گوشه ها یی از تاریخ ایران

گوشه ها یی از تاریخ ایران

بررسی گوشه هایی از تاریخ ایران
گوشه ها یی از تاریخ ایران

گوشه ها یی از تاریخ ایران

بررسی گوشه هایی از تاریخ ایران


آن قدرپرچم ایرانی بر افرازم که پرچم شما در میانش گم شود.

شنیدم در کتاب یکی از بزرگان انگلیس است که سفیرش در ایران گفت: روزی سواره در خیابان تهران می‌گذشتم. دیدم امیر با کوکبهٔ جلالش می‌گذرد. پیاده شدم. امیر ملتفت شد. ایستاد تا به او رسیدم. با یکدیگر به بازدید ساختمان قراول‌خانه‌ها رفتیم. دیدم بالای هر قراول‌خانه بیرقی از شیر و خورشید است‌. پرسیدم: مگر اینجا تهران و مرکز ایران نیست؟ گفت: چرا. گفتم: برای نشان دولت یک بیرق کافی است. این همه بیرق از چیست؟ گفت: آن قدر بیرق از ایران بلند کنم که بیرق شما در آن میان گم شود. دیدم عجب کلّهٔ غیور بلندهمّتی دارد.

منبع:[امیرکبیر و ناصرالدین‌شاه، به کوشش سید علی آل داود، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۸، ۵۴۳-۵۴۴]

امیر تهرانی

ح.ف

نخستین کارگاه چاپ پول در ایران


نخستین کارگاه چاپ پول در ایران

نخستین کارگاه چاپ این کاغذ پُربَها با نام «چاوخانه» در تبریز برپا شد و تبریز نخستین شهری شد که در آن «چاو» جای هر گونه مسکوک طلا، نقره‌ و مس را گرفت؛ اما بی‌اعتمادی مردم به مغولان در کنار بی‌سابقه بودن اجرای چنین تصمیمی راه را حتّی بر موفقیت نسبی و زودگذر این شکل از وجه رایج مملکتی می‌بست. «چاو» قدرت نقدشوندگی پایینی داشت؛ بازرگانان، صرّافان، پیشه‌وران و صنعت‌گران از خود می‌پرسیدند وقتی برات‌های مختلف دولتی به‌سادگی نقد نمی‌شود، چگونه می‌توان به تکه‌ای کاغذ یا چرم ولو مَمهور به مُهر ایلخان اعتماد کرد. شاید بنا به اصطلاحی امروزی بدون پشتوانه بودن «چاو» دلیلی شد بر گریز مردم از دادوستد با این وجه.

هرچند مبالغ زیادی «چاو» برای توزیع آماده شده بود و از روز شنبه 19 شوال 693 /12 سپتامبر 1295 نیز طبق «یرلیغ» ایلخان (فرمان شاهانه) به جریان گذاشته شد؛ اما مردم از پذیرش آن سر باز می‌زدند و تنها به زور شمشیر آن را در معاملات خود به کار می‌بردند؛ روایت رشیدالدین از نخستین برخوردهای مردم با «چاو» خواندنی است: «... و روز شنبه 19 شوال سنۀ 693 در شهر تبریز چاو بیرون آمد و فرمان شد هرکس آن را نستاند، در حال او را به یاسا برسانند. یک هفته از بیم شمشیر می‌ستاندند؛ اما به عوض آن زیاده چیزی به کس نمی‌دادند.»

چندی نگذشت که تمامی دادوستدها متوقف شد، نه‌تنها بازار بلکه شهر نیز خالی از سکنه و کالاهای تجاری و حتی خوردوخوراک معمولی شد و تبریز به شهر ارواح بدل شد: «رنود و اوباش هر که را در کوچه می‌یافتند، برهنه می‌کردند و کاروان از آنجا منقطع شد...» صدرجهان پس از یک هفته مقاومت مردم، دربرابر این آشوب ابتدا اجازه داد که معاملات خرد و خرید و فروش ارزاق عمومی بدون استفاده از «چاو» جریان یابد و سپس گردش پول کاغذی به‌کلی موقوف و ممنوع شود: «...به حدی وضع خراب و مردم ناراضی و بدبخت شدند که بالاخره چاو از بین رفت و باز معاملات به زر صورت پذیرفت.» بعدها همچون عزالدین مظفر که گفته‌اند بانی این چاو بود و کشته شد، صدرالدین زنجانی نیز به دستور غازان به یاسا رسید

«چاو» که بنا بود دارویی باشد برای درمان دردهای مزمن اقتصادی مغولان، خود مزید بر علت شد. گفته‌اند عصر ایلخانان موجب رونق نسبی در اقتصاد شهری بخش‌هایی از قلمرو آنها شده بود؛ اما بدون نظام پولی یکسان، فراگیر و سراسری پیدایش هرگونه نظام و نهاد مالی ملی یا فراملیتی به محاق رفت. در این دوران ایران که از صفحۀ جغرافیای جهان اسلام به کناری گذاشته شده و به امپراتوری پهناور مغولان از چین تا کرانه‌های دریاهای سفید و سیاه پیوسته بود، فرصت تمرینی اقتصادی برای جهانی شدن را از دست داد. تمامی دستاوردهای فنی و فرهنگی بازرگانان ایرانی که دوران درازی قلمرو تجاری «راه ابریشم» را زیر سیطره داشتند، از دست رفت و واحدهایی همچون «تومان» مغولی و بعدها «ریال» پرتغالی رایج شدند.


غازان در سمنان با محموله‌ای از «چاو» و آلات آن از کاغذ و مهرهایی مخصوص به نام «آل‌تَمغا» روبه‌رو شد. نمناکی آب‌وهوای مازندران و آسیب‌پذیری کاغذ در آنجا بهانه‌ای شد تا ایلخان آینده دستور دهد تمامی محمولۀ «چاو» را به آتش بسپارند. برخی از پژوهشگران از آن گزارش چنین نتیجه گرفته‌اند که قالب‌های چاپ «چاو» چوبی بوده‌اند. «چاو» هر چه بود و به هر جنسی که بود، نخستین تلاش مسلمانان برای رواج پول کاغذی بود که ناکام ماند و در اندک‌زمانی دیگر نه از «چاو» نشان مانْد و نه از «چاو»-نشان!

منبع: alkhazanah.com

انتخاب: امیر تهرانی

ح.ف

فروش دختران در زمان قاجار



فروش دختران در زمان قاجار

واقعا سرنوشت مردم ایران در برخی از برهه های زمان به فاجعه و مصیبت محض و کم نظیر می ماند. گزارش کوتاه زیر گوشه ای از این مصیبت هاست. اصافه کنم که چند روز پیش الماس زرد رنگ احمد شاه قاجار که به فرزندانش به ارث رسیده بود به مبلغ ده میلیارد و پانصد هزار تومان در سوئیس به فروش رسید:

"از آنجایی که وضع اقتصادی عامه مردم ایران در دوره قاجاریه بسیار بد بود و شاهزادگان،والیان و حکام چنان زندگی را بر مردم تنگ کرده بودند که هر خانواده اصطلاحا در پی کم کردن نان خورهایش بود...

و طبق معمول همواره قدرتمندان نیز زنباره و هوس ران بودند، بنابراین بهترین کالا برای باز پرداخت بدهی مالیاتی مردم در نزد آنان همین زن و دخترهای مردم بود! و چون گرسنگی و مالیات بر خانواده ها فشار می آورد، از دختران خود برای رها شدن از آن تنگناها مایه می گذاشتند!

ناظم الاسلام کرمانی در صفحات ۲۰۹ و ۲۰۸ در اواخر سلطنت مظفرالدین شاه چنین میگوید: حکایت قوچان را مگر نشنیده اید که پارسال زراعت به عمل نیامد و می بایست هر یک نفر مسلمان قوچانی سه "ری" گندم مالیات بدهد. چون نداشتند و کسی به داد آنها نرسید...

حاکم آنجا سیصد نفر دختر مسلمان را در عوض گندم، مالیات گرفته و هر دختری را به ازای دوازده من گندم (۳۶ کیلو) محسوب و به ترکمانان فروخت! گویند بعضی از دختربچه ها را در حالت خواب از مادرهایشان جدا می کردند! زیرا که بیچاره ها راضی به تفرقه نبودند و شیون می کردند!فروش دختران در زمان قاجار

از آنجایی که وضع اقتصادی عامه مردم ایران در دوره قاجاریه بسیار بد بود و شاهزادگان،والیان و حکام چنان زندگی را بر مردم تنگ کرده بودند که هر خانواده اصطلاحا در پی کم کردن نان خورهایش بود...

و طبق معمول همواره قدرتمندان نیز زنباره و هوس ران بودند، بنابراین بهترین کالا برای باز پرداخت بدهی مالیاتی مردم در نزد آنان همین زن و دخترهای مردم بود! و چون گرسنگی و مالیات بر خانواده ها فشار می آورد، از دختران خود برای رها شدن از آن تنگناها مایه می گذاشتند!

ناظم الاسلام کرمانی در صفحات ۲۰۹ و ۲۰۸ در اواخر سلطنت مظفرالدین شاه چنین میگوید: حکایت قوچان را مگر نشنیده اید که پارسال زراعت به عمل نیامد و می بایست هر یک نفر مسلمان قوچانی سه "ری" گندم مالیات بدهد. چون نداشتند و کسی به داد آنها نرسید...

حاکم آنجا سیصد نفر دختر مسلمان را در عوض گندم، مالیات گرفته و هر دختری را به ازای دوازده من گندم (۳۶ کیلو) محسوب و به ترکمانان فروخت! گویند بعضی از دختربچه ها را در حالت خواب از مادرهایشان جدا می کردند! زیرا که بیچاره ها راضی به تفرقه نبودند و شیون می کردند!فروش دختران در زمان قاجار

از آنجایی که وضع اقتصادی عامه مردم ایران در دوره قاجاریه بسیار بد بود و شاهزادگان،والیان و حکام چنان زندگی را بر مردم تنگ کرده بودند که هر خانواده اصطلاحا در پی کم کردن نان خورهایش بود...

و طبق معمول همواره قدرتمندان نیز زنباره و هوس ران بودند، بنابراین بهترین کالا برای باز پرداخت بدهی مالیاتی مردم در نزد آنان همین زن و دخترهای مردم بود! و چون گرسنگی و مالیات بر خانواده ها فشار می آورد، از دختران خود برای رها شدن از آن تنگناها مایه می گذاشتند!

ناظم الاسلام کرمانی در صفحات ۲۰۹ و ۲۰۸ در اواخر سلطنت مظفرالدین شاه چنین میگوید: حکایت قوچان را مگر نشنیده اید که پارسال زراعت به عمل نیامد و می بایست هر یک نفر مسلمان قوچانی سه "ری" گندم مالیات بدهد. چون نداشتند و کسی به داد آنها نرسید...

حاکم آنجا سیصد نفر دختر مسلمان را در عوض گندم، مالیات گرفته و هر دختری را به ازای دوازده من گندم (۳۶ کیلو) محسوب و به ترکمانان فروخت! گویند بعضی از دختربچه ها را در حالت خواب از مادرهایشان جدا می کردند! زیرا که بیچاره ها راضی به تفرقه نبودند و شیون می کردند!فروش دختران در زمان قاجار

از آنجایی که وضع اقتصادی عامه مردم ایران در دوره قاجاریه بسیار بد بود و شاهزادگان،والیان و حکام چنان زندگی را بر مردم تنگ کرده بودند که هر خانواده اصطلاحا در پی کم کردن نان خورهایش بود...

و طبق معمول همواره قدرتمندان نیز زنباره و هوس ران بودند، بنابراین بهترین کالا برای باز پرداخت بدهی مالیاتی مردم در نزد آنان همین زن و دخترهای مردم بود! و چون گرسنگی و مالیات بر خانواده ها فشار می آورد، از دختران خود برای رها شدن از آن تنگناها مایه می گذاشتند!

ناظم الاسلام کرمانی در صفحات ۲۰۹ و ۲۰۸ در اواخر سلطنت مظفرالدین شاه چنین میگوید: حکایت قوچان را مگر نشنیده اید که پارسال زراعت به عمل نیامد و می بایست هر یک نفر مسلمان قوچانی سه "ری" گندم مالیات بدهد. چون نداشتند و کسی به داد آنها نرسید...

حاکم آنجا سیصد نفر دختر مسلمان را در عوض گندم، مالیات گرفته و هر دختری را به ازای دوازده من گندم (۳۶ کیلو) محسوب و به ترکمانان فروخت! گویند بعضی از دختربچه ها را در حالت خواب از مادرهایشان جدا می کردند! زیرا که بیچاره ها راضی به تفرقه نبودند و شیون می کردند!"

منبع  alkhzanah.com

امیر تهرانی

ح.ف

تاریخ ایران باستان به روایت شاهنامه : جنگ سیامک و مرگ سیامک(۱)


تاریخ ایران باستان به روایت شاهنامه


جنگ سیامک و مرگ سیامک

گیومرث توانست ایران را بصورت یک حکومت مرکزی در آورد و مدتها با کامرانی و بدون بروز هیچ جنگ و آشفتگی حکومت کرد.تا این که دشمنان و بر زبان فردوسی آهرمنان بدکنش در کار جنگ شدند.گیومرث پسری داشت سیامک نام،که خوبروی ،با فهم و دلیر و لی جوان و کم سن و سال و بدور از تجربه هابود.او بدون جوشن زره و از سر غیرت جوانی به جنگ آهرمنان بد کنش رفت.وان شد که نباید بشود!

پسر بد مراورا یکی خوبروی

هنرمند و همچون پدر نامجوی

سیامک بدش نام و فرخنده بود

کیومرث را دل بدو زنده بود

به جانش بر از مهر گریان بدی

ز بیم جداییش بریان بدی

برآمد برین کار یک روزگار

فروزنده شد دولت شهریار

به گیتی نبودش کسی دشمنا

مگر بدکنش ریمن آهرمنا

به رشک اندر آهرمن بدسگال

همی رای زد تا ببالید بال

آهرمن بدکنش نیز فرزندی داشت بدکنش و ناپاک که آغاز گر جنگ شد!چون به سیامک و مقام او حسادت می کرد!

یکی بچه بودش چو گرگ سترگ

دلاور شده با سپاه بزرگ

جهان شد برآن دیوبچه سیاه

ز بخت سیامک وزآن پایگاه

سپه کرد و نزدیک او راه جست

همی تخت و دیهیم کی شاه جست

همی گفت با هر کسی رای خویش

جهان کرد یکسر پرآوای خویش

کیومرث زین خودکی آگاه بود

که تخت مهی را جز او شاه بود

یکایک بیامد خجسته سروش

بسان پری پلنگینه پوش

بگفتش ورا زین سخن دربه‌در

که دشمن چه سازد همی با پدر

گزارش شرارت ها و نقشه های شیطانی بچه آهرمن و آهرمن به گوش سیامک می رسد و رگ غیرتش به جوش می آید!

سخن چون به گوش سیامک رسید

ز کردار بدخواه دیو پلید

دل شاه بچه برآمد به جوش

سپاه انجمن کرد و بگشاد گوش

در آن زمان هنوز جوشن و زره ساخته نشده بود و سیامک برهنه تن به جنگ آهرمنان رفت!


امیر تهرانی

ح.ف


ادامه دارد...

تاریخ ایر ان باستان: به روایت شاهنامه: بخش سوم اقدامات گیومرث


تاریخ ایر ان باستان به روایت شاهنامه

بخش سوم

اقدامات گیومرث

بنا به گفته فردوسی گیومرث به اهلی کردن حیوانات نیز دست آغازیده است،

دوتا می‌شدندی بر تخت او

از آن بر شده فره و بخت او

سپس به معرفی دو شخصیت می پردازد که آئین و دین را از گیومرث آموختند و احتمالا انان نخستین مربیان فرهنگی و دینی مردمان بودند!

به رسم نماز آمدندیش پیش

وزو برگرفتند آیین خویش


سیامک فرزند گیومرث
در ادامه فردوسی از سیامک فرزند گیومرث سخن می گوید و او را معرفی می کند!

پسر بد مراورا یکی خوبروی                        هنرمند و همچون پدر نامجوی

سیامک بدش نام و فرخنده بود               کیومرث را دل بدو زنده بود

به جانش بر از مهر گریان بدی                      ز بیم جداییش بریان بدی

برآمد برین کار یک روزگار                           فروزنده شد دولت شهریار

 دوران بی دشمنی بسر می آید و رزمهای ایرانیان برای نگهداری و حفظ ایران آغاز می شود:

به گیتی نبودش کسی دشمنا                        مگر بدکنش ریمن آهرمنا

به رشک اندر آهرمن بدسگال                      همی رای زد تا ببالید بال

یکی بچه بودش چو گرگ سترگ                   دلاور شده با سپاه بزرگ

ادامه دارد...

امیر تهرانی

ح.ف