گوشه ها یی از تاریخ ایران

گوشه ها یی از تاریخ ایران

بررسی گوشه هایی از تاریخ ایران
گوشه ها یی از تاریخ ایران

گوشه ها یی از تاریخ ایران

بررسی گوشه هایی از تاریخ ایران

۱۰۰ نکته در باره حمله مغول به ایران: سقوط بغداد

گوشه ها یی از تاریخ ایران

بررسی گوشه هایی از تاریخ ایران


سقوط بغداد (۱)

سقوط بغداد به دست مغولان در سال 656، به عنوان یک سرفصل مهم در تاریخ شرق اسلامی شناخته شده و اهمیت آن چندان است که بسیاری «تاریخ اسلام» را در معنای عمومی و رایج آن، تا این زمان، یعنی سال سقوط عباسیان می‌دانند.

مهم‌ترین ویژگی این رخداد، برافتادن خلافت عباسیان و افتادن آن به دست یک امپراتوری غیر مسلمان با نام سلسله ایلخانی است که سبب شد تا برای همیشه خلافت از حوزه سیاسی ایران و به طور کلی نواحی شبه قاره و ماوراءالنهر رخت بربندد و سلطنت های کوچک و امیرنشین جایگزین شود.

(تا آنجا که به ایر ان مربوط می شود استقلال ایر ان از همین زمان مجددا رقم خورد و ایرانیان از زیر یوغ خلفای ناجوانمرد عباسی و باج خواهی آنان بیرون آمدند. اگرچه ایران در همان زمان زیر یوغ مغولان بود. ولی چون امیدی به آدم
شدن عباسیان نمی رفت مردم ایر ان  به تربیت مغولان پرداختند که بزودی از آن سلطان محمد خدابنده در  آمد. در حالی که فرهنگ غنی و پربار ایر ان بر خلفای عقب مانده عباسی اثر نکرد و آنها هم  چنان با همان کینه های  جاهلیت  و عقب ماندگی های آن باقی ماندند تا مضمحل شدند.)


هم خوارزمشاهیان و هم عباسیان سنی مذهب بودند.

شیعیان در ماجرای فتح بغداد، در مقابل فراوانی سنیان، جمعیت قابل ملاحظه‌ای نبودند و بیشتر ساکنان ایران و عراق در این دوره، سنی ‌مذهب بودند. عمده ارتش خوارزمشاهی و عباسی نیز  متشکل از اهل سنت بود. زمانی که مغولان آمدند، به دلیل فساد دستگاه اداری و نظامی عباسیان، و اصولاً نبودن انسجام و عصبیت قومی در شرق اسلامی، مقاومت چندانی برابر مغولان صورت نگرفت و آنان توانستند بنیاد این دولت را براندازند.

( با این تفاوت که عباسیان دشمن خاندان پیامبر بودند و لی خوارزمشاهیان به خاندان پیامبر ااحترام می گذاردند. شاید این یک دلیل اصلی بر ای نفرت عباسیان از خوارزمشاهیان باشد. دوم آنکه آنان یعنی خوارزمشاهیان در ایران ثروتمند و غنی و بر مردمی  با فرهنگ و تمدن ساز حکومت می کردند که مولد ًثروت بودند در حالی که سرزمین های عربی خالی از این ویژگیها بود.)


به عبارت دیگر، شیعیان ایران و عراق در این لحظه، یک اقلیت بودند و کار چندانی از دست آنان در برابر حملات سیل آسای مغولان برنمی‌آمد. چنان که از دست عباسیان و سنیان بر نیامد. تنها شهر مهم شیعه عراق در آن دوره، شهر حله بود که با مصالحه کنار آمد و در این میان، ابن طاوس واسطه خیر شد.

(چند شهر عراق به همت عالم مشهور شیعی سید بن طاووس و یاری خواجه نصیر از چپاول و قتل عام مصون ماند و این نهایت درایت و فهم این دو عالم شیعی به همراه ابن علقمی وزیر شیعی خلیفه را می رساند. همین که این چند شهر مورد حمله قرار نگرفتند نعمت بزرگی بود و قطعا بسیاری از مردم عراق به این شهر گریختند.)

سه عالم شیعی در این ماجرا درگیر شدند.

الف: خواجه نصیر الدین طوسی که در الموت بود و پس از فتح آن، در سپاه هولاکو قرار گرفت و به وی نزدیک گردید.

ب: مؤید الدین بن علقمی، وزیر مستعصم عباسی که تا لحظه سقوط بغداد در کنار دستگاه خلافت بود و با وساطت خواجه و دیگران چند ماهی خدمت کرد و درگذشت.

ج: سید بن طاوس(م664) از علمای نزدیک به عباسیان البته با پرهیز، که همین موضع را نسبت به مغولان نیز داشت اما با وساطت او جان شیعیان حله نجات یافت.

شایعات کینه ورزانه
منابع تاریخی اهل سنت، از دوره ای خاص، گزارش هایی درباره همکاری خواجه نصیر با مغولان و تحریض و ترغیب هولاگو توسط وی آورده‌اند. بیشتر از آن، شایعاتی را که دشمنان ابن علقمی و رقبای درباری وی علیه او در آن روزگار منتشر نمودند، در کتاب های خود ثبت کردند. این ماجرا ادامه یافته و تا به امروز مورد توجه محققان و مورخان قرار گرفته است. در این زمینه مطالعاتی درباره نقش ابن علقمی و همین طور پژوهش هایی در باره خواجه نصیر صورت گرفته است. مروری بر این دیدگاه‌ها و آنچه در این باره گفته و نوشته شده است، در این مقال مورد بحث و بررسی قرار خواهد گرفت.


همین که خواجه نصیرالدین طوسی، پس از فتح الموت، با هولاگو همراه شد و به دلیل دانش خود مورد توجه قرار گرفت، زمینه‌ای برای اتهامات بعدی شد.

(خواجه نصیر بدنبال هلاکو نبود. بلکه اسمعیلیان او را در قلعه بصورت زندانی نگاه داشته بودند که او آنرا بد ترین دوران عمر خود گزارش کرده است. و دیگر این که خواجه از سوس اسمعیلیان بعنوان سفیر به نزد هلاکو فر ستاده شد  که در پایین کوه الموت منتظر حمله به مرکز حکومت اسمعیلیان بود. همه تواریخ تایید می کنند که هلاکو از همان نخستین بر خورد  ها با خو اجه نصیر  و اگاهی از میزان دانش او در ستاره شناسی ، ریاضیات، کیهان شناسی و طب به چشم احترام نگریست. در حالی که هنین مستنصر سالها قبل در کاخ خود خواجه ر ا پذیر فت  و خواجه کتابی را که نوشته بود به او نشان داد. مستنصر کتاب را نگاهی کرده و آنرا بدرون رود دجله انداخته و پرسید : اهل کجایی؟ خواجه گفت : اهل خراسانم. مستنصر گفت: پس شاخت کو. (یعنی تو گاو هستی)...این روند ادامه پیدا کرد تا این که چند سال بعد خواجه  همراه شاخ خود  که  هلاکو باشد به کاخ عباسیان رسید.(

مقاله اصلی از  محقق دانشمند استاد جعفریان

(اضافات درون پرانتز از نگارنده)

امیر تهرانی

ادامه دارد

ح.ف

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد