سلطان محمد خوارزمشاه از بلخ به نیشابور رسید و پس از آن عازم ری شد. جبه و سبتای نیز از بلخ حرکت کرده، به نیشابور رسیدند .
آن دو تسخیر نیشابور را به بعد موکول کرده بهدنبال سلطان حرکت کردند. آنها در سر راه و در تعقیب سلطان آبادیهایی که از در اطاعت درنمیآمدند مورد قتل و غارت قرار میدادند.
سلطان محمد عازم دژ فرزین واقع در سی فرسنگی همدان شد. در این دژ پسر او رکنالدین غورسانچی حاکم عراق عجم با ۳۰ هزار نفر به انتظار رسیدن او بود. سلطان محمد در این محل زنان حرم خود را با پسرش غیاثالدین به قلعه قارون از قلعههای محکم در کوههای البرز و بین دماوند و مازندران فرستاد.
او همچنین نزد نصرتالدین هزاراسپ اتابک لر بزرگ پیغام فرستاد و او را به خدمت خواست و با ملک نصرتالدین و امرای عراق در دفع دشمن به مشاوره پرداخت.
امرای عراق صلاح در آن دیدند که سلطان در اطراف اشتران کوه موضع بگیرد. ملک نصرتالدین هزار اسب از سلطان خواست که به کوهستانهای میان فارس و لر بزرگ پناه ببرد و وعده کردند که از مردم لر و کهگیلویه و فارس ۱۰۰ هزار پیاده برای سلطان جمعآوری نمایند ولی سلطان محمد به علت شک و عدم اطمینانی که نسبت به نصرتالدین داشت، نظر وی را نپذیرفت.
در این زمان بود خبر رسید که مغولان به ری رسیده و این شهر را مورد قتل و غارت قرار دادهاند بدین جهت با پسرانش عازم قلعهٔ قارون شد و یک روز در آنجا توقف کرد.
در راه جمعی از سپاهیان مغول به او رسیده و بدون اینکه او را بشناسند بطرف او تیراندازی کردند ولی سلطان نجات یافت. پس از آن او به طرف قزوین رفت و پس از ۷ روز اقامت در قزوین، در قلعهٔ سرچاهان (نزدیک سلطانیه در استان زنجان کنونی) اقامت کرد.
پس از آن مغولان رد پای او را گم کردند و خیال کردند که به بغداد عزیمت کردهاست. سلطان محمد سر راه گیلان، خود را به مازندران رساند و سرانجام در یکی از جزایر کوچک دریای خزر به نام جزیرهٔ آبسکون پناهنده شد.
خرابی بسیاری از شهرهای مرکزی و غربی ایران به دست سپاهیان جبه نویان و سبتای بهادر بود که در تعقیب محمد خوارزمشاه بودند.
در ناحیه توس هر کدام از این دو سردار مغول از یک جهت به تعقیب خوارزمشاه حرکت کردند سبتای از شاهراه دامغان و سمنان راهی ری شد و جبه راه مازندران را انتخاب کرد و بعد از غارت آبادیهای مازندران بهخصوص آمل به ری رسید.
اختلافات مذهبی پیشکشی بزرگ به مغولها بود چون...
مردم ری در زمان حمله مغول از جهت اختلاف مذهب به دستههای مختلفی بودند، شافعیان ری چون از نزدیک شدن مغولان اطلاع یافتند به استقبال رفتند و دو سردار مغول جبه و سبتای را به جنگ با حنفیان برانگیختند.
مغولان نخست به قتل و غارت حنفیان پرداختند و سپس به سراغ شافعیان رفتند و شهر را غارت کردند و جمعی بیشمار را کشتند و زنان را اسیر کردند و کودکان را به بندگی بردند.
مغولان در ری نماندند و در جستجوی خوارزمشاه آن شهر را ترک کردند.
پس از آنکه جبه و سبتای دانستند که سلطان محمد از ری رفته از دو راه متفاوت به تعقیب او پرداختند. سبتای به طرف قزوین رفت. این شهر را پس از ۲ روز محاصره در هفتم شعبان سال ۶۱۷ ه.ق متصرف شد و هزاران نفر را به قتل رساند.
از طرف دیگر جبه در تعقیب سلطان محمد به همدان رسید. این شهر دو بار توسط مغولان مورد حمله قرار گرفت. بار اول در زمستان سال ۶۱۸ ه.ق به دلیل وحشتی که مردم داشتند، از مغولان اطاعت کردند و آنان نیز به غارت اموال اکتفا کردند.
حملهٔ دوم مغولان به همدان در بهار سال بعد اتفاق افتاد. این بار همدانیها که بر اثر پرداختهای سال قبل چندان ثروتی برایشان باقی نمانده بود، تصمیم به مقاومت گرفتند. تصرف شهر برای مغولان به طول انجامید و در جریان محاصره گروه کثیری از سربازان مغول کشته شدند.
سرانجام شهر به دست مغولان افتاد و مردم شهر قتلعام شدند. مغولان پس از این قتلعام شهر را به آتش کشیدند.در سال ۶۱۸ ه.ق جبه به همراه سبتای که تازه از تصرف قزوین فارغ شده بود به طرف اردبیل (مرکز آذربایجان در آن دوران) حرکت کرد.
شهر اردبیل پس از دفاع سرسختانه شکست خورده و سپس ویران شد و جمع کثیری از ساکنان آن نیز به قتل رسیدند. بیشتر کشتهشدگان کسانی بودند که پیش از حادثه شهر را ترک نکرده و به جنگلهای اطراف آن پناه نبرده بودند.
سپس تبریز در محاصره افتاد اما اتابک آذربایجان قبول اطاعت نمود. جبه و سبتای پس از تصرف تبریز، مراغه و مرند و نخجوان را مورد قتل و غارت قرار داده سپس از راه دربند در روسیه به لشکر جوجی، پسر چنگیز پیوستند و از آنجا به مغولستان رفتند.
ترکان خاتون مادر محمد خوارزمشاه، در غیاب سلطان اختیار پایتخت را در دست داشت و اخبار مربوط به فرار سلطان و پیروزیهای مغول در ماوراءالنهر و خراسان یکی پس از دیگری به وی میرسید و موجب سستی عزم ترکان خاتون درماندن و دفاع از پایتخت شد.
وی پایتخت را به یکی از امرای خود سپرد و به همراه وزیر خود، ناصرالدین نظامالملک، با همهٔ گنجینهها و اموال گرانبهای شاهی به دژی در لاریجان در مازندران رفت و درآنجا پناهنده شد.
ترکان خاتون هنگام ترک شهر دستور داد تا دوازده تن از ملوک و شاهزادگان اسیر در گرگانج را به قتل برسانند و در واقع کار مغولان را ساده کرده و کسانی را که میتوانستند سد نیرومندی در برابر مغول باشند را از سر راه برداشت.
مغولان در اوایل سال ۶۱۷ ه.ق آنجا را محاصره کردند و پس از مدتی به علت نبود آب در قلعه ساکنان آن تسلیم شدند. به غیر از این قلعه مغولان قلعهٔ قارون را نیز که پناهگاه زنان و کودکان سلطان محمد بود تسخیر کردند.
مغولان ترکان خاتون و وزیر وی و فرزندان خوارزمشاه را پیش چنگیز که در حوالی طالقانِ خراسان بود فرستادند. چنگیز پس از کشتن نظامالملک و پسران خردسال خوارزمشاه، ترکان خاتون و دختران و زنان و خواهران سلطان محمد را به قراقورم (واقع در مغولستان) فرستاد. ترکان خاتون تا سال ۶۳۰ ه.ق که تاریخ وفات وی است، در زندان بود.
منبع ویکیپدیا
امیر تهرانی
ح.