اسپهبدان حاکمانی مستقل بوده و صاحب حکومتی خودمختار بودند. در زمان خلافت علی بن ابیطالب، اسپهبدان به همراه تعدادی از شاهزادگان گیلها و دیلمها به نزد وی رفته و تأییدیه حکمرانی در قلمروی خود را دریافت کرده بودند.
در کتاب تاریخ شروان و دربند چندین بار از نبردهای شِندانیان با دولتهای خزر و سریر و نیز شروان در قرنهای دوم تا پنجم گفته شدهاست.
شندانیان در یکی از این نبردها به سال ۴۲۹ قمری تا دربند پیش رفته و قصد تصرف آن را داشتند اما ناکام ماندند.
در سال ۳۲۶ قمری، هنگامی که لشکر بن مردی رهبر شورشی گیلانی به جنگ با دیسم بن ابراهیم حاکم آذربایجان رفت، از کمکهای «ابن دلوله» اسپهبد مغان بهره برده و پس از شکست دادن دیسم، اتحاد خود با ابن دلوله را حفظ کرد.
به گفتهٔ کسروی، مردم مغان گروهی بسیار دلیر و جنگجو از کوهنشینان آذربایجان بودند.
پس از حمله اعراب به ایران، مغان نیز همانند دیلم و گیلان از اعراب تبعیت نکردند.
آنان حاکمان مستقلی به نام اسپهبد داشتند. بنا به نوشتهٔ ابن خردادبه در اوایل قرن سوم هجری، «شکله» اسپهبد مغان بود.
در زمان وهسودان بن مملان نیز مغان دارای اسپهبدی بوده که عوناللهی او را «اسپهبد گیلان و مغان
» دانستهاست.
شرح نبرد روادیان با اسپهبد مغان در دیوان اشعار قطران تبریزی آمدهاست.
گای لسترنج میگوید مغان گاهی جزء آذربایجان محسوب میگردید ولی غالباً ناحیهای جداگانه و مستقل را تشکیل میداد.
در سال ۴۴۶ و در جنگی که بین قشون ابونصر مملان ابن وهسودان و اسپهبد مغان درگرفت، نظر به فزونی قشون ابونصر، اسپهبد مغان شکست خورده و ناگزیر از اطاعت وهسودان گردید. برای اینکه بعدها اسپهبدان از در مخالفت درنیایند، ابونصر قلعهای را در اردبیل بنا نهاده و عدهای از قشون خود را در آنجا به پاسداری گماشت.
با این که اطلاعات دقیقی وجود ندارد که ثابت کند یک شاهزادهنشین دیگر نیز برای مدت زمان طولانی با گسترهای مابین گیلان و مغان وجود داشته و نام حاکمان آن نیز اسپهبد بوده باشد؛ مینورسکی معتقد است نمیتوان با اطمینان، اسپهبدان گیلان را ادامهٔ اسپهبدان مغان دانست.
او تصریح کرده که در صورت یکی بودن این دو، احتمالاً ابتدا پایتخت اسپهبد در دشت مغان واقع در مناطق شمالی قلمرو و نزدیک رود ارس بوده و بعدها به سمت جنوب قلمرو منتقل شدهاست.
در تاریخ الجایتو آمده است که «مغان متصل به گیلان بود و مملکت ولایت سپهبدان را سیاه گیلان میخواندند».
نعمتاللهی معتقد است در یک دوره تاریخی، مغان بخشی از مملکت اسپهبد بوده و نام آن بر کل سرزمین اطلاق شدهاست.
در اواخر امپراتوری سلجوقی، شخصی به نام «نصرتالدین ابوالمظفر اسپهبد کیا لواشیر» حیات داشته که خاقانی، چندین شعر در ستایش آزادگی او سروده و در عزای درگذشت ناگهانی او، مرثیهسرایی کردهاست.
وی در این مرثیه، خداحافظی خود را به شندان و ارچوان گفتهاست که به ترتیب نامهای قلعهای باستانی در آستارا و روستایی در نزدیکی آستارا است.
با این که ممکن است این اسپهبد، تنها یک شاخهٔ منفرد از دودمان اسپهبدان باشد، اما مسلّم است که آنان حتی در دوران سلطهٔ ایلخانان نیز جان سالم به در برده بودند.
ادامه دا رد...
منبع ویکپدیا