گوشه ها یی از تاریخ ایران

بررسی گوشه هایی از تاریخ ایران

گوشه ها یی از تاریخ ایران

بررسی گوشه هایی از تاریخ ایران

ایرانیان سلسله فرعونهای مصر را برای ابد متوقف ساختند


آخرین فرعون مصر اسیر و به ایران آورده شد

  کوروش ازهمسرش کاساندا سه دختر بنامهای آتوسا،اریستونه ورکسانا ودوپسربه نامهای بردیا وکمبوحیه داشت که از میان آن دو پسر بردیاپسرکوچک تر در میان مردم به لحاظ سلامت جسمی و عقل و هوش و خرد ازمحبوبیت خاصی برخوردار بود.

متاسفانه پس از کوروش این پسر مورد حسادت برادرش کمبوجیه قرارگرفت و بفرمان کمبوجیه و بطور محرمانه ترور شد. کمبوجیه پس ازآن که بردیای محبوب را  مخفیانه ازبین برد با اتوسا واریستونه دو خواهر خود ازدواج کرد.

تا آنجا که ما می دانیم در ایران باستان ازدواج بامحارم مرسوم نبود و گویا زرتشتیان نیز با آن موافق نبودند.برخی براین باورند که کمبوجیه شاید اصلا زرتشتی نبوده است . اما نکته مهم تر این است که در هیچ یک از کتیه های دوران هخامنشیان نامی از زرتشت و دین زرتشتی نیست و تنها از اهورامزدا نام برده شده و او را ستوده اند.

کمبوجیه درسال چهارم سلطنتش و پس ازفرونشاندن شورش های محلی و بسال(۵۲۶)قبل ازمیلاد به مصر لشگرکشید. در آن زمان فرعون مصر آمازیس نام داشت. او تصور می کرد که کمبوجیه ازطریق دریا دست به حمله بزند و به همین دلیل آمازیس با  یونانیان قرادادی بست و از نیروی دریایی یونان کمک گرفت.

اما از انجا که بخت با ایر انیان یار بود یکی ازامرای یونانی و ازدوستان نزدیک فرعون که نامش فانیس بود و از فرعون رنجیده خاطر بود باکشتی ازمصرفرار کرده و به کمبوجیه پناه برد.

در این پناهندگی او اسرار پیمان نظامی مابین یونانیان و فرعونیان را بر ملا ساخت و هم چنین او موفق شد روسای قبایل اعراب بدوی راوادارکند که باهزار عدد شتر و بامشکهای پر آب سپاهیان کمبوجیه را یاری کنندتااوبتواند از طریق خشکی به مصرهجوم ببرد .

بخت باز هم با ایرانیان یار بود و آمازیس فر عون مصر که مردی جنگجو بود در گذشت و فرزندش که از جنگ و سیاست بی بهره بود به مقام فر عونی رسید.

آنگاه نیروهای ارتش مقتدر ایران برای تصرف مصر راه خشکی میان بر فلسطین را انتخاب نموده و از آن طریق به مصر رسیدند.

جنگ با ارتش فرعون در مکانی بنام پلوزیوم و درمصب رودنیل صورت گرفت . در این جنگ فرعون پسامتیک سوم و نیروهای مصری شکست سختی را متحمل شدند و پسامتیک که از این شکست دچار وحشت وحشت شده بود با عجله عقب نشینی کرد.

د رنتیجه نیروهای ایرانی بدون آن که با مشکل قابل توجهی روبرو شوند به شهر ممفیس پایتخت مصررسیدند. این شهربا شکوه نیز طی مقاومتی ناچیز تسلیم ارتش ایران شد وامپراتوری فراعنه مصر پس از سه هزارسال تاریخ و قدمت
وگذراندن بیست وشش سلسله از فراعنه منقرض شده ودیگرروی استقلال راندید.

می گویند خود فرعون پسامتیک به اسارت درآمد وکشته شد البته  نقل قول دیگری از کتزیاس مورخ مشهور وجود دارد که می گوید بدستور کمبوجیه فرعون را به شهر شوش آوردند و ا ودرآنشهر درگذشت.

 

چرا نمی رسیم به آنجا که باید برسبم؟


حدود ۱۶۰ سال پیش ملک التجار روسیه یک دست چای خوری برای امیر کبیر تحفه فرستاد.

امیر اندیشید که آیا صنعت گران زبردست ایرانی می توانند نظیرش را بسازند؟
سال ها بعد در ایام نوروز جمعی در باغ چهل ستون اصفهان به تفریح نشسته بودند. در این بین گدایی پیش آمد و درخواست کمک نمود و گفت:
من واقعا گدا نیستم، سرگذشتی دارم اگر حوصله ی شنیدن دارید، برایتان تعریف کنم.
او گفت: در زمان صدارت امیر کبیر یک روز حاکم اصفهان صنعت گران شهر را احضار کرد. گفت: آیا می توانید کسی را که در میان شما از همه استادتر است، معرفی کنید؟صنعتگران مرا معرفی کردند.


حاکم گفت: امیرکبیر برای انجام کار مهمی تو را به تهران خواسته است . من در تهران به حضور امیر رسیدم. سماوری نزد امیر بود. او سماور را آب و آتش نمود و تمام اجزای سماور را بیان کرد و گفت: می توانی سماوری مانند این بسازی؟
من تا آن زمان سماور ندیده بودم. جلو رفتم و پس از ملاحظه گفتم: بله می توانم.
امیر گفت: این سماور را ببر، مانندش را بساز و بیاور.
من سماور را برداشتم مشغول شدم .پس از اتمام کار سماور ساخته شده را نزد امیر بردم و مورد پسند واقع شد. امیر پرسید: این سماور با مزد و مصالح به چه قیمت تمام شده است؟ 

من عرض کردم: روی هم رفته ۱۵ ریال. 

امیر دستور داد تا امتیاز نامه ای برای من بنویسند که فن سماور سازی به طور کلی برای مدت ۱۶ سال منحصر به من باشد و بهای فروش هر سماور را ۲۵ ریال تعیین کرد.
پس از صدور این فرمان گفت به حاکم اصفهان دستور دادم که وسایل کارت را از هر جهت فراهم نماید.
در بازگشت به اصفهان به سرعت مشغول کار شده و چند نفر را نیز استخدام کردم و مجموعا مبلغ۲۰۰ تومان خرج شد. اما هنوز مشغول کار نشده بودم که از طرف حکومت به دنبال من آمدند من را همچون دزدان نزد حاکم بردند.
تا چشم حاکم به من افتاد با خشونت گفت: 

میرزا تقی خان امیر کبیر از صدارت خلع شده و دیگر کاره ای نیست. تو باید هر چه زودتر مبلغ ۲۰۰ تومان را به خزانه ی دولت برگردانی.(آقاخان نوری ملعون و نوکر انگلیس بر سر کار آمد)

در آن هنگام من پولی نداشتم. پس دستور مصادره اموال من صادر شد. با این وجود بیش از ۱۷۰ تومان فراهم نشد. برای ۳۰ تومان دیگر مرا سر بازار برده و در انظار مردم چوب زدند .تا این که مردم ترحم کرده و سکه های پول را به سوی من که مشغول چوب خوردن بودم، پرتاب کردند. سرانجام آن ۳۰ تومان هم پرداخت شد. اما به خاطر آن چوب ها و صدمات چشم هایم تقریبا نابینا شده و دیگر نمی توانم به کارگری مشغول شوم. از این رو به گدایی افتادم..

امیر تهرانی

ح.ف

منبع: ۱۰۰۰tarh.blogfa.com 

ادامه مطلب ...

ایران و باران(1)

باتوجه به کمبود باران  در ایران و در بسیاری از مناطق خاورمیانه قصد دارم به دوگزارش اشاره ای  تواهم داشت که اهمیت فوق العاده بارش باران  را در سرزمین عزیز ما خاطر نشان می سازد. نخستین گزارش مربوط به وسیله ای می گرد د که اصطلاحا به «سنگ باران  ای ار دبیل» شهرت یافته ست. تا آنجایی که فریزر نویسنده دایره المعارف"تاریخ جادو" گزارش مبسوطی از سنگ باران زای ارد بیل دارد و وجود آن را در دو ران صفویه و قاجاریه مسلم می داند. گزارش ذیل بطور کامل به تاریخچه این سنگ اشاره دارد :

سنگ باران اردبیل

"منابع و کتب تاریخی از زبان سیاحان، مورخان و پژهشگران به سنگی با ویژگی های منحصر به فرد اشاره دارد که به نام "سنگ باران" شهرت یافته و تا مدتها در مسجد جمعه فعلی شهر باستانی اردبیل نگهداری می شده و اکنون به اسطوره پنهان تبدیل شده است.

... از اوایل قرن ششم تا اواسط قرن یازدهم هجری قمری در کتب تاریخی اشاره به سنگی شده است که اهالی اردبیل به مدد آن باران را هدیه آسمان شهر خود می کردند.

این سنگ که به عقیده شهروندان موجب بارش باران می شد، از تقدس و جایگاه ویژه ای برخوردار بود و طی مراسم ویژه ای برای طلب باران مورد استفاده قرار می گرفت.

تقدس ویژه سنگ باران در طول تاریخ موجب شده است این سنگ در ادیان مختلف جایگاه ویژه ای یافته و حتی خواص درمانی برای آن قائل شوند.

با وجود اینکه مکان فعلی این سنگ بر عموم مردم پوشیده است و به نظر می رسد گذر زمان موجب تخریب و یا خروج ناخواسته آن از اردبیل شده است، اما قدمت این سنگ به زمان رواج دین زرتشت در اردبیل بر می گردد به‌طوریکه مطابق با اظهارات مورخان این سنگ در ابتدا در آتشکده زرتشت نگهداری می شد.

 بنابراین سنگ باران بیش از دو هزار سال با تاریخ و اسطوره های سرزمین مقدس اردبیل عجین بوده است.

سنگی به وزن 200 "من" که با گاری حمل می شود:

در کتب جغرافیای تاریخی که از اوایل قرو  اسلامی تا اوایل قرن ششم هجری راجع به شهر اردبیل نوشته شده به این سنگ اشاره ای نمی شود، چراکه به نظر می رسد دلیل خواص ویژه ای که برای باران زایی این سنگ تاکید شده پس از ظهور اسلام در این منطقه کمرنگ تر می شود.

با این وجود اولین بار در کتاب "تاریخ مغرب"نوشته شده در 522 هجری قمری به این سنگ اشاره شده و پس از آن تا سال هزار و 50 هجری قمری مورد توجه نویسندگان و مورخان مختلف قرار گرفته است.

اولیا چلبی سیاح مشهور دولت عثمانی در هزار و 50 هجری قمری وارد آذربایجان و اردبیل شده و در سیاحت نامه خود به این سنگ اشاره کرده است.

ابوحامد اندلسی در باره این سنگ نوشته است: "در بیرون اردبیل در میدان آن سنگی است بزرگ زیاده از صد رطل، هر وقت اهل شهر محتاج باران می شوند با ارابه آن را به شهر می آورند؛ مادامی سنگ در شهر است باران می بارد و همین که سنگ را بیرون بردند قطع می شود".

محمد ابن منصور در سده نهم هجری در کتاب گوهر نامه می نویسد: "از ثقات مرویست که در مسجد آدینه اردبیل جسمی قلیل الحجم و کثیر الوزن افتاده که به جهت وزن 500 من باشد و نصفی از آن سنگ از بسیاری که دست بر آن مالیده اند رنگی پیدا کرده میان رنگ نقره و آهن و نصف دیگر که دست بر آن نمالیده اند سیاه فام است".

علاوه بر این در کتاب عجایب البلدان ذکر شده است که "در بیرون اردبیل سنگی است به وزن 200 من تخمینا و در متانت به مثابه ای که آهن در آن تاثیر نمی کند. هرگاه که اهل اردبیل به باران محتاج می شوند آن سنگ را به گاوی بار کرده به شهر می برند و مادم که آن حجر در بلده باشد، قطرات مطر در فیضان بوده و چون آن را بیرون نقل کنند باران تسکین یابد".

ادامه دارد...

به نقل از نوشتار  : سنگ باران زای اردبیل

خبر گذاری تسنیم