گوشه ها یی از تاریخ ایران

بررسی گوشه هایی از تاریخ ایران

گوشه ها یی از تاریخ ایران

بررسی گوشه هایی از تاریخ ایران

زبان آذری ایرانی است و هیچ ربطی به زبان ترکی ندارد:

زبان آذری ایرانی است :

-زبان آذَری باستان یا آذری پارسی یا آذری  پَهْلَوی  زبانی است از خانوادهٔ زبان‌های ایرانی غربی که در بخش آذربایجان (آتورپاتکان) و زنجان پیش از گسترش زبان ترکی رایج بوده است و امروزه گسترهٔ آن محدود شده است. 

-بیشتر دانشمندان ایران‌شناس، در بازگویی ریشهٔ تاریخی این زبان آن را آریایی دانسته که تاریخ‌دانان و جغرافی‌نویسان اسلامی نیز آن را «آذری پارسی»، « آذری پهلوی » خوانده‌اند.

- برخی زبان شناسان بر این باورند که زبان‌های تاتی جنوبی در اطراف تاکستان مانند گویش‌های هرزندی و کرنگانی، بازماندگان این زبان هستند. 

،-افزون بر این، زبان آذری باستان نزدیکی زیادی با زبان تالشی و زبان زازایی داشته است. 

-هر دو زبان زازا و تالشی از بقایای آذری قدیم به‌شمار می‌روند.والتر هنینگ، زبان‌شناس و ایران‌شناس آلمانی، نشان داد که هرزندی دارای بسیاری از ویژگی‌های زبانی مشترک با تالشی و زازا است و هرزندی را بین تالشی و زازا قرار داد

-هر چند که مطالعه بر روی این زبان پیشینهٔ درازی در نزد خاورشناسان غربی دارد، ولی احمد کسروی نخستین پژوهش گسترده دربارهٔ آن را در ایران انجام داد. احمد کسروی، تاریخ‌نویس ایرانی، در کتاب آذری یا زبان باستان آذربایجان نمونه‌هایی از این زبان و پیوند آن را با زبان تاتی نشان داد.

- زبان‌شناسان با اشاره به وجود زبان‌های تاتی و هرزنی در چندین روستای آذربایجان شرقی، اردبیل، نمین، خلخال (کلور)، عنبران، پیله‌رود و مین‌آباد آن‌ها را از بقایای آن زبان باستانی می‌داند. همچنین این زبان به زبان تالشی نزدیک است.


-زبان «آذری»، یکی از شاخه‌های زبان پهلوی است که پس از حملهٔ عرب‌ها و هجوم اقوام ترک همچنان به زندگی خود ادامه داده است؛ ولی با پا گرفتن زبان ترکی در آن دیار، رفته‌رفته زبان «آذری» رو به سستی و فراموشیدگی نهاده است. گو این که هنوز در پاره‌ای از روستاها و بخش‌های آذربایجان نقشی و نشانی از آن باقی است.

اقتباس: امیر تهرانی

پارس ها از کجا آمدند؟

پارس ها 

پارس‌ها (یا ایرانیان آریایی) شاخه‌ای از اقوام هندواروپایی بودند که در حدود هزاره دوم پیش از میلاد از استپ‌های اوراسیا (احتمالاً  جنوب دریای خزر امروزی) به سمت فلات ایران مهاجرت کردند.

۱. منشأ اولیه پارس‌ها

پارس‌ها به همراه مادها  بخشی از شاخه هند و ایرانی از خانواده زبان‌های هندواروپایی بودند.

زبان اولیه آن‌ها جد زبان‌های ایرانی امروزی مانند فارسی، کردی ، بختیاری ، لری و...بود.

۲. مهاجرت به فلات ایران

در کتابهای تاریخی آمده است که در حدود ۱۵۰۰ تا ۱۰۰۰ پیش از میلاد، اقوام ایرانی‌تبار به سوی  ایران و شرق  حرکت کردند.

پارس‌ها ابتدا در نواحی شرقی ایران (خراسان) ساکن بودند، سپس به سمت جنوب‌غربی کوچ کردند.

۳. استقرار در پارس (فارس امروزی)

در حدود قرن نهم پیش از میلاد، پارس‌ها به منطقه‌ای که بعدها به نام "پارس" (فارس امروزی) شناخته شد، رسیدند.

در این منطقه ابتدا تابع ایلامیان بودند، اما به‌تدریج استقلال یافتند.

۴. ظهور هخامنشیان و گسترش امپراتوری

در قرن ششم پیش از میلاد، کوروش بزرگ سلسله هخامنشی را تأسیس کرد و امپراتوری پارسی را گسترش داد.

هخامنشیان فرهنگ، زبان و دین ایرانی را توسعه دادند و تأثیر عمیقی بر تاریخ جهان گذاشتند.

جمع‌بندی

پارس‌ها از اقوام ایرانی‌تبار بودند که از    جنوب دریای خزر به سمت فلات ایران مهاجرت کردند. آن‌ها ابتدا در شرق ایران مستقر شدند و سپس به منطقه پارس (فارس امروزی) رفتند، جایی که امپراتوری هخامنشی را بنیان نهادند.

اقتباس،: امیر تهرانی

پیش از ورود مادها و پارسها چه اقوامی در ایران زندگی می کردند.

پیش از ورود مادها و پارسها 

پیش از ورود مادها و سایر اقوام آریایی به فلات ایران (حدود ۱۵۰۰ تا ۱۰۰۰ پیش از میلاد)، تمدن‌های بومی و کهن متعددی در این سرزمین وجود داشتند. برخی از مهم‌ترین آن‌ها عبارت‌اند از:

۱. ایلامیان (۳۲۰۰ تا ۶۴۰ پیش از میلاد)

یکی از قدیمی‌ترین تمدن‌های ایران که در جنوب غرب ایران (خوزستان، لرستان، فارس) ساکن بودند.

پایتخت‌های مهم آن‌ها: شوش، انشان (نزدیک شیراز).

دارای خط و زبان مستقل (غیر هندواروپایی) بودند و با سومریان و اکدیان در بین‌النهرین ارتباط داشتند.

در نهایت، توسط آشوریان و سپس هخامنشیان شکست خوردند و فرهنگشان در ایران ادامه یافت.

۲. کاسی‌ها (حدود ۲۰۰۰ تا ۱۰۰۰ پیش از میلاد)

در کوهستان‌های زاگرس (لرستان و کردستان امروزی) زندگی می‌کردند.

ابتدا قومی مستقل بودند، اما بعدها با تمدن‌های بین‌النهرین مانند بابلیان درآمیختند.

زبانشان ناشناخته است، اما احتمالاً با ایلامیان خویشاوند بودند.

۳. گوتی‌ها (حدود ۲۲۰۰ تا ۲۰۰۰ پیش از میلاد)

قومی کوه‌نشین که در زاگرس مرکزی (کردستان امروزی) زندگی می‌کردند.

در برهه‌ای کوتاه، بین‌النهرین را فتح کردند و بر سومریان حکومت کردند.

تمدنشان به تدریج در میان سایر اقوام منطقه جذب شد.

۴. لولوبیان (حدود ۲۳۰۰ تا ۱۰۰۰ پیش از میلاد)

در منطقه زاگرس شمالی و کردستان امروزی زندگی می‌کردند.

روی نقش‌برجسته‌های باستانی مانند آنوبانی‌نی در سرپل ذهاب، تصویر پادشاهان لولوبی دیده می‌شود.

با ایلامیان و اکدیان درگیری داشتند.

۵. تمدن جیرفت (حدود ۳۰۰۰ تا ۲۱۰۰ پیش از میلاد)

در جنوب شرقی ایران (کرمان امروزی)، یکی از کهن‌ترین تمدن‌های شناخته‌شده بود.

دارای هنر، معماری و خط پیشرفته بودند و با تمدن‌های هند، میان‌رودان و ایلام در ارتباط بودند.

۶. تپه سیلک و تمدن‌های پیشاکلاسیک (حدود ۴۵۰۰ تا ۱۵۰۰ پیش از میلاد)

در کاشان امروزی واقع شده و یکی از نخستین مراکز کشاورزی و شهرنشینی ایران بود.

ساکنان آن در سفال‌سازی، فلزکاری و معماری پیشرفته بودند.

جمع‌بندی

قبل از ورود مادها، اقوامی مانند ایلامیان، کاسی‌ها، گوتی‌ها، لولوبیان و مردم تمدن جیرفت در ایران زندگی می‌کردند. این اقوام در توسعه فرهنگ، هنر، کشاورزی و شهرنشینی ایران نقش داشتند و برخی از آن‌ها بعدها در فرهنگ ایرانی ادغام شدند.

اقتباس: امیر تهرانی


غارت آثار باستانی ما این گونه آغاز شد

دیو لا فا همان خانمی که آثار تخت جمشید را دزدید و به فرانسه برد و امروز همه آنها در موزه لوور در کنار دزدی‌های دیگر قرار دارند در سفرنامه اش شرح  نخستین ملاقات خود را با ناصر الدینی شاه‌ آورده که چطور توسط دکتر تولوزان پزشک دربار به او معرفی شدند.شرحی بسیار دقیق کا لا فوا از لباس شاه می دهد و پرسشی نادرست  که شاه از او می پرسد و منتظر پاسخ آن هم نوشت جالب است:

«همین که شاه در مقابل ما ایستاد دکتر تولوزان گفت: «چون اعلیحضرت اجازه شرفیابی مرحمت فرمودند مادام و موسیو دیولافا را به پیشگاه همایونی معرفی می‌کنم این‌ها هم‌وطنان من هستند که تازه به تهران وارده شده‌اند.»

شاه با تعجب پرسید: چطور این جوان زن است؟

دکتر: بلی اعلیحضرتا!  مادام و موسیو دیولافا حامل توصیه‌ای از وزارت خارجه فرانسه برای سفیر فرانسه در تهران هستند و از طرف دوستان صمیمی من هم توصیه‌هایی آورده‌اند.

شاه روی به من کرده و گفت: مادام، چرا لباس بلند اروپایی را ترک کرده‌اید؟

من جواب دادم که: برای سهولت مسافرت و مخصوصا برای این‌که کمتر جلب نظر کنم این لباس را اختیار کردم. البته اعلیحضرت می‌دانند که چقدر مشکل است که زنان در ممالک اسلامی با روی باز در انظار عمومی حرکت کنند و تصور می‌کنم که عادات و رسوم و قوانین مذهبی در ایران بیشتر از سایر ممالک مراعات می‌شود.

شاه: درست است. از کدام راه به تهران آمدید؟

- از راه تبریز.

شاه: تمام این راه را با اسب طی کردید؟

- بلی اعلیحضرتا من نمی‌توانستم ساعات طولانی در کجاوه نشسته و تحمل رنج نمایم.

شاه: کجا می‌خواهید بروید؟

- به اصفهان و شیراز و فیروزآباد و از آن‌جا به بغداد و بابل و شوش.

شاه: شما باید سال‌ها وقت صرف کنید. آیا طاقت چنین مسافرتی را دارید؟ تصور نمی‌کنم بتوانید متحمل مشقت این سفر طولانی بشوید. آیا قبل از آمدن به ایران مسافرت دیگری هم در مشرق‌زمین کرده‌اید؟

- بلی الجزیره و مصر و مراکش را هم دیده‌ام.

شاه: همه جا با همین لباس مسافرت کرده‌اید؟

- بلی غالبا با این لباس بودم ولی در موقع مسافرت به ایران تصمیم گرفتم که همیشه با این لباس باشم.

شاه: کار بسیار خوبی‌ کرده‌اید. ....

و بعد با حرارتی از من پرسید: آیا نقاشی هم می‌دانید؟

- نه اعلیحضرتا.

شاه: حیف، من میل داشتم که شمایل خودم سوار بر اسب کشیده شود. تصاویری که از من کشیده‌اند هیچ یک پسند خاطر من واقع نشده است. مجسمه نیم‌تنه‌ای هم در پاریس برای من درست کردند ولی شاهزادگان آن را نمی‌پسندند.

فردوسی بخوانید

بعد روی به شوهر من کرده و گفت: شغل شما در فرانسه چیست؟ آیا شما هم در جنگ ۱۸۷۰ در قشون خدمت می‌کردید؟

مارسل: بله اعلیحضرتا در قشون سوارا لوار (Loir) بودم.

شاه مثل این‌که جزئیات جنگ فرانسه را در خاطر دارد گفت: فرمانده شما ژنرال دورال دوپالادین بود؟

و بلافاصله پرسید: برای چه به ایران آمده‌اید؟

مارسل: من مامور مطالعه خرابه‌های تاریخی کیخسرو و داراب و شاهپور هستم.

شاه: کتاب فردوسی را بخوانید. شما در شاهنامه اطلاعات گرانبهایی خواهید یافت اما بگویید ببینم مطالعه این ابنیه خرابه برای دولت فرانسه چه فایده‌ای دارد؟

بعد ناگهان از شنیدن جواب منصرف شده و گفت: شما موسیو گری (Grevy) را می‌شناسید؟ با گامباتا (Gambatta) آشنایی دارید؟ موسیو گروی چطور است؟ من او را خیلی دوست دارم میل دارم بداند احوال او را پرسیده‌ام.

بعد از مارسل پرسید: سن شما چقدر است؟

مارسل: سی‌وهفت سال.

شاه با سادگی و بدون تزویر گفت: شما به نظر من مسن‌تر هستید.»

منبع: سفرنامه مادام دیولافا، ترجمه همایون فره‌وشی

به نقل از خبر آن لاین

امیر تهرانی

ایرانیان سلسله فرعونهای مصر را برای ابد متوقف ساختند


آخرین فرعون مصر اسیر و به ایران آورده شد

  کوروش ازهمسرش کاساندا سه دختر بنامهای آتوسا،اریستونه ورکسانا ودوپسربه نامهای بردیا وکمبوحیه داشت که از میان آن دو پسر بردیاپسرکوچک تر در میان مردم به لحاظ سلامت جسمی و عقل و هوش و خرد ازمحبوبیت خاصی برخوردار بود.

متاسفانه پس از کوروش این پسر مورد حسادت برادرش کمبوجیه قرارگرفت و بفرمان کمبوجیه و بطور محرمانه ترور شد. کمبوجیه پس ازآن که بردیای محبوب را  مخفیانه ازبین برد با اتوسا واریستونه دو خواهر خود ازدواج کرد.

تا آنجا که ما می دانیم در ایران باستان ازدواج بامحارم مرسوم نبود و گویا زرتشتیان نیز با آن موافق نبودند.برخی براین باورند که کمبوجیه شاید اصلا زرتشتی نبوده است . اما نکته مهم تر این است که در هیچ یک از کتیه های دوران هخامنشیان نامی از زرتشت و دین زرتشتی نیست و تنها از اهورامزدا نام برده شده و او را ستوده اند.

کمبوجیه درسال چهارم سلطنتش و پس ازفرونشاندن شورش های محلی و بسال(۵۲۶)قبل ازمیلاد به مصر لشگرکشید. در آن زمان فرعون مصر آمازیس نام داشت. او تصور می کرد که کمبوجیه ازطریق دریا دست به حمله بزند و به همین دلیل آمازیس با  یونانیان قرادادی بست و از نیروی دریایی یونان کمک گرفت.

اما از انجا که بخت با ایر انیان یار بود یکی ازامرای یونانی و ازدوستان نزدیک فرعون که نامش فانیس بود و از فرعون رنجیده خاطر بود باکشتی ازمصرفرار کرده و به کمبوجیه پناه برد.

در این پناهندگی او اسرار پیمان نظامی مابین یونانیان و فرعونیان را بر ملا ساخت و هم چنین او موفق شد روسای قبایل اعراب بدوی راوادارکند که باهزار عدد شتر و بامشکهای پر آب سپاهیان کمبوجیه را یاری کنندتااوبتواند از طریق خشکی به مصرهجوم ببرد .

بخت باز هم با ایرانیان یار بود و آمازیس فر عون مصر که مردی جنگجو بود در گذشت و فرزندش که از جنگ و سیاست بی بهره بود به مقام فر عونی رسید.

آنگاه نیروهای ارتش مقتدر ایران برای تصرف مصر راه خشکی میان بر فلسطین را انتخاب نموده و از آن طریق به مصر رسیدند.

جنگ با ارتش فرعون در مکانی بنام پلوزیوم و درمصب رودنیل صورت گرفت . در این جنگ فرعون پسامتیک سوم و نیروهای مصری شکست سختی را متحمل شدند و پسامتیک که از این شکست دچار وحشت وحشت شده بود با عجله عقب نشینی کرد.

د رنتیجه نیروهای ایرانی بدون آن که با مشکل قابل توجهی روبرو شوند به شهر ممفیس پایتخت مصررسیدند. این شهربا شکوه نیز طی مقاومتی ناچیز تسلیم ارتش ایران شد وامپراتوری فراعنه مصر پس از سه هزارسال تاریخ و قدمت
وگذراندن بیست وشش سلسله از فراعنه منقرض شده ودیگرروی استقلال راندید.

می گویند خود فرعون پسامتیک به اسارت درآمد وکشته شد البته  نقل قول دیگری از کتزیاس مورخ مشهور وجود دارد که می گوید بدستور کمبوجیه فرعون را به شهر شوش آوردند و ا ودرآنشهر درگذشت.