ باقیست. درپادشاهی آنامبلوس سوم پادشاه این سلسله در حدود سال ۵۴ میلادی نخستین بار در روی سکه‌ه نوع‌خاصی‌ازخط‌آرامی پدیدار شده‌است سجع این سکه‌ها بهمان زبان آرامیست‌اما خط‌آنها تفاوتی با خط‌آرامی‌معمولی دارد.


خط آرامی که در اواسط دورهٔ اشکانی برای زبان دری بکار رفته درآسیای مرکزی نیز رایج شده وبا تصرفاتی آنرا برای زبان سغدی و تخاری بکار برده‌اند و سپس در متون مانوی‌نوع دیگری از آن رایج شده است.

زبان پهلوی

در نخستین کتیبه‌های ساسانی چنانچه پیش ازاین اشاره رفت خط و زبان یونانی و پس‌ازآن‌دری بخط آرامی و زبان پهلوی یعنی زبان دربار ساسانیان بهمان خط آرامی دیده میشود. 

اندک‌اندک زبان و خط یونانی از میان میرود و در همین دوره زبان دری را نیز دیگر در کتیبه‌ها بکار نبرده‌اند وتنها زبان پهلوی باقی مانده است.


کتاب اوستا را از بر می کردند

کتاب اوستا که بزبان باستانی مشرق ایران بود قرنها خط مخصوص بخود نداشته‌ است و روحانیون زردشتی تنها آنرا از برمیکرده‌ و بیاد می‌سپرده‌اند.

 دراواسط دورهٔ اشکانی در صدد برآمده‌اند آنچه راکه از اوستا پس از استیلای یونانیان‌و مقدونیان برایرانیان‌باقی مانده بود بنویسند .

اما گویا باین‌کار توفیق‌نیافته‌اند ومعلوم نیست بچه‌خط میخواسته‌اند‌بنویسند. این که هب این کار کامیاب نشده‌اند گویا برای این بوده است که درآن زمان خطی وجود نداشته است که درآن علامت‌هایی برای همهٔ اصوات زبان اوستا باشد و ناچار ازاین کار چشم پوشیده‌اند.


ظاهرا از قرن اول پیش‌از میلاد در صدد برآمده‌اند اوستا را بنویسندو سپس درزمان اردشیربابکان و پسرش شاپوراول نیز کوششهایی درین راه کرده‌اند که نتیجهٔ مطلوبی نداده است‌.


خط جدید ایر ان در زمان شا پور دوم ایجاد شد

تاآنکه در زمان شاپور دوم که از ۳۱۰ تا۳۷۹ میلادی پادشاهی کرده است موبد بزرگ ایران آذر پدماراسپند(آذر بدمهراسپند)از خط آرامی خط تازه‌ای با ۴۳ علامت اختراع کرد و بازمانده اوستا را به آن خط نوشتند که تا کنون باقیست.


خط آرامی و مشکلات آن

خط آرامی که برای زبان پهلوی بکار برده‌اند منفصل و منقطع است و چون درنوشتن عادی و کتابت دشوار بوده است برخی از حروف آنرا مانند همان خط امروزی بیکدیگر متصل کرده‌اند و خط دیگری در ایران پیدا شده ‌است که‌همان‌خط پهلوی باشد و از آن روزی که‌این کار را کرده‌اند خط آرامی برای زبان پهلوی متروک ومنسوخ شده‌است.

خط پهلوی تا قرن پنجم بکار می رفت

خط پهلوی در ایران دردوره‌های اسلامی باز تامدت درازی بکار میرفته‌ است چنانکه در سکه‌های پادشاهان طبرستان تا سال۱۶۱ تاریخ طبرستان این خط دیده میشود وتا سال ۱۶۸ هجری نیز درشهرری سکه‌هایی بخط پهلوی زده‌اند. 

تا آغاز قرن پنجم هجری نیز‌خط پهلوی در ساختمانهای مهم شمال ایران بکار رفته‌ است چنانکه گنبد قابوس که در۴۰۳ ساخته شده کتیبهٔ پهلوی دارد و برج لاجیم در ناحیهٔ سواد کوه در مشرق راه فیروزکوه بساری که برسر قبرابوالفوارس شهریاربن عباس‌بن شهریار از پادشاهان مازندران در۴۱۳ هجری ساخته شده است نیز کتیبهٔ پهلوی دارد.


هفت خط ایران پیش از اسلام

دانشمند نامی ایرانی ابن‌الندیم درکتاب معروف الفهرست در جایی که ذکر ازخطوط‌قدیم ایران کرده از هفت خط که‌در پیش ازاسلام‌رایج بوده‌است‌بدین گونه‌نام میبرند:

«دین دفتریه»که باید«دین دبیره» خواند،

«ویش دبیریه» دارای ۳۶۵ حرف،

«کستج»دارای ۲۸ حرف،

«نیم کستج»دارای ۲۸ حرف،

«شاه دبیریه»دارای ۳۳ حرف که نقطه ندارد،

«رازمهریه» و «راسی‌مهریه‌دارای ۲۴ حرف.


آنچه ابن‌اندیم درکتاب الفهرست آورده مطالبی راکه درآغاز این مقاله ذکر کردم بیاد می آورد که طهمورث هفت خط را ازدیوان اخذ‌ کرد وزردشت کتاب اوستا را بهفت زبان نوشت.


منبع : تاریخ خط در ایران  از سعید نفیسی'به نقل از مجلهٔ کاوش، شمارهٔ اول، دورهٔ دوم، آبان ماه ۱۳۴۲، صص ۱۸‐۲۶


امیر تهرانی

ح.ف


ادامه دارد