نامه چنگیز مغول به محمد خوارزمشاه پیش از حمله به ایر ان
...بزرگی تو بر من پوشیده نیست و فراخی ممالک تو را میدانم و نفاذ حکم تو را در اکثر اقالیم میشنوم و با تو صلح کردن و راه مجاملت و مسالمترفتن، از واجبات میشمرم و تو به مثابت اعزة فرزندان منی و بر تو پوشیده نیست که چین گرفتم و بلاد تُرک که بدان متصل است، در حوزة تصرف آوردم و تو بهْ از همه میدانی که ولایت من معدن لشکر و سیم و زر است و هر که را این مملکت باشد، از سایر ممالک بینیاز شود. اگر مصلحت دانی، راه بر بازرگانان از هر دو جانب گشاده داریم تا منافع آن به عموم خلق عاید شود...
از سوی دیگر در آن زمان فرزندان راستین ایران مانند خواجه نظام الملک و خواجه نصیر الدین بر سر کار نبودند . خوارزمشاه با خواندن این نامه خشمش بر افروخت و حتی به از شخصی بنام محمد خوارزمی مشورت خواست و خطاب به او گفت : تو بسطت ممالک و کثرت عساکر من میدانی. آن ملعون کی باشد که مرا فرزند خطاب کند؟» و اوی عنی محمد خوارزمی هوشیارانه پاسخ داد که: «من وسعت مملکت تو را میدانم؛ ولی سرزمین شما دو نفر که هممرز شده، مانند آفتاب و ماه در کنار یکدیگر است» یعنی قدرت آن دیگری کمتر از قدرت تو نیست. ولی متاسفانه کله پر از باد خوارزمشاه این حقیقت را نفهمید.او درنیافت که چنگیز با آن همه حملات بیرحمانه و سبعانه و حیوانی و گرگ صفتانه به دیگر سرزمین ها می تواند روزی نیز بر ای ایر ا ن خطر ساز شود.
از نامه چنگیز مشخص می شود که او در آن زمان قصد حمله به ایران را نداشت و در ضمن در احترام خوارزمشاه حد بالا گرفته و او را فرزند اعز خو د دانسته بود. ولی کبر و تکبر مخصوص سلاطین بخصوص وقتی که فقط پای سلطنت و دولت در کار باشد و نه ایر ان و ایر انی ... و سلطان و حاکم هم ایرانی نباشند ، در آن صورت ایر آن و ایر انی اهمیت نخواهند داشت.
این خشم درونی خوارزمشاه در زمانی که گروه پانصد نفری بازرگانان مغولی به مرز ایران در اترار رسیدند ظهور کرد و به دلایل کاملا نامشخص و خلاف عرف سیاسی دستور داد هر پانصد نفر را گردن زدند بجز یک نفر که گریخته و ماجرا به اطلاع چنگیز رسانده بود.
متاسفانه در دوران خوارزمشاهیان و سلجوقیان ایران عرصه جنگ و خونریزی های فراوان بود و در حقیقت سرزمین ما طعمه گرفتار شده در چنگ آنان بود. ایران زمانی نجات یافت و به استقلال و آبادی و شکوهمند ی رسید که صفویان ایران دوست به حکومت رسیدند.
امیر تهرانی
ح.ف