در کتاب مأموریت ژنرال گاردان در ایران نیز در این باب مینویسد:
«ژوبر بالاخره در ژوئن ۱۸۰۶ (ربیعالثانی ۱۲۲۱) بطهران وارد شد ولی در این تاریخ بر اثر خستگی و سختیهای راه و حبس بسیار ناتوان شده بمرضی نیز مبتلا گردیده بود که با ناسازگاری هوای طهران برای او بیم خطر نیز میرفت.»[۲]
ژوبر حامل مکتوب ناپلئون به فتحعلیشاه بوده و این مکتوب اولین مکتوبی است که از جانب ناپلئون بفتحعلیشاه نوشته شده است این است سواد آن:
«پاریس، ۱۶ فوریه ۱۸۰۵ (۱۷ ذیقعده ۱۲۱۹)
بناپارت امپراطور فرانسویان به فتحعلی شاه ایرانیان، سلام بر تو
من همه جا مأمورینی دارم که از آنچه آگاهی آن برای من اهمیت دارد بمن اطلاع میدهند. بتوسط ایشان من میدانم بکجا و در چه موقع میتوانم بپادشاهان و مللی که دوستدار ایشانم آراء دوستانه و یاوریهای خویش را بفرستم.
آوازهٔ شهرت که همه چیز را آشکار میسازد ترا معلوم کرده است که من کهام و چه کردهام. چگونه فرانسه را برتر از تمام ملل غرب قرار دادهام، بکدام دلایل آشکار بپادشاهان مشرق علاقهٔ خویش را نسبت بایشان ظاهر ساختهام و کدام سبب پنج سال پیش مرا وادار کرد از مقاصدیکه برای فخر ایشان و سعادت ملت ایشان داشتم منصرف گردم.
من میل دارم خود بمن بگوئی که چه کردهای؟ و برای تأمین عظمت و بقای سلطنت خود چه در نظر داری؟ – ایران دیار شریفیست که خداوند عطایای خود را در حق آن دریغ نکرده است. ساکنین آن مردمانی هوشیار و بیباکند و شایسته آنند که حکومت خوب داشته باشند و باید که از یک قرن پیش تاکنون بیشتر از اسلاف تو لایق حکمرانی این ملت نبوده باشند زیرا که این ملت را گذاشتهاند از مصائب نفاق خانگی آزار بیند و از میان برود.
نادرشاه جنگجوی بزرگی بود. توانست قدرتی بسیار بدست آورد. برای فتنهجویان وحشتانگیز و برای همسایگان خود دهشتافزا بود. بر دشمنان خود چیره شد و با مفخرت پادشاهی کرد، ولی این فرزانگی را نداشت که هم بفکر حال و هم در اندیشه آینده باشد. احفاد وی جانشین او نشدند. تنها محمدشاه عم تو در نظر من شاهانه زندگی کرده و خسروانه اندیشیده است. قسمت اعظم ایران را بتصرف خویش در آورده و سپس آن قدرت شاهانه را که در فتوح خویش بدست آورده بود برای تو گذاشته است.
تو سرمشهائی را که وی بتو داده است پیروی خواهی کرد و فراتر از آن خواهی رفت. تو هم چون وی از آرائ مشتی از سوداگران که در هندوستان با جان و تاج پادشاهان بازرگانی میکنند حذر خواهی کرد و ارزش ملت خویش را در برابر تجاوزاتی که روسیه در قسمتی از مملکت تو که همسایه خاک اوست بدان کوشش میکند وسیلهٔ جلوگیری قرار خواهی داد.
من یک تن از خدمتگذاران خویش را نزد تو میفرستم که در بر من مقامی مهم و اعتباری کامل دارد. او را مأمور میکنم که احساسات مرا بتو بگوید و هر چه باو بگوئی بر من ادا کند. من باو فرمان میدهم که از استانبول عبور کند و میدانم که یکی از اتباع تو اوسف وازیسوویچ[۱] بآنجا رسیده و خود را فرستاده تو قلمداده است تا بنام تو پیشنهادهای دوستی بمن بکند. خدمتگذار من ژوبر در مأموریت این ایرانی تحقیق خواهد کدر. از آنجا به بغداد خواهد رفت و آنجا روسو، یکی از مأمورین باوفای من راهنمای او خواهد شد و سفارشهای لازم را باو خواهد کرد تا بدربار تو برسد. بمحض اینکه پیشرفت این روابط مسلم شد هیچ مانعی نیست...
ایکاش انوشیروان ساسانی ، شاه عباس و یا نادر شاه در زمان ناپلئون زنده بودند و جوابی را که می بایست به او می دادند.
منبع: کتاب تاریخ روابط سیاسی ایر ان و انگلیس
امیر تهرانی
ح.ف