گوشه ها یی از تاریخ ایران

گوشه ها یی از تاریخ ایران

بررسی گوشه هایی از تاریخ ایران
گوشه ها یی از تاریخ ایران

گوشه ها یی از تاریخ ایران

بررسی گوشه هایی از تاریخ ایران

نامه اردشیر اول ساسانی به مردم ایران


اردشیر اول شاه ساسانی گفته است:


رشوه بر  افتاد

پس از اینکه به سلطنت رسیدم ،حکم کردم که هر یک از اتباع من در هریک از کشورهای ایران که به یک مامور دیوان مراجعه  می کنند ،آن مامور مکلف است که کار او را در همان روز به انجام برساند . و موکول به روز دیگر نکند و هرگاه به روز دیگر موکول کند نشانه این است که می خواهد رشوه بگیرد . و مجازات او ،مجازات گیرنده رشوه است . این روش طوری موثر شد که گرفتن رشوه به کلی برافتاد و امروز در کشورهای من ،کسی رشوه نمی گیرد .......


می خواستم آنهایی که خانه ندارند خانه دار شوند

من در دوران پادشاهی خویش شهرهای متعدد ساختم و قنوات زیاد حفر کردم و در تمام شهرها برای ساختن خانه ها بهترین مصالح بنایی را انتخاب نمودم ،تا اینکه خانه ها دوام داشته باشند و ویران نشوند . وقتی یک شهر به اتمام می رسید از مردم دعوت  می کردم که به شهر بروند و سکونت کنند .  و هیچ کس را مجبور به سکونت در شهرهای جدید نمی کردم و به آنهایی که  می خواستند در شهر جدید سکونت کنند ،خانه ها را به قیمت تمام شده ،آن هم به اقساط می فروختم . زیرا از شهر سازی قصد سود نداشتم و منظورم این بود آنهایی که خانه ندارند صاحب خانه شوند ........


من از مردم خواستم دروغ نگویند ، به ضعیفان ظلم نکنند و کم فروشی نکنند

من به وسیله موبدان مردم را به راه راست دعوت کردم و از آنها خواستم که به تیره و اجداد خود برگردند و دروغ نگویند و به حق ضعفا تجاوز نکنند و کم نفروشند . و اکنون که دوران جوانی من گذشته ، می بینم که اهتمام من ،برای اینکه مردم کشورهای ایران صفات نیکوی اجداد خویش را پیش بگیرند موثر واقع گردیده و امروز دروغ و زورگویی و کم فروشی بسیار کم شده است و امیدوارم که به کلی از بین برود ....


پندار نیک ، کردار نیک و گفتار نیک را مجدرا رواج دادم

پندار نیک و گفتار نیک و کردار نیک که از ایران زمین تقریبا رخت بربسته بود ،من آن صفات را که مزدا توصیه کرده ،به ایرانیان برگرداندم . و بعضی از عادات ناپسند که از اقوام اجنبی به ایران سرایت  کرده بود ،برانداختم ......


تبعیض طبقاتی را بر  انداختم

من از روزی که جای پدرم پادشاه شدم ،تا امروز تمام طبقات واتباع خود را به یک چشم نگریسته ام و نخواسته ام هیچ طبقه را به طبقه دیگر مزیت بدهم .....


بیمارستان ساختم

من برای درمان بیماران بیمارستان ساختم و برای هریک از بیمارستانها ،موقوفات تعیین نمودم تا اینکه بیماران در آنجا به رایگان مورد مداوا قرار بگیرند . و به کسانی که ندارند ، بعد از معالجه ،هزینه سفر بدهند تا اینکه بتوانند خود را به وطن و  اقامتگاهشان  برسانند .........


هرگز به زور متوسل نشدم

برای اینکه دین مزدا توسعه پیدا کند هرگز متوسل به زور نشدم و کسی را مجبور به قبول دین مزدا نکردم.



کارهای مفید را اقباس کردم

من در دوران سلطنتم هر چیز مفید را که بین اقوام بیگانه دیدم برای کشورهای ایران  اقتباس کردم .

 

قضات را به مدت محدود بر سر کار نگاه داشتم

 من گفتم که در هر صنف،قضات باید بعد از مدتی عوض شوند و قضات دیگر جای آنها را بگیرند. چون قاضی صنفی اگر مدت مدید بماند قوی و با نفوذ می شود و می تواند در همان صنف ،حق مظلوم را به نفع ظالم پایمال نماید


واکنون مردم در رفاه و عدل و داد زندگی می کنند

اینک که احساس می کنم عمر من به نهایت رسیده و بایستی به سوی نیروانا بروم .. کشورهای آباد در ایران به جا می گذارم و در این کشورها اصناف بر اثر عدالت من دارای زندگی مرفه شده اند و در هیچ یک از کشورهای من گدا وجود ندارد . برای اینکه مردم به دین بهی زندگی می کنند و از عدل برخوردارند و هیچ مامور دیوان جرات ندارد که به کسی زور بگوید و یک پشیز بیشتر از میزان مقرر مالیات بگیرد .


هر جا که رودخانه بود سد ساختم

در هر نقطه که رودخانه ای جاری بود و می توانستند سد مقابل آن رود بسازند ، سد می ساختم . و هزینه ساختمان سد را از خزانه تامین می کردم و در سرزمین شوشیان (  خوزستان ) آنقدر سد ساختم تا اینکه زارعین از آب بی نیاز شدند .....


هر گز به عمد ظلم نکردم

هرگز از روی عمد به کسی ظلم نکردم . ولی شاید ا ز روی سهو ظلم کرده باشم و امیدوارم که مزدا ظلم غیر عمدی مرا ببخشد .....

 

(  شاپور اول ساسانی ، فرزند اردشیر بابکان)


امیر تهرانی

ح.ف

 

چرا گداشدم؟ چرا گدا می شویم ؟ چرا پیشرفت نکردیم؟ فرق امیر کبیر با آقا خان نوری


چرا گداشدم؟

چرا ناکام می مانیم؟

چرا ?

حدود ۱۶۰ سال پیش ملک التجار روسیه یک دست چای خوری برای امیر کبیر تحفه فرستاد.

امیر اندیشید که آیا صنعت گران زبردست ایرانی می توانند نظیرش را بسازند؟
سال ها بعد در ایام نوروز جمعی در باغ چهل ستون اصفهان به تفریح نشسته بودند. در این بین گدایی پیش آمد و درخواست کمک نمود و گفت:
من واقعا گدا نیستم، سرگذشتی دارم اگر حوصله ی شنیدن دارید، برایتان تعریف کنم.
او گفت: در زمان صدارت امیر کبیر یک روز حاکم اصفهان صنعت گران شهر را احضار کرد. گفت: 
آیا می توانید کسی را که در میان شما از همه استادتر است، معرفی کنید؟صنعتگران مرا معرفی کردند.

حاکم گفت: امیرکبیر برای انجام کار مهمی تو را به تهران خواسته است . من در تهران به حضور امیر رسیدم. سماوری نزد امیر بود. او سماور را آب و آتش نمود و تمام اجزای سماور را بیان کرد و گفت: می توانی سماوری مانند این بسازی؟
من تا آن زمان سماور ندیده بودم. جلو رفتم و پس از ملاحظه گفتم: بله می توانم.
امیر گفت: این سماور را ببر، مانندش را بساز و بیاور.
من سماور را برداشتم مشغول شدم .پس از اتمام کار سماور ساخته شده را نزد امیر بردم و مورد پسند واقع شد. امیر پرسید: 
این سماور با مزد و مصالح به چه قیمت تمام شده است؟ 

من عرض کردم: روی هم رفته ۱۵ ریال. 

امیر دستور داد تا امتیاز نامه ای برای من بنویسند که فن سماور سازی به طور کلی برای مدت ۱۶ سال منحصر به من باشد و بهای فروش هر سماور را ۲۵ ریال تعیین کرد.
پس از صدور این فرمان گفت به حاکم اصفهان دستور دادم که وسایل کارت را از هر جهت فراهم نماید.
در بازگشت به اصفهان به سرعت مشغول کار شده و چند نفر را نیز استخدام کردم و مجموعا مبلغ۲۰۰ تومان خرج شد. اما هنوز مشغول کار نشده بودم که از طرف حکومت به دنبال من آمدند من را همچون دزدان نزد حاکم بردند.
تا چشم حاکم به من افتاد با خشونت گفت: 

میرزا تقی خان امیر کبیر از صدارت خلع شده و دیگر کاره ای نیست. تو باید هر چه زودتر مبلغ ۲۰۰ تومان را به خزانه ی دولت برگردانی.(آقاخان نوری ملعون و نوکر انگلیس بر سر کار آمد)

در آن هنگام من پولی نداشتم. پس دستور مصادره اموال من صادر شد. با این وجود بیش از ۱۷۰ تومان فراهم نشد. برای ۳۰ تومان دیگر مرا سر بازار برده و در انظار مردم چوب زدند .تا این که مردم ترحم کرده و سکه های پول را به سوی من که مشغول چوب خوردن بودم، پرتاب کردند. سرانجام آن ۳۰ تومان هم پرداخت شد. اما به خاطر آن چوب ها و صدمات چشم هایم تقریبا نابینا شده و دیگر نمی توانم به کارگری مشغول شوم. از این رو به گدایی افتادم..

امیر تهرانی

ح.ف

منبع : ۱۰۰۰tarh

چرا گداشدم؟ چرا گدا می شویم ؟ چرا پیشرفت نکردیم؟ فرق امیر کبیر با آقا خان نوری


چرا گداشدم؟

چرا ناکام می مانیم؟

چرا ?

حدود ۱۶۰ سال پیش ملک التجار روسیه یک دست چای خوری برای امیر کبیر تحفه فرستاد.

امیر اندیشید که آیا صنعت گران زبردست ایرانی می توانند نظیرش را بسازند؟
سال ها بعد در ایام نوروز جمعی در باغ چهل ستون اصفهان به تفریح نشسته بودند. در این بین گدایی پیش آمد و درخواست کمک نمود و گفت:
من واقعا گدا نیستم، سرگذشتی دارم اگر حوصله ی شنیدن دارید، برایتان تعریف کنم.
او گفت: در زمان صدارت امیر کبیر یک روز حاکم اصفهان صنعت گران شهر را احضار کرد. گفت: 
آیا می توانید کسی را که در میان شما از همه استادتر است، معرفی کنید؟صنعتگران مرا معرفی کردند.

حاکم گفت: امیرکبیر برای انجام کار مهمی تو را به تهران خواسته است . من در تهران به حضور امیر رسیدم. سماوری نزد امیر بود. او سماور را آب و آتش نمود و تمام اجزای سماور را بیان کرد و گفت: می توانی سماوری مانند این بسازی؟
من تا آن زمان سماور ندیده بودم. جلو رفتم و پس از ملاحظه گفتم: بله می توانم.
امیر گفت: این سماور را ببر، مانندش را بساز و بیاور.
من سماور را برداشتم مشغول شدم .پس از اتمام کار سماور ساخته شده را نزد امیر بردم و مورد پسند واقع شد. امیر پرسید: 
این سماور با مزد و مصالح به چه قیمت تمام شده است؟ 

من عرض کردم: روی هم رفته ۱۵ ریال. 

امیر دستور داد تا امتیاز نامه ای برای من بنویسند که فن سماور سازی به طور کلی برای مدت ۱۶ سال منحصر به من باشد و بهای فروش هر سماور را ۲۵ ریال تعیین کرد.
پس از صدور این فرمان گفت به حاکم اصفهان دستور دادم که وسایل کارت را از هر جهت فراهم نماید.
در بازگشت به اصفهان به سرعت مشغول کار شده و چند نفر را نیز استخدام کردم و مجموعا مبلغ۲۰۰ تومان خرج شد. اما هنوز مشغول کار نشده بودم که از طرف حکومت به دنبال من آمدند من را همچون دزدان نزد حاکم بردند.
تا چشم حاکم به من افتاد با خشونت گفت: 

میرزا تقی خان امیر کبیر از صدارت خلع شده و دیگر کاره ای نیست. تو باید هر چه زودتر مبلغ ۲۰۰ تومان را به خزانه ی دولت برگردانی.(آقاخان نوری ملعون و نوکر انگلیس بر سر کار آمد)

در آن هنگام من پولی نداشتم. پس دستور مصادره اموال من صادر شد. با این وجود بیش از ۱۷۰ تومان فراهم نشد. برای ۳۰ تومان دیگر مرا سر بازار برده و در انظار مردم چوب زدند .تا این که مردم ترحم کرده و سکه های پول را به سوی من که مشغول چوب خوردن بودم، پرتاب کردند. سرانجام آن ۳۰ تومان هم پرداخت شد. اما به خاطر آن چوب ها و صدمات چشم هایم تقریبا نابینا شده و دیگر نمی توانم به کارگری مشغول شوم. از این رو به گدایی افتادم..

امیر تهرانی

ح.ف

منبع : ۱۰۰۰tarh.blogfa.com

پرسش اساسی : چگونه هنر ایران در قرنهای گذشته به آن در جه از عظمت و شکوه رسید؟


پرسش اساسی : چگونه هنر ایران در قرنهای گذشته به آن در جه از عظمت و شکوه رسید؟


«… شاه شمعدان در دست تا پاسی از شب بیدار می نشست تا هنرمندان در نور شمع او به کار پردازند…»

هنرمند ایرانی بدنبال محرک می گشته است

از مطالعه دقیق در تاریخ هنر و خصوصیات زندگانی و روحیه هنرمندان ایران و پی‌جویی در علل تنزل و ترقی هنر در این سرزمین چنین به دست می آید که همواره اصل توجه و تشویق و فراهم آوردن محیط و وضع مساعد برای هنرمند در این کشور یکی از عناصر مهم پیشرفت و ترقی هنر بوده است . 

 اصولاً در عهدهای گذشته به ندرت اتفاق می‌افتاده است که هنرمندی برای ارضای ذوق و میل باطنی خود، استعداد هنریش را به کار اندازد و تنها برای حظ نفس خویش اثری بیافریند .  

هنرمند ایرانی همیشه در پی محرکی می‌گشته و جویای محوری بوده که پروانه وار دور شمع وجود او به پرواز درآمده ، مایه جان و شیره استعدادش را در پای آن نثار نماید. او همواره تشنه توجه و تربیت و تشویق بوده، تا غنچه استعدادش بشکفد و با دستهای هنرمندش به خلق بدایع صنایع بپردازد.  

آرامش جامعه یعنی اوج گیری هنرها

از مطالعه‌ی چگونگی دوره‌های پیشرفت هنر ایران، مشاهده می‌گردد که هر گاه پادشاهان مقتدری ظهور کرده، به هرج و مرج‌ها پایان داده، آرامشی در کشور پدید آورده ، محیط مساعدی برای نشو و نمای هنرمندان که باید با آرامش خاطر و بی‌دغدغه خیال به کار پردازند، به وجود آورده‌اند . آن هنگام هنر نیز به جنب و جوش افتاده در راه تنوع پیشرفت گام برداشته است.

 انکار نمی توان کرد که بسیاری آثار با ارزش هنری که از روزگاران گذشته تا به امروز بر جای مانده و به دست ما رسیده است اغلب شاهکارها و نمونه‌هایی است که به دستور و تحت توجه و تشویق پادشاهان بزرگ و امرای با ذوق و هنرپرور ساخته و پرداخته شده است و همواره نمونه‌های عالی آثار هنری در دامن دربارهای ایران پرورش یافته و بالیدهاست.

حامیان هنرها

رفیع‌ترین و زیباترین کاخها و مسجدها و ساختمانها برای پادشاهان یا به امر و تشویق آنان به وجود آمده است، بهترین و نفیس‌ترین قالی‌ها و قالیچه‌ها برای مفروش کردن همان کاخها و بناها یافته شده است ، عالی‌ترین ظرفها و اثاثیه برای مصرف آنها ساخته شده است ، بهترین مخمل‌ها و زری‌ها و حریرها برای تن پوش شاهان و امرا آماده شده است ، عالیترین کتابها و خط‌ها و نقاشیها و تذهیب‌ها برای کتابخانه های پادشاهان نوشته و نقاشی شده است.

تاریخ و آثار بازمانده ، خود بهترین گواهند که هر اندازه این توجه و رغبت ، این تشویق و تحسین ، در حق هنرمندان بیشتر مبذول گشته ، همان اندازه هم، هنر و صنعت و ذوق و استعداد که در واقع نماینده روح حقیقی یک ملت است رو به ترقی و پیشرفت نهاده و اثرات عالی به بار آورده است.

قرنهای هشتم و یازده

شواهد در تاریخ هنر ایران برای اثبات این مدعا بسیار است و برای مثال می توان ترقی و توسعه صنایع ظریفه و هنرهای ملی را در بین قرنهای هشت و یازده هجری تحت مطالعه در آورده ،   سهم این قبیل هنرپروران را در پیشرفت و ترقی هنر این دوران‌ها تعیین نمود.

امیر تیمور مؤسس سلسله کورکانی با آنکه اصولاً مردی سفاک و خیره کش بود ولی امیری هنردوست بود، وی در ضمن فتح شهرها و تصرف بلاد اسلامی ، هر جا هنرمند ماهری سراغ می گرفت او را پیش خود خوانده ، به پایتخت خود سمرقند روانه می کرد. او می‌خواست، سمرقند را عروس شهرهای آسیا گرداند و درباری با شکوه و جلال پدید آورد . اجتماع هنرمندان از نواحی و نقاط مختلف در سمرقند ، رفته رفته خود انجمنی از اینگونه مردم با ذوق و استعداد ، در ماوراءالنهر فراهم آورده . سطح هنر را در این گوشه از ایران چنان بالا برد که نتایج مشعشع آن چندین سال بعد مشهود افتاد.

شاهرخ فرزند تیمور که بر خلاف پدر، مردی مهربان و ملایم و جهان‌دار و علم دوست بود در شهر هرات مقر امارت خود، کتابخانه یا به اصطلاح امروز هنرستانی به وجود آورد که همه گونه مردم از ارباب صنایع در آن جمع بودند ، و بر اثر تشویق‌ها و هنرپروری‌های او شب و روز در خلق آثار بدیع بوجود آورد.

بعد از شاهرخ فرزندان و نواده‌های او نیز که به کتاب دوستی    و هنرپروری و گاهی به هنرمندی شهره آفاقند همین شیوه را پیشه خود ساختند و سرانجام کار را به جایی رسانیدند که هرات را مرکز مهم هنر و هنرمندان آن زمان ساخته ، محیطی به وجود آوردند که هنرمند بزرگی چون کمال الدین بهزاد در آن به وجود آمد و با آثار و شیوه تازه‌اش شهره جهان گشت.

برخی از شاهزادگان کورکانی علاوه بر هنر دوستی و هنرپروری ، خود هنرمند نیز بودند ،بای سنقر میرزا از استادان مسلم خط ثلث بود ، و نمونه خط او در کتیبه های مسجد گوهر شاد مشهد ، هنوز چشمهای هنردوستان را روشنی می بخشد. شاهنامه‌ای که به دستور این شاهزاده نوشته و نقاشی شده و اینک در کتابخانه سلطنتی محفوظ است یکی از شاهکارهای هنر ایران بلکه جهان است.

خلاصه مطلب آنکه ،‌ در این دوران بر اثر تشویق و ترغیب این پادشاهان و شاهزادگان ، بازار هنر و هنرمندان چندان گرم شده، رواج یافت که ما در این زمان بیش از هر وقت دیگر به نام و آثار هنرمندان استاد و ماهر در رشته‌های مختلف هنری بر‌می‌خوریم و بیش از هر دوره دیگر ، شاهکارهای هنری از آن زمان به یادگار داریم.        

ادامه دارد

امیر تهرانی 

ح.ف

منبع مجله هنر و مردم : مقاله یحیی ذکاء

رویاهای باستانی: رویای گودرز که در آن کیخسرو فرزند سیاوش ر ا در توران می یابد


رویاهای تاریخی

ایران باستان  

رویای گودرز و یافتن کیخسرو در سرزمین توران


شبی قیرگون ماه پنهان شده          به خواب اندرون مرغ و دام و دده

چنان دید سالار پیران به خواب       که شمعی برافروختی ز آفتاب
سیاوش بر شمع تیغی به دست      به آواز گفتی نشاید نشست
کزین خواب نوشین سر آزاد کن       ز فرجام گیتی یکی یاد کن
که روز نوآیین و جشنی نوست      شب سور آزاده کیخسروست
سپهبد بلرزید در خواب خوش       بجنبید گلهشر خورشید فش
بدو گفت پیران که برخیز و رو       خرامنده پیش فرنگیس شو
سیاووش را دیدم اکنون به خواب  درخشان‌تر از بر سپهر آفتاب
که گفتی مرا چند خسپی مپای         به جشن جهانجوی کیخسرو آی
همی رفت گلشهر تا پیش ماه        جدا گشته بود از بر ماه شاه
بدید و به شادی سبک بازگشت    همانگاه گیتی پرآواز گشت
بیامد به شادی به پیران بگفت        که اینت به آیین خور و ماه جفت
یکی اندر آی و شگفتی ببین               بزرگی و رای جهان آفرین
تو گویی نشاید مگر تاج را               و گر جوشن و ترگ و تاراج را
سپهبد بیامد بر شهریار                   بسی آفرین کرد و بردش نثار
بران برز و بالا و آن شاخ و یال      تو گویی برو برگذشتست سال
ز بهر سیاوش دو دیده پرآب        همی کرد نفرین بر افراسیاب


بر اساس داستانهای باستانی که بیشتر فردوسی گزارشگر آن است  افراسیاب به پیران ویسه  دستور داده بود  تا پس از تولد کیخسرو  او را به شبانان بسپرد. تا جانشینی نواده خود افراسیاب به خطر نیافتد .   اما در مجددا و قتی که کیخسرو به ده سالگی رسیده بود  او را به نزد خویش فرا خواند و به تربیت‌اش همّت گماشت.

از سوی دیگر  در یک شب و در سرزمین ایران  گودرز پهلوان ایرانی،در خواب  رویایی شگفت دید که  در آن سیاوش را به خواب دیده  و سیاوش به او گفته بود که تا چند در خواب غفلت بسر می بری ؟ کیخسرو در سرزمین توران است . باید او رابیابی و به ایران ببری!سیاوش در این رویا کیخسرو را فرزند خود معرفی کرده و نجات او را از گودرز خواستار شده بود.

گودرز پس از دیدن این رویا  پسرش گیو را که او نیز از پهلوانان ایرانی بود به توران فرستاد.  بدین ترتیب کیخسرو به ایران بازگشت و   وقتی تصمیم گرفتند که او را به شاهی بر گزینند  توس، خشمگین شد و اظهار نمود که پسر کاووس فریبرز لایق‌تر از کیخسرو است.

توس از فرماندهان و بزرگان نظامی ایر انی و از دود منو منوچهر شاه باستانی ایران معر فی شده است. توس دو برادرش به تشخیص زال فاقد فره ایزدی بودند و لایق سلطنت به شمار نمی آمدند.

به هر حال  قرار بر رقابتی شد بین دو پهلوان و بهانهٔ این رقابت این شد که هرکس دژ بهمن در اردبیل را که متعلق به دیوها و اهریمنان است بگشاید، شاه خواهد شد. فریبرز نتوانست و کیخسرو، پیروزمندانه دژ را گشود.

امیر تهرانی

ح.ف