ادامه از نوشتار پیشین
ناگفته هایی از کتاب "تاریخ مغول در ایران" و کتاب "فتوحات مغول"
در نوشتارهای پیشین از دو علت مهم حمله چنگیز خونخوار به ایران نام بردیم که یکی کشتار بازرگانان مغولی در مرز ایران توسط حاکم ترک منطقه بنام غایر خان و عامل ترکان خاتون مادر سلطان محمد خوارزمشاه بود.
و دیگری حماقت سلطان محمد در صدور فر مان کشتار آنان و در ضمن کریز از معرکه و اجازه ورود به نیروهای مغولی دادن! ام دو سه عامل مهم دیگری نیز وجود دارد و آن فتنه انگیزی خلیفه عباسی الناصر الدین الله بو د .شپولر نویسنده کتاب تاریخ مغول در ایران به این نکته اشاره دا رد:
"اگرچه الناصر الدین الله خلیفه عباسی(۶۲۲-۵۷۵ ه.ق)توانست برای آخرین بار به دولت خلفای پیامبر اسلام،وجهه ای ببخشد اما جانشینان وی قادر نبودند حدود قلمرو خود را با فرمان روایان همسایه حفظ کنند.
چه در شرق قلمرو خلافت؛محمد بن تکش خوارزمشاه قدرت بسیار یافت،و برای دستگاه خلافت چنان خطری شد که می بایست پیوسته از وی برحذر باشند.
وخوارزم شاه در این هنگام در مرزهای شرقی کشور با شاهان قراختای و غور سرگرم نبرد بود؛آن زمان کسی در بغداد نمی دانست که این جنگها چه مدت دوام خواهد یافت؛و نیز احتمال می رفت پس از پایان این جنگ ها خوارزمشاه با تمام نیرو به خلیفه عباسی حمله برد.
در این موقع در ۶۱۴ ه.ق به دربار خلیفه گزارشی رسید که در آسیای مرکزی تموچین نامی که مغولان وی را به ریاست برگزیده اند و به وی لقب چنگیز داده بودند توانسته است سرزمین و قبایل گوناگون را تحت فرماندهی خود با یکدیگر متحد کند و به این ترتیب نیرویی عظیم به وجود آورد.
میرخواند مورخی ایرانی که با وقایعی که می نگاشت،تا حدی فاصله زمانی داشت نقل می کند که خلیفه از روی ناچاری به این فرمانروا روی آورد تا خطری که از جانب همسایگان خلافت بود دفع نماید."
چنگیز از ایران می ترسید
چنگیز چین را فتح نمود وبر مناطق شمالی آن تسلط یافت و سپس به دنبال توسعهطلبی در شرق آسیا به حرکت در امد و لی از ایران، به عنوان قدرتی ریشهدار و پرسابقه می ترسید.
گزارشهای کتاب فتوحات مغول نوشته جی جی ساندرز و ترجمه ابولقاسم حالت حکایت از آن دارد که او در آغاز کار کوشید تا دل خوارزمشاه را به دست آورد و فرستادگان او را سخت گرامی داشت. بنابراین، عزم چنگیز برای تسخیر ایران، نیازمند عامل و پشتیبانی قوی بود و ما در بررسی تاریخ حمله مغول، عموماً از این عامل غفلت میکنیم. این عامل، کسی نبود جز خلیفه عباسی، الناصر لِدینالله .
او به عنوان سی و چهارمین خلیفه آلعباس، تلاش فراوانی برای احیای قدرت دنیوی دستگاه خلافت کرد و در این راه توفیقاتی نیز به دست آورد.
اما اختلاف عمیق او با خوارزمشاهیان که حتی در برههای سلطانمحمد را به انتخاب خلیفهای دیگر در خراسان برانگیخت، باعث شد تا ناصر خلیفه عباسب برای ضربه زدن به خوارزمشاهیان، از هر ابزاری استفاده کند؛ یکی از این ابزارها، نامه نوشتن به چنگیز و تحریک وی برای تاختن به قلمرو سلطانمحمد بود، غافل از اینکه این اقدام نه فقط طومار عمر خوارزمشاهیان را در هم پیچید، بلکه به حیات بیش از ۵۰۰ ساله خلافت عباسی هم، پایان داد!
در نوشته های بعدی به فتنه انگیزی پاپ و وا تیکان و نقش یهودیان در ترغیب حمله به ایران سخن خواهیم گفت.
ادامه دارد...