گوشه ها یی از تاریخ ایران

بررسی گوشه هایی از تاریخ ایران

گوشه ها یی از تاریخ ایران

بررسی گوشه هایی از تاریخ ایران

کسروی که بود و چه می گفت؟(۳)

ادامه از نوشتار پیشین...

کسروی در بخش اول  کتاب «آئین» صفحه 37 نوشته است:

دانش

    [آنچه زیان آوراست  اجراى نیات و سیاستهاى ابر قدرتها  است  نه دانش]

    درصفحه 41 نوشته است:

زن همیشه زبون  و ناتوان است:

    [زن هر چه  هوشیار و با خرد باشد در برابر مرد زبون و به نگهدارى خویش ناتوانا است].

    (این سخن کلیت ندارد و لذا نتوان آن را یکسره قبول نمود و به کار بست).

دین:

    در صفحه 52 نوشته است: 

مایه آبادى جهان دین است.

    (یکى ازدوستانم که مردى دانشمند و استاد دانشگاه است، به این ناچیز فرمود که به کسروى گفتم چرا آراء خود را به نام دین عنوان مى‏کنید و کسروى در پاسخ گفت:

 [ شرق  را دین بایستى] ا

از این سخن توان دریافت که پایه و اساس پاک دینى به چه انگیزه‏اى بوده است).

کسروى در بخش دوم کتاب «آئین» گفته است:

   [ بنام پاک پروردگار، پرودرگارا به نام تو آغاز مى‏کنم  و به یارى تو نیازمندم که این راه بر من آسان گردان و مرا برسختى‏ها  فیروزی بخشاى. دلهاى بندگان به دست توست نیک مردان را بیاریم برانگیز پاک دلان را به پشتیبانیم برسان، برسخنانم گوشها را شنوا و دلها را پذیرا ساز].

دستور به اروپا

    در صفحه 60 گوید:

    اروپا بایستى کشیشان را از میان خود و خدا برداشته به خدا نزدیکتر شود.

    جهان را همیشه مردان خدا از گمراهى بازگردانیده‏اند. امروز هم رهایى او جز به دست مرد خدایى نخواهد بود] (منظور کسروى از این عبارت خودش  بوده است).

حمله به تصوف:

    کسروى در «صوفیگرى» بنیان گذار تصوف را  به اقتباس از سخن فروغى در کتاب «سیر حکمت در اروپا» از پلوتینوس فیلسوف یونانى دانسته است. و زبونى ایرانیان را در قبال مغول از تصوف مى‏داند.

    و در صفحه 72 در رساله «صوفیگرى» گوید:

   [ کسى نه از خود بیرون تواند رفت و نه به خدا تواند پیوست ] .

 کسروى درکتاب «پیرامون فلسفه» نوشته است:

   [ روان آدمى به این جهان هم بستگى و پیوستگى ندارد] .

(جسم آدمی و مهد طبیعت اگر تناسب و پیوستگی با روان آدمی نداشته باشند نمی تواند چندی پذیرای روح شود و از ذرات جهان مادةالمواد، قالبی در اختیار روح آدمی می نهد والا زیست آدمی در جهان امکان پذیر نخواهد بود چ).

کسروى گوید:

   [ روان در جهان دیگرى خواهد زیست و اگر نیکى کرد روانش شاد و خرسند است و کسان دیگر روانهاشان افسرده و آزرده مى‏باشند.

    داستان روان با تن و جان داستان سوار است با  اسب.  روانِ توانا،  بودِ جان و تن را زیردست گیرد و نیک راه برد].

    (روح در جهان دیگر چون مجرد است با جسد مثالى که قالب برزخى نیز گویند بسر برد ).

    کسروى در کتاب «زندگانى من» با گردن افرازى گوید منطق و فلسفه و علم اصول و کلام و عرفان را نزد اساتید فن تلمذ ننموده است. باید پرسید :پس چگونه بوده که در این بارهدر این باره اظهار نظر نموده است . آن هم  دانشمندى مانند کسروى آیا نمى‏دانسته که محق نبوده و نمى بایست سخنى گوید پس به ضرس قاطع توان گفت که کسروى ملزم به اجراى اعمالى بوده که در طول حیاتش بدان اقدام کرده است و چون در بصره نزد خان بهادر متعهد به نوشتن آثارى گشته است در این زمینه‌ها دست به قلم برده است.

روانشناسی شخصیت :

    کسروى مردى تیزهوش  و با کیاست اما بسیار لجوج و خود رأى و در اجراى اعمالى که به عهده گرفته بود سخت کوش بود و به دانشمندانى که در مرتبه علوم هم پایه و یا والاتر از وى بوده و دوست صمیمى او بودند از بیم آنکه به کلیه اسرار زندگى وى آشنا بودند تحت عنوان اینکه به سرزمین ایران خیانت مى‏ورزند و عمّال بیگانه ‏اند به سختى و با شدتى هر چه بیشتر تاخته و تهمت‏هاى زشت به آنان زده و از دشنام و هتاکى خوددارى ننموده تا اینکه مبادا آنان پرده از رازهاى نهانى وى بردارند، در پاسخ گوید این افراد را قبلاً معرفى کرده‏ام لذا سخنان دشمنان از جهت کینه توزى است وگرفتن انتقام از من مى‏باشد، تا ساده دلان را که به گرد وى جمع آمده بودند بفریبد اما آن رادمردان لب نگشوده و کیفر این اعمال ناپسند را به درگاه پروردگار توانا حوالت دادند و نتیجه بیش از انتظار بود.

    در صفحه 12 بیان داشته ‏اند:

   [ نکوهش ما از فلسفه بیشتر از جهت گفتگوهایى است که در باره آفریدگار و چگونگى آفرینش در آن کرده مى‏شود از قبیل داستان عقول و عشره و موضوع حدوث و قـِدَم است ].

    درصفحه 13 می­نویسد:

    [ تنها راهى که ما به شناختن خدا داریم این جهانست و بس، اینکه کسانى دم ازعشق و اشراق  وکشف و شهود زده‏اند جز لافهاى بى پا و بى­ حالى نمى‏تواند بود].

کتابهای فلسفی را  باید آتش زد:

 در باب کتب فلسفه گوید:

    [چنین کتابهایى  را باید آتش زد و نشانى از آنها باز نگذاشت].

    و از طرفی در صفحه 16 نوشته است:

    [ درجهان یک راه بیشتر نیست و آن راه خرد است ] .

ستاره شناسی مردود است:

    کسروى علم هیئت[33] و نجوم[34] را نکوهش نموده است (ازگفتار بالا چنین دریافتم که در دوران زندگى کسروى بارى تعالىٰ که جهان هستى را به یک اراده در شش جهت پدیدار نمود به ضعف و ناتوانى گرائیده بود که کسروى را به یارى و معاضدت خود فراخوانده و از کسروى خواستار شد که نامش را بلند آوازه کند.

    آگاه نیستم که چرا کسروى علم هیئت را در ردیف علم نجوم دانسته و فراگیرى آنرا مردود شمرده است .

    علم هیئت و علم تشریح موجب مى‏گردد که  بیشتر از پیش به یکتایى و توانایى بى حد خدا مطلع شده و بندگى را به نحو احسن به جا آوریم .

     ادامه دارد...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد