ادامه از نوشتار پیشین
کتاب تاریخ مشروطیت نوشته کسروی
آغاز بیداری در توده ایران
گفتیم در سالهای باز پسین پادشاهی ناصرالدینشاه امتیازهایی به بیگانگان داده شد. نخست در زمان سپهسالار امتیاز کشیدن راه آهن از بوشهر تا گیلان بانگلیسیان داده شده بود، که میباید آن را از لغزشهای سپهسالار شمرد.
این امتیاز بکار بسته نشد و پس از ده و اند سالی پس گرفته شد و از میان رفت. ولی در سال ۱۲۶۸ ناصرالدینشاه امتیازهای دیگری داد که شناختهترین آنها «امتیاز توتون و تنباکو» بود.
مردم زیان اینها را نمیدانستند، و تا آن زمان توده را پروای سود و زیان کشور کردن، و در کارهای دولتی بچون و چرا برخاستن در میان نبوده. ولی چون اینها پای بیگانگان را بکشور باز کرد و اروپاییان در ایران فراوان شدند، مردم بویژه ملایان دیدن آنان نتوانستند و برنجش و گله پرداختند، و همین دیدهٔ آنان را باز کرد و در سایه جنبش و ایستادگی «امتیاز توتون و تنباکو» از میان رفت. این امتیاز ایران را بسیار زیانمند بود.
ببینید تفاوت از کجاست به کجا
زیرا فروش همگی توتون و تنباکوی کشور، چه در درون و چه در بیرون، بیک تن انگلیسی سپرده میشد، در برابر آنکه سالانه پانزده هزار لیره بدولت پردازد و از سود ویژه یک چهار یک دولت را باشد، در حالیکه در عثمانی که توتون و تنباکویش کمتر از ایران باشد تنها فروش در درون کشور بیک کمپانی واگزارده شده بود در برابر آنکه سالانه هفتصد هزار لیره بدولت عثمانی پردازد و از سود نیز پنجیک دولت را باشد. ببینید جدایی تا بکجاست.
مردم این حساب را نمیدانستند، ولی از آنکه بیگانگان پا بدرون کشور میگشایند بیمناک میبودند. سپس هم برایشان سنگین میافتاد که توتون و تنباکویی را که میکارند بیک بیگانه با بهای کمی بفروشند و سپس با بهای بسیاری باز خرند. گیرندهٔ امتیاز یکتن بود ولی در لندن شرکتی برای آن با ۶۵۰٬۰۰۰ لیره برپا گردید، و از بهار سال ۱۲۷۰ (۱۳۰۸) کارکنان آن در ایران بکار پرداخت.
از گام نخست مردم ناخشنودی نمودند، و بازرگانان بمیانجیگری امینالدوله بشاه نامه نوشته و دادخواهی کردند. ولی چون شاه و امینالسلطان خودشان امتیاز را داده و هوادار آن بودند نتیجهای از دادخواهی دیده نشد، و از آنسوی چون کارکنان کمپانی بهمه شهرها رفته و بکار پرداخته بودند، ناخشنودی فزونتر گردیده و کمکم رویهٔ تکان و جنبش بخود گرفت. پیش از همه تبریز بکار برخاست، و مردم آگهیهای کمپانی را که بدیوارها چسبانیده بود پاره کردند و بجای آن نوشتههای شورآمیزی چسبانیدند. امیر نظام گروسی پیشکار مظفرالدین میرزا و والی شهر بود ولیعهد ازو خواست که با مردم سخت گیرد و بشورندگان کیفر دهد، امیر نظام نپذیرفته و از کار کنارهجویی نمود.
کمپانی ناگزیر شده خواست دلجویی نماید و چنین پیش نهاد که کارکنانش در آذربایجان جز از آذربایجانیان نباشد، ولی مردم این را نپذیرفتند و در شور و تکان ایستادگی نمودند.
پس از تبریز اسپهان بتکان آمد، و پس از آن در تهران شور و جنبش پیدا گردید. در همه جا علما پیشگام بودند. در تبریز حاجی میرزا جواد، و در اسپهان آقا نجفی، و در تهران میرزا محمد حسن آشتیانی و دیگران پا در میان داشتند. از سامرا مجتهد بزرگ میرزا محمدحسن شیرازی تلگراف بشاه فرستاد و زیانهای امتیاز را باز نمود و در خواست بهم زدن آن را کرد.
گرفتاری بزرگ شده و شاه نمیدانست چکار کند. نخست خواست فروش در درون کشور را از کمپانی باز گرفته و تنها فروش در کشورهای بیگانه را بآن سپارد. لیکن مردم و علما باین خرسندی ندادند و از کوشش باز نایستادند. علما یکراه دیگری اندیشیدند، و آن اینکه به کمپانی کاری ندارند و مردم را از کشیدن چوپوق و غلیان باز دارند و این بود میرزای شیرازی فتوی بحرام بودن غلیان و چوبوق داد و همینکه این فتوی بتلگراف بشهرها رسید مردم در همه جا از خرد و بزرک
این مرد نیک چون میخواست شاه را از چگونگی دولتهای اروپا، و از همدستی پادشاهان با توده، و از اندازهٔ پیشرفت آنها آگاه، و او را همراه سازد...
ادامه دارد
امیر تهرانی
ح..ف