گوشه ها یی از تاریخ ایران

گوشه ها یی از تاریخ ایران

بررسی گوشه هایی از تاریخ ایران
گوشه ها یی از تاریخ ایران

گوشه ها یی از تاریخ ایران

بررسی گوشه هایی از تاریخ ایران

کسروی که بود و چه می گفت؟(۲)

...ادامه از نوشتار پیشین

پرونده کسروی

گزارش شادروان سرهنگ مدرسی شاگرد کسروی:

...آنچه عرضه می دارد بر اساس آن چیزی است که این بى مقدار خود به رأى العین دیده و معاشرت عمقى با او (کسروی) داشته و غور و بررسى در آثار قلمى  وى و عقایدى که  ابراز داشته  و در جلساتى که به زعم خود  نشست مى‏نامید، سخنرانى ایراد مى‏نمود و مباحثاتى که فیما بین این ناچیز و کسروى انجام گرفت .

 پس از آن اعتماد وى را به دست آوردم و در دفتر نشریاتش که در خیابان رفاهى بود پرسش هایى که در زمینه عرفان و تصوف نمود، تا کار بدانجا رسید که چون مدتى نزد وى تردد نکردم  براى دیدارم به اداره‏ اى که در آن اشتغال داشتم آمد. 

در ایامى که در آبادان و خرمشهر اقامت داشتم پاک­دینان آن سامان باب دوستى با  این ذره نادار برقرارکردند و در چند اجتماع آنان در آبادان و خرمشهر با اصرار تقاضای ایراد سخنرانى نموده  و این ناچیز پذیرفت و در آن ایام هنوز ازدواج ننموده بودم فرصت دست داد که با سران آن جمعیت در آن سامان آشنا شدم و نحوه تفکر آنان و اجراى مکتب کسروى در خانواده‏ ها واقف شدم.  

برای هر بیت شعر محلی پول می داد

    کسروى در ایامى که رئیس عدلیه[26] خوزستان بود و مرکز استان، شهر شوشتر بود و در این شهر به سر مى‏برد،  شایع نمود که هر کس شعرى از اشعار محلى در دسترسش باشد هر بیت  را  به یک صد دینار که یک دهم یک ریال بود خریدارى مى‏نماید و بدین طریق تعدادى از ابیات اشعار محلى به دست آورد.

آشنایی با خان بهادر عامل انگلستان در بصره و فراماسونری

    کسروى روزى در پاسخ این جانب در باره خان بهادر و نحوه آشنایى او با  وى که پرسش کرده بودم گفت: 

"خان  بهادر مرا به بصره دعوت نمود و بسیار از من تمجید نمود و درپذیرایى من بسیار بکوشید و صمیمانه به من ارج مى‏نهاد، علت این همه صمیمت را  از او پرسیدم گفت من سالها  منشى مخصوص شیخ خزعل بودم  و مشاور او نیز بودم مشى خزعل چنین بود که رئیس هریک از ادارات که از تهران بهخوزستان مأموریت مى‏یافت به دیدار خزعل مى‏رفت،  خزعل از میزان حقوق وى  و تعداد عائله‏اش پرسش مى‏کرد و آن  رئیس اداره مقدار حقوقش را بیان مى‏داشت خزعل با قیافه حق  به جانبى  از کمى حقوق او اظهار تأسف مى‏کرد که  این وجه درخور شما نمى‏باشد و  بعد مى‏گفت همه ماهه به دفترم مراجعه کرده و دو برابر حقوقتان را دریافت کنید و بدین ترتیب کلیه رؤساى ادارات خوزستان دست نشانده خزعل مى‏شدند و خان بهادر گفت : آن دفتر نزد من  است  و پس  از ورود شما نامى از تو در دفترم نبود"

خان بهادر  کسروى را  وارد فرقه ماسونرى نمود و ضمناً موجب شد که کسروى عضو انجمن علمى چند کشور آسیایى و اروپایى شود و چنین شد.

    خان بهادر عمر درازى داشت و پس از خزعل نیز در بصره به شغل وکالت عدلیه پرداخت.

دانشمندی یهودی در مصر

    در ایامى که کسروى در شوشتر اقامت داشت، یک دانشمند یهود که در مصر مقیم بود، مجله‏ اى به زبان عربى منتشر می ساخت که مقالات مندرج در آن  دو قسم بود:

    بخش اول حاوى شرح فلسفه مادى و تعریف و تمجید آن و مهمترین دلائل آن بود که علوم بدان پایه ترقى یافته که دریافته خدا زائیده  ذهن بشرى است  و ابداع نام خدا جهت جان پناهى از بیم تاریکى‏ها و واقف نبودن به اسرار کره خاکى است .

    قسم دوم عبارت از آن بود که دین و مذهب در تاریخ بشرى یکى بعد از دیگرى زیان‌ها  پدید آورده و افراد بشر را در قبال یکدیگر قرار داده  و سبب جنگ‌ها  و قتل و غارت  و انهدام  و تجاوز به نوامیس دیگران، اعتقاد به ادیان بود، که این رویدادها  در تاریخ کشورها بطلان ادیان و عدم  قبولى خدا را  به ثبوت مى‏رساند. 

این مجله  که  خرافات مذاهب را به  جای حقانیت ادیان عرضه می‌داشت در صفحات[27] ایران به دست جوانان مى‏رسید و دست به دست  مى‏چرخید، و کلمه (این عصر طلایى) معمولٌ به[28] سخنان فرنگى مآبان بود و خود را دانشمند معرفى مى‏نمودند و افراد متدین و معتقد به ادیان را خرافاتى ‏دانسته و آنان را مورد تمسخر قرار مى­دادند.

کسروی به خداوند باور کامل نداشت

کسروى از طرفداران پر و پا  قرص این نشریه بود و از ایامى که ریاست عدلیه زنجان را به دست گرفته بود هیچ گونه اعتقادى به وحدانیت حق نداشت و مذهب حقه جعفری را مضر به  حال جامعه مى‏دانست .

    اینگونه بود  خط مشى کسروى و زمینه فکرى او . بطوریکه در نهان تبعیت از فلسفه مادى و ضد دین می کرد  و فقط براى تظاهر یکبار همسرش را  براى دیدار برادرش  به عتبات فرستاد و در مراجعت به شوشتر  وانمود مى‏کرد که زوجه او به زیارت رفته و عیال خود را واداشت سه روز در منزل نشسته و زنان علما و همسران رؤساى ادارات و بزرگان شهر به دیدار او آمدند. 

و یکى از مریدان خاصه کسروى به این ناچیز گفت برادر عیال کسروى در کسوت روحانى بسر مى‏برد و یکى از علماى آن سامان بوده و در نجف مقیم بود.

کسروی و دشتی  و محمد علی امام د ر بصره فراماسونر شدند

    پس ازچندى کسروى به زیارت رفت و در بازگشت به شوشتر سه روز در خانه توقف نمود و علما و رؤساى ادارات و مالکین به دیدنش آمدند .

 در یکى از   همین سفرها بوددکه کسروی  به بصره رفته و مهمان خان بهادر شد و دو تن از صاحبان جریده شام[29] و مصر به بصره آمده و در خانه خان‌ بهادر بسر مى بردند و با کسروى آشنا شدند و کسروى را در لژ ماسونرى بصره به عضویت قبول نمودند. 

و آن دو نویسنده براى اشاعه و احداث شعبات ماسونى در بصره و شهرهاى عراق اقدامات مجدّانه معمول داشتند. خزعل و دشتى و عده ‏اى از افراد بنام این سرزمین در بصره  به وسیله خان بهادر، عضویت در محفل ماسونى را  قبول نمودند. کسروى سالها تربیت یافت و تعلیماتى به وى دادند تا سال های بعد با انتشار مهنامه پیمان،  مدعى بنیاد گذارى پاک دینى گردید.

    دوست دانشمندم دکترجواد مشکور (استاد دانشگاه) رساله «هفتاد و دو ملت» میرزا آقا خان ‌کرمانى را با  مقدمه‌ای  به  قلم خود و منضم ساختن رساله ‏اى به زبان عربى درباره قهوه خانه سورات از روى نسخه چاپى برلین به خامه کسروى اخیراً افست نموده و منتشر ساخت و عکس سید احمد کسروى را با لباس روحانیت که عینک بر چشم‏ها نهاده بود، گراور[30] نمود.

    کسروى حافظه قوى داشت و کتب بسیار مطالعه مى‏کرد، تلمذ ننموده بود فقط  آگهى  وى در فلسفه مادى از روى مندرجات مجله‌ عربى بود که به خامه یک خاخام (عالِم صهیونیست‏ها) بود و سید محمد على امام شوشترى که از مقربان کسروى بود، این نشریه را نیز مرتب مطالعه مى‏کرد، او سالها ریاست دایره حقوقى گمرگ خرمشهر را  در دست داشت و این  بى مقدار با دوستى مستمر که با وى داشت،  بیش از پیش به کنه گفتار کسروى پى برد و سالها سپرى شد و امام شوشتری را درتهران ملاقات نمود و او به من گفت من ماسون هستم.  امام از ایام قدیم چشمهایش کم نور بود و در تهران سایه‏اى بیش مشاهده نمى‏کرد.

کسروی از تند رویهای خود پشیمان شده بود

 زمانی با محمد علی امام دوست و مرید کسروی سخن می گفتم .او  وارد شدن کسروی  به ماسونرى یعنی  سخنانى را که در سطور بالا ذکر شده، تائید ‏نمود و اضافه کرد که کسروى در سالهاى آخر حیات از تند روى گفتارش به تفکر فرو مى‏رفت و از آثاری که  به خامه وى منتشر شده بود، سخت پشیمان شده و قصد نزدیکى با علما را در سر مى‏پرورانید اما برگشت وى امکان‏پذیر نبود، لذا سعى کرد که تعدیلى در نوشته ‏هاى خود به کار برد که فرصت نیافت و کشته شد.

پس از کشته شدن کسروی دو تن در صدد برآمدند که جانشین کسروى شوند و توفیق نیافتند و پس از مدتى قلیل گسستن خود را از حزب آزادگان و پاکدینى اعلام داشتند  و از جانبى در اوقاتى که  نزد پروفسور شوشترى تلمذ مى‏کردم از حضور آن مرد پاکنهاد که سالها بود در سلوک روحى گام بر مى داشت تقاضا کردم که به تدریج کتب کسروى را در باب مذاهب موجوده  در ایران مطالعه کرده و کنه مطالب کسروى را برایم فاش سازد پروفسور که خدا وی را غریق رحمت قرار دهد این خواسته ‏ام را اجابت نمود و مشکلات کتب کسروى را  برایم روشن نمود.

    چون چند سال عمر خود را در این راه مصروف داشتم لذا خود را محق مى‏داند که در این مورد نظریات و استنباطات خویش را به نظرخوانندگان ارجمند عرضه بدارد.

سرهنگ وزیری و غلام احمد قادیانی مدعیان  پیامبری

    و گفتار و آراء سرهنگ شمشیر وزیرىرا نیز که در همان روزگار داعیه پیامبرى  داشت منضم به این کتاب نمودم، اما شمشیر وزیرى بیش از عده ‏اى انگشت شمار پیرو نداشت و پس از درگذشت وى گویى چنین کسى وجود خارجى نداشت و از جنبۀ تاریخ ادیان به آن پرداختم. 

 از دیگر سو غلام احمد  قادیانى قد برافراشت و پولهاى گزاف در اشاعه مرامش خرج کرد و بیش از کسروى توفیق یافت و دانش وى بیش ازکسروى بود و اکنون در سیستان و بلوچستان پیروانى دارد.

 لذا عقاید وی را به اختصار نوشته و ملحق به این کتاب نمودم و قبل از ابراز این مدعیان مهدى سودانى که از تلامذه سید جمال الدین اسد آبادى بود مدعى مهدویت شد و دولتى برپا داشته و جنگ‌ها  نمود و سید غضنفر مدعى امامت فرقه اسماعیلیه شد و زمینه را براى ورود آقاخان محلاتى فراهم مى‏ساختند.

  در کتاب اسماعیلیه[17] نوشته‏ ام و به نهجى دیگر سِرسید احمد خان هندی مذهب وهابیه را با اندک تفاوتى با عقاید وهابیه عربستان ادغام داشت که مبسوطاً  در کتاب «وهابیه»[18] نوشته ‏ام.


دو یار دبستانی کسروی

    همانطورى که در شرح حال کسروى بیان داشتم کسروى دو یار دبستانى داشت که هیچ گاه کسروى را ترک ننمودند یکى مقدم و دیگرى سلطان زاده بود و شخص دومى نزدیک تر به کسروى بود و کسروى به وى اعتمادى خاص داشت.  

مقدم مردى کوتاه قد و کم ­سخن و سمین[20] و مرموز بود، از یکى از افسران ارتش شنیدم که مى‏گفت به اقتضاى سنین جوانى به یکى از جلسات تبلیغى بهائیان که اکثراً شرکت مى‏جستم رفته در پاسخ پرسش کنندگان در اثبات مرام بهائیت بیش از دیگر مبلغان بهایى از عهده جواب برمى آمد.

 (مستمعین گفتار کسروى اکثراً معلومات آنان در حد ابتدایى بوده و تنها چند تن انگشت شمار موفق به دریافت دیپلم بودند).

 آن افسر اضافه نمود یکبار در یکى از مجامعى که کسروى نیز حضور داشت مقدم را دیدم که سخن در اثبات پاک دینى اقامه مى‏نمود .

ادامه دارد...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد