گوشه ها یی از تاریخ ایران

گوشه ها یی از تاریخ ایران

بررسی گوشه هایی از تاریخ ایران
گوشه ها یی از تاریخ ایران

گوشه ها یی از تاریخ ایران

بررسی گوشه هایی از تاریخ ایران

تاریخ ایران : روزی که رضا شاه تب کرد


وقتی رضا شاه بیمار شد

اصولا ھیچکس جرأت نداشت روی حرف رضاشاه  پھلوی حرف بزند، در میان تمام درباریھا و وزرا و کسانی که به شاه نزدیک بودند؛ مختاری و امیرموثق و چند نفر دیگر این خاصیت  شاه را زودتر از دیگران درک کرده بودند و بھتر از دیگران مراعات میکردند.  

وقتی شاه دستوری میداد، آن دھنی که در مقابل شاه با گفتن «نه»، «نمیشود»، «مقدور نیست» و امثال اینھا  باز میشد تو دھنی میخورد.طبیب مخصوص شاه نیز این خاصیت شاه را درک کرده بودو حتی در دستورھای طبی  ھم مراعات میکرد.
وقتی شاه مبتلا به آنژین شده بود طبیب جرأت نمیکرد به شاه حکم کند که باید استراحت نماید یا فلان دوا را  بخورد. مختاری به او گفته بوددستورات را به صورت پیشنھاد به عرض ملوکانه برساند مثلا
«... اعلیحضرت خودشان بھتر از غلام میدانند که باید دوسه روز استراحت فرمایند. بنابراین غلام از خاکپای ملوکانه
استدعا دارد موافقت فرمایند لااقل چھل و ھشت ساعت از تخت خواب به پائین نزول اجلال نفرمایند...»
روزی شاه در حال تب، ھوس خوردن ترشای که با سرکه تھیه شده بود کرد و به دکتر گفت : ھا! ما این ترشی را
میتوانیم بخوریم؟ دکتر که عادت کرده بود و میدانست که نباید به شاه «نه» بگوید اندکی تأمل نموده عرض کرد:
اعلیحضرت بھتر میدانند که سرکه یکی از مواد مفید است و بدن بدون اسید نمیتواند زندگی کند. بنابراین البته که
اعلیحضرت میتوانند ترشی میل فرمایند منتھی وقتی اسید بدن زیاد میشود و باید به وسایل گوناگون از اسید بدن
کم کرد در آن موقع ترشی خوردن ضرورت ندارد.
شاه متغیر شده فرمود: چرا برای من فلسفه میگی؟! یک کلمه پوست کنده به من جواب بده؛ بخورم یا نخورم.
دکتر دستش را به دستش مالیده ضمن یک تعظیم بلند بالا «چون نمیتوانست جواب منفی داده باشد و از طرفی
ھم سرکه برای شاه خوب نبود» گفت: خانه زاد... غلام... عرض کردم.... راجع به ترشی.
بله .... ترشی.... ھم میشود خورد... ھم نمیشود. اگر اراده اعلیحضرت تعلق بگیرد که ترشی بخورند؛ ما بندگان
سگ کی ھستیم در مقابل اراده اعلیحضرت اظھار وجود کنیم و اگر اعلیحضرت میل نداشته باشند ترشی تناول فرمایند البته میل نمیفرمایند.
شاه حوصله اش سر رفته فریاد کرد مرتیکه! ترشی بخورم یا نخورم؟!دکتر این مرتبه دیگر دستپاچه شده و
نمیدانست چه جوابی بدھد. وقتی شاه دید دکتر جواب نمیدھد گفت: مرده شور ترکیب شما دکترھا را ببرد؛ به
اندازه یک گاو نمیفھمید، مرتیکه! ھر پیره زنی میداند که آدم تبدار نباید ترشی بخورد.
دکتر تعظیم بلند بالائی کرده گفت: قربان غلام ھم میداند، برای آدم تبدار ترشی بد است، منتھا این احکام برای
اشخاص عادی است و برای نابغهای مانند اعلیحضرت اراده شاھانه ملاک است نه احکام عمومی؛ بنابراین اگر اراده
اعلیحضرت به خوردن ترشی تعلق گرفته باشد غلام سگ کیست با اراده اعلیحضرت مخالفت کند.
شاه دکتر را مرخص کرد. وقتی دکتر میخواست از اطاق بیرون برود. شاه گفت آخرش نگفتی بخورم یا نخورم. دکتر
تعظیمی کرده عرض کرد: امر امر مبارک است خانه زاد چه عرض کند.


منبع نامه نیوز

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد