ادامه از نوشتار پیشین...
کسروی در بخش اول کتاب «آئین» صفحه 37 نوشته است:
دانش
[آنچه زیان آوراست اجراى نیات و سیاستهاى ابر قدرتها است نه دانش]
درصفحه 41 نوشته است:
زن همیشه زبون و ناتوان است:
[زن هر چه هوشیار و با خرد باشد در برابر مرد زبون و به نگهدارى خویش ناتوانا است].
(این سخن کلیت ندارد و لذا نتوان آن را یکسره قبول نمود و به کار بست).
دین:
در صفحه 52 نوشته است:
مایه آبادى جهان دین است.
(یکى ازدوستانم که مردى دانشمند و استاد دانشگاه است، به این ناچیز فرمود که به کسروى گفتم چرا آراء خود را به نام دین عنوان مىکنید و کسروى در پاسخ گفت:
[ شرق را دین بایستى] ا
از این سخن توان دریافت که پایه و اساس پاک دینى به چه انگیزهاى بوده است).
کسروى در بخش دوم کتاب «آئین» گفته است:
[ بنام پاک پروردگار، پرودرگارا به نام تو آغاز مىکنم و به یارى تو نیازمندم که این راه بر من آسان گردان و مرا برسختىها فیروزی بخشاى. دلهاى بندگان به دست توست نیک مردان را بیاریم برانگیز پاک دلان را به پشتیبانیم برسان، برسخنانم گوشها را شنوا و دلها را پذیرا ساز].
دستور به اروپا
در صفحه 60 گوید:
اروپا بایستى کشیشان را از میان خود و خدا برداشته به خدا نزدیکتر شود.
جهان را همیشه مردان خدا از گمراهى بازگردانیدهاند. امروز هم رهایى او جز به دست مرد خدایى نخواهد بود] (منظور کسروى از این عبارت خودش بوده است).
حمله به تصوف:
کسروى در «صوفیگرى» بنیان گذار تصوف را به اقتباس از سخن فروغى در کتاب «سیر حکمت در اروپا» از پلوتینوس فیلسوف یونانى دانسته است. و زبونى ایرانیان را در قبال مغول از تصوف مىداند.
و در صفحه 72 در رساله «صوفیگرى» گوید:
[ کسى نه از خود بیرون تواند رفت و نه به خدا تواند پیوست ] .
کسروى درکتاب «پیرامون فلسفه» نوشته است:
[ روان آدمى به این جهان هم بستگى و پیوستگى ندارد] .
(جسم آدمی و مهد طبیعت اگر تناسب و پیوستگی با روان آدمی نداشته باشند نمی تواند چندی پذیرای روح شود و از ذرات جهان مادةالمواد، قالبی در اختیار روح آدمی می نهد والا زیست آدمی در جهان امکان پذیر نخواهد بود چ).
کسروى گوید:
[ روان در جهان دیگرى خواهد زیست و اگر نیکى کرد روانش شاد و خرسند است و کسان دیگر روانهاشان افسرده و آزرده مىباشند.
داستان روان با تن و جان داستان سوار است با اسب. روانِ توانا، بودِ جان و تن را زیردست گیرد و نیک راه برد].
(روح در جهان دیگر چون مجرد است با جسد مثالى که قالب برزخى نیز گویند بسر برد ).
کسروى در کتاب «زندگانى من» با گردن افرازى گوید منطق و فلسفه و علم اصول و کلام و عرفان را نزد اساتید فن تلمذ ننموده است. باید پرسید :پس چگونه بوده که در این بارهدر این باره اظهار نظر نموده است . آن هم دانشمندى مانند کسروى آیا نمىدانسته که محق نبوده و نمى بایست سخنى گوید پس به ضرس قاطع توان گفت که کسروى ملزم به اجراى اعمالى بوده که در طول حیاتش بدان اقدام کرده است و چون در بصره نزد خان بهادر متعهد به نوشتن آثارى گشته است در این زمینهها دست به قلم برده است.
روانشناسی شخصیت :
کسروى مردى تیزهوش و با کیاست اما بسیار لجوج و خود رأى و در اجراى اعمالى که به عهده گرفته بود سخت کوش بود و به دانشمندانى که در مرتبه علوم هم پایه و یا والاتر از وى بوده و دوست صمیمى او بودند از بیم آنکه به کلیه اسرار زندگى وى آشنا بودند تحت عنوان اینکه به سرزمین ایران خیانت مىورزند و عمّال بیگانه اند به سختى و با شدتى هر چه بیشتر تاخته و تهمتهاى زشت به آنان زده و از دشنام و هتاکى خوددارى ننموده تا اینکه مبادا آنان پرده از رازهاى نهانى وى بردارند، در پاسخ گوید این افراد را قبلاً معرفى کردهام لذا سخنان دشمنان از جهت کینه توزى است وگرفتن انتقام از من مىباشد، تا ساده دلان را که به گرد وى جمع آمده بودند بفریبد اما آن رادمردان لب نگشوده و کیفر این اعمال ناپسند را به درگاه پروردگار توانا حوالت دادند و نتیجه بیش از انتظار بود.
در صفحه 12 بیان داشته اند:
[ نکوهش ما از فلسفه بیشتر از جهت گفتگوهایى است که در باره آفریدگار و چگونگى آفرینش در آن کرده مىشود از قبیل داستان عقول و عشره و موضوع حدوث و قـِدَم است ].
درصفحه 13 مینویسد:
[ تنها راهى که ما به شناختن خدا داریم این جهانست و بس، اینکه کسانى دم ازعشق و اشراق وکشف و شهود زدهاند جز لافهاى بى پا و بى حالى نمىتواند بود].
کتابهای فلسفی را باید آتش زد:
در باب کتب فلسفه گوید:
[چنین کتابهایى را باید آتش زد و نشانى از آنها باز نگذاشت].
و از طرفی در صفحه 16 نوشته است:
[ درجهان یک راه بیشتر نیست و آن راه خرد است ] .
ستاره شناسی مردود است:
کسروى علم هیئت[33] و نجوم[34] را نکوهش نموده است (ازگفتار بالا چنین دریافتم که در دوران زندگى کسروى بارى تعالىٰ که جهان هستى را به یک اراده در شش جهت پدیدار نمود به ضعف و ناتوانى گرائیده بود که کسروى را به یارى و معاضدت خود فراخوانده و از کسروى خواستار شد که نامش را بلند آوازه کند.
آگاه نیستم که چرا کسروى علم هیئت را در ردیف علم نجوم دانسته و فراگیرى آنرا مردود شمرده است .
علم هیئت و علم تشریح موجب مىگردد که بیشتر از پیش به یکتایى و توانایى بى حد خدا مطلع شده و بندگى را به نحو احسن به جا آوریم .
ادامه دارد...