گوشه ها یی از تاریخ ایران

گوشه ها یی از تاریخ ایران

بررسی گوشه هایی از تاریخ ایران
گوشه ها یی از تاریخ ایران

گوشه ها یی از تاریخ ایران

بررسی گوشه هایی از تاریخ ایران

ترکیب مزه ها باهم از دید گاه ابن سینا

سودمندیهای مزه های بهم آمیخته:

اگر مزه  گس و  مزه تلخ را به هم آمیزند، نتیجه آن زدودن همراه با قبض است. درضمن اگر گس و تلخ با هم باشند در چندحالت نافع هستند:

1 (برای شفا بخشیدن زخمهایی که کمی فروهشتگی دارند.
2 (برای باز نمودن انسداد عموماً.
3 (برای طحال، به شرطی که تلخی در این ترکیب زیاد ضعیف نباشد مفید است.
به طور کلّی هرگاه مزه های گس و تلخ با هم باشند برای معده و کبد مفید هستند .
(قرص های رانیتیدین ، سایمتدین ، فاموتیدین و...که امروزه برای معالجه ناراحتی های معده مصرف می شود همگی دارای نزه گس و تلخ هستند. منتها روپوشی که برروی آنها کشیده شده باعث می شود این نزه در دهان احساس نشود.قطره سنگکل که ب ای پاک کزدن کیسه صفرا و کبد مصرف می شود هم تلخی دارد و هم گس نزه است.)
نکته مهم
مزه تلخ مطلق یا تندمزه خالص هر دو برای احشاء زیان آورند.( قبلا اشاره شد که بسیاری از مواد سمی با مزه تلخشان شناخته می شوند.)
اما اگر تلخ همراه قبض باشد برای آن نافع است، زیرا تلخی می زدایدو قبض قوت درون را نگهداری میکند.

امکان دارد که در قابض تلخ یا در قابضی که تلخی زیاد در آن نیستقوتی موجود باشد که به وسیله فشاری که میآورد صفرا و مواد آبکی را بیرون براند.
نکته مهم:
(آب معدنی گاز دار تلخ مزه است. امروزه ثابت شده که مصرف به اندازه این آب باعث تخلیه کیسه صفرا می شود.)

اما قابض تلخ بویژه در حالتی که قابض قویتر از تلخی باشد دارای قوتی نیست که بتواند بلغم لزج را دفع کند این حالت را در خاراگوش (کشو رومی) میتوان یافت.

ولی مزه شیرین اگر با ماده قابض مخلوط شود برای دستگاه گوارش مطلوب تر است. زیرا شیرین قابض هم لذیذاست و هم مقوی و از آن جا که شیرین همراه قبض به حالت اعتدالی میماند زبری مری را نافع است .

هر چیزی که مزه گسی خشک کننده یا قبضی خشکی دهنده در آن است اگر همراه آن گسی یا قبضی، چربی یا بیمزگی یا شیرینی یا هر چه مانع گزش است باشد باعث رویش گوشت میشود.

هرآنچه ترکیبش از گوهر آتش و خاک باشد و قبضی و تندی یا قبضی و تلخی در آن موجود باشد برای زخمهایی که رطوبت تباه دارند نافع است و در شفا بخشیدن زخمها بسیار فعال میباشد.

(پماد هایی که امروزه برای بهبود زخم ها بکار میرود مانند تتراسیکلین بسیار تلخ مزه اند. چون خود پودر تتراسیکلین که در کپسولهای آن قراردارد و برای معالجه عفونت بکار می رود بسیار تلخ مزه است.ترکیب پودر تتراسیکلین که در کپسولهای ان قراردارد همراه با شربت دیفن هیدرامین ساده بر ای معالجه آفتهای دهانی جزو بهترین درمانها ست.)

در هر حال نیروی حاصل از مزه ها ارتباط با نیروی ماده آنها و ماده خوراکی آنها دارد و باید قیاسی را در این باره ملاحظه کرد که شرایط آن را ذکر کردیم .

این بود شرح و بیان ما در زمینه چشیدنیها و هرآنچه که باید اصل قیاس قرار گیرد. استفاده در حدی که ما گفتهایم برای پزشک کافی است . لیکن تحقیقات دامنه دارتر در اینباره بر عهده علم طبیعی است.

منبع اصلی کتاب قانون چاپ رایانه ای وزرات بهداشت جلد دوم

فهرست یا الواح شانزده گانه داروهای مفرده پورسینا

پورسینا در کتاب قانون جلد دوم شانزده فهرست تحت نام شانزده لوح ارائه می کند که جهت استفاده راحت تر جویندگان است و هر لوح به رنگی ویزه است که نشان از هوشمندی و ظرافت طبع او در تشریح علوم پزشکی دارد. او می نویسد:

"من ادویه مفرده ای را که در حرفه ما پزشکان به کار میروند در لوح هایی قرار داده ام که هر لوحی رنگ ویژهای دارد و این رنگ آمیزی برای این است که جویای این صنعت بتواند با داروها آسانتر آشنا شود و فایده هریک از آنها را برای اندامهای ظاهری و باطنی و زیان آنها را نیز به سرعت دریابد."

( برای نمونه لوح دوم راه برد هایی برای گزینش بهترین دارو می باشد که همین باعث صرفه جویی در وقت و کمک سریع به بیمار می شود.
در حالی که لوح سوم به شناسایی مزاج و اثر گذاری دارو پرداخته و جالب ترین لوح شانزدهم است که به لو ح داروهای احتیاطی یا جایگزین اختصاص دارد.این لوح برای زمانی است که داروهای معرفی شده در لوح های قبلی یافت نشوند و درنتیجه نیاز به داروی جایگزین باشد که این لوح یا فهرست به پزشک کمک می کند تا داروی جایگزین را نسخه بنویسد)

او سپس فهرست و لوح های شانزده گانه را بصورت زیر ارائه می کند:


لوح اول: اسامی ادویه مفرده و تاثیر و خاصیت آنها.

لوح دوم: گزینش بهترین نوع دارو.

لوح سوم: چگونگی دارو و شناسایی مزاج آن.

لوح چهارم: ویژگی حالات و اثرات عمومی دارو مانند گداختن، رسانیدن، پوشش شدن، تخدیر و همانند این
کنشها که قبلاً در جمله اول بیان کردیم و خواص دیگری که ممکن است داشته باشند، برای معرّفی هریک از
آنها رنگ ویژهای در موقع نگارش به کار بردیم تا آسان پیدا شود.
لوح پنجم: کاربرد دارو در آرایش پوست از قبیل زدودن برص، زگیل و همانند آنها که با رنگ ویژهای ثبت شده
است و اثر آن در آرایش مو نظیر نگهداری، دراز شدن، سیاه کردن مو که با رنگ متمایزی نوشته شده است و هر
اثری که دارو در مورد پوست یا مو داشته باشد جزء آرایش محسوب میشود و هرکدام به رنگی جداگانه درآمدهاند
تا جوینده مطلب را رهنمون باشند.
لوح ششم: کاربرد دارو در دمل و جوشها که هر صِنفی از آنها نیز رنگ ویژه خود را دارد.
لوح هفتم: برای هریک از حالات: قَرحه ها، زخمها، شکستگیها رنگ خاصی به کار بردهایم.
لوح هشتم: کاربرد دارو در درمان بیماریهای مفاصل و پیها با رنگ ویژه آنها.
لوح نهم: کاربرد دارو در بیماریهای وابسته به کلیه قسمتهای سر با رنگی متمایز.
لوح دهم: اثر دارو در بیماریهای چشم و متعلّقات آن.
لوح یازدهم: کاربرد دارو در بیماریهای اندامهای تنفسی و سینه که با رنگ ویژهای نشان داده شده است.
لوح دوازدهم: تاثیر دارو در درمان بیماریهای اندامهای غذایی که آنها هم به رنگ جداگانهای ثبت شدهاند.
لوح سیزدهم: کاربرد دارو در بیماریهای دستگاه دفع که به رنگ خاصی نشان داده شدهاند.
لوح چهاردهم: کاربرد دارو در انواع تب و متعلّقات آنها.
لوح پانزدهم: رابطه داروها با زهرها.
لوح شانزدهم: ذکر داروهایی که آنها را داروی احتیاطی (جایگزین) میتوان شمرد یعنی اگر داروی مورد نظر
پیدا نشود، داروی دیگری را بجای آن استعمال میکنیم که کار اولی را انجام میدهد . نباید فراموش کرد که شاید
هریک از داروهای ثبت شده در همه لوحها تکرار شده باشد و شاید تنها در یک لوح یا بیشتر از یک لوح ثبت شدهباشد و در سرآغاز این کتاب به این ترتیب توجه کرده ایم

عشق تشریف فرما می شود

 

مسلمانان مسلمانان چه باید گفت یاری را

که صد فردوس می‌سازد جمالش نیم خاری را

 

مکان‌ها بی‌مکان گردد زمین‌ها جمله کان گردد

چو عشق او دهد تشریف یک لحظه دیاری را

 

خداوندا زهی نوری لطافت بخش هر حوری

که آب زندگی سازد ز روی لطف ناری را

 

چو لطفش را بیفشارد هزاران نوبهار آرد

چه نقصان گر ز غیرت او زند برهم بهاری را

 

جمالش آفتاب آمد جهان او را نقاب آمد

ولیکن نقش کی بیند به جز نقش و نگاری را

 

جمال گل گواه آمد که بخشش‌ها ز شاه آمد

اگر چه گل بنشناسد هوای سازواری را

 

اگر گل را خبر بودی همیشه سرخ و تر بودی

ازیرا آفتی ناید حیات هوشیاری را

 

به دست آور نگاری تو کز این دستست کار تو

چرا باید سپردن جان نگاری جان سپاری را

 

ز شمس الدین تبریزی منم قاصد به خون ریزی

که عشقی هست در دستم که ماند ذوالفقاری را

 

مولوی دیوان شمس

رئیس جمهوری به رنگ شبهای تار

تابحال همه فکر می کردند که دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا فقط  با برخی کشورها سر جنگ و دشمنی دارد .ولی امروز یک مقاله مهم منتشر شده بو د که در آن تشریح شده بود که او جنگی تما عیار را بر  علیه مردم آمریکا براه انداخته است. و من یاد این شعر سعدی اوفتادم:

 

 به قومی که نیکی پسندد خدای 
دهد خسروی عادل و نیک رای
 

چو خواهد که ویران شود عالمی
کند ملک در پنجه ظالمی

سگالند از او نیکمردان حذر
که خشم خدایست بیدادگر

بزرگی از او دان و منت شناس
که زایل شود نعمت ناسپاس

اگر شکر کردی بر این ملک و مال
به مالی و ملکی رسی بی زوال

وگر جور در پادشایی کنی
پس از پادشاهی گدایی کنی

سعدی

حکایت آن پیر مرد گرفتار

پروین اختر آسمان ادب پارسی در یکی از،زیباترین سروده های خود داستا ن پیر مردی مفلوک را سروده که پسر و دختری بیمار در خانه داشت و روزگارش نا هموار وسخت و فقر بدرب خانه و زندگی او می کوید سخت.
نه غذای برای پسر! نه دوا ئی برای دختر داشت. اشکشان روان و آه و فعانشان به آسمان !
یکی عسل می خواست دیگری شوربا!
یکی گله میکرد که لحافش پاره است و دیگری می نالید که لباسش کهنه و پوده است.
پیر مرد از سر ناچاری بر سر بازار به گدایی می پرداخت تا نانی بدست آورد.
هر مال داری که می گذشت او از آنان در خواست پیراهن می کرد وآنان از کرم و بخشش بدور بودند . پیر مرد شبها بیمار داری می کرد و روز گدایی!


پیرمردی، مفلس و برگشته بخت

روزگاری داشت ناهموار و سخت


هم پسر، هم دخترش بیمار بود

هم بلای فقر و هم تیمار بود


این، دوا میخواستی، آن یک پزشک

این، غذایش آه بودی، آن سرشک


این، عسل میخواست، آن یک شوربا

این، لحافش پاره بود، آن یک قبا


روزها میرفت بر بازار و کوی

نان طلب میکرد و میبرد آبروی


دست بر هر خودپرستی میگشود

تا پشیزی بر پشیزی میفزود


هر امیری را، روان میشد ز پی

تا مگر پیراهنی، بخشد به وی


شب، بسوی خانه میامد زبون

قالب از نیرو تهی، دل پر ز خون


روز، سائل بود و شب بیمار دار

روز از مردم، شب از خود شرمسار



گویا در ان ایام قحطی اهل کرم و بخشش شده بود و هیچ صاحب مال و ومکنتی به فریاد پیر مرد نمی رسید:


صبحگاهی رفت و از اهل کرم

کس ندادش نه پشیز و نه درم


از دری میرفت حیران بر دری

رهنورد، اما نه پائی، نه سری


ناشمرده، برزن و کوئی نماند

دیگرش پای تکاپوئی نماند


درهمی در دست و در دامن نداشت

ساز و برگ خانه برگشتن نداشت


ولی روزی به آسیایی رسید و آسیابان او را مقداری گندم بخشید و همین پیر مرد را دلگرم کرد و با خدا وارد گفتمان بیشتر شد:

رفت سوی آسیا هنگام شام

گندمش بخشید دهقان یک دو جام


زد گره در دامن آن گندم، فقیر

شد روان و گفت کای حی قدیر


گر تو پیش آری بفضل خویش دست

برگشائی هر گره کایام بست



چون کنم، یارب، در این فصل شتا

من علیل و کودکانم ناشتا

سپس گندمها را در دامن ریخته گرهی بر آن زده و با خود و خدا نجوا می کرد که ای ای کاش یکنفر جوانمرد به من می رسید یعنی تو او را سر راه من قرار می دادی و ا و همه گندمها را ازمن می خرید و من با پول او عسل می خریدم. و به این ترتیب هم عسل را با شوربا و هم با آب مخلوط می کردم که هرد و فرزندم را کفایت کند. یعنی خداوندا گره اول را گشادی پس گره دوم را نیز خودت بگشا!ولی گویا اتفاق دیگری افتاد:


میخرید این گندم ار یک جای کس

هم عسل زان میخریدم، هم عدس


آن عدس، در شوربا میریختم

وان عسل، با آب می‌آمیختم


درد اگر باشد یکی، دارو یکی است

جان فدای آنکه درد او یکی است


بس گره بگشوده‌ای، از هر قبیل

این گره را نیز بگشا، ای جلیل


این دعا میکرد و می‌پیمود راه

ناگه افتادش به پیش پا، نگاه

ناگهان پیر مرد متوجه شد که نه تنها کسی پیدا نشد تا گندمها را بخرد و او با پولش عسل بخرد بلگه گره لباس و قبای او باز شده و گندمها هم ریخته بود. اینجا بود که علنا به خدا اعتراض کرد که: پس از سالها خدایی گره را از گره نمی شناسی؟

بانگ بر زد، کای خدای دادگر

چون تو دانائی، نمیداند مگر


سالها نرد خدائی باختی

این گره را زان گره نشناختی


این چه کار است، ای خدای شهر و ده

فرقها بود این گره را زان گره


چون نمی‌بیند، چو تو بیننده‌ای

کاین گره را برگشاید، بنده‌ای


تا که بر دست تو دادم کار را

ناشتا بگذاشتی بیمار را


هر چه در غربال دیدی، بیختی

هم عسل، هم شوربا را ریختی


من ترا کی گفتم، ای یار عزیز

کاین گره بگشای و گندم را بریز


ابلهی کردم که گفتم، ای خدای

گر توانی این گره را برگشای


من ترا کی گفتم، ای یار عزیز

کاین گره بگشای و گندم را بریز


ابلهی کردم که گفتم، ای خدای

گر توانی این گره را برگشای


آن گره را چون نیارستی گشود

این گره بگشودنت، دیگر چه بود


من خداوندی ندیدم زین نمط

یک گره بگشودی و آنهم غلط

ولی خدا کار خودش را کرده و می کند یعنی قبلا کار سازی کرده بود و لی اصولا ذات خداییش اقتصا می کند که کاری را که کرده با ساز و دهل اعلام نمی کند با دعوای پیر مرد کاری نداشت"
پیر مرد را متحیر ساخت:

الغرض، برگشت مسکین دردناک

تا مگر برچیند آن گندم ز خاک


چون برای جستجو خم کرد سر

دید افتاده یکی همیان زر


سجده کرد و گفت کای رب ودود

من چه دانستم ترا حکمت چه بود


هر بلائی کز تو آید، رحمتی است

هر که را فقری دهی، آن دولتی است


تو بسی زاندیشه برتر بوده‌ای