گوشه ها یی از تاریخ ایران

گوشه ها یی از تاریخ ایران

بررسی گوشه هایی از تاریخ ایران
گوشه ها یی از تاریخ ایران

گوشه ها یی از تاریخ ایران

بررسی گوشه هایی از تاریخ ایران

۱۰۰ نکته در باره حمله مغول به ایران( ۲۵): دجال ضد مسیح بدتر است یا چنگیز مغول؟

ادامه از نوشتار پیشین

یاسا ی خون  

-  چنگیز مغول یا دجال ملعون کدام بدتر ند؟

-بزرگترین هولوکاست تاریخ بشر در ایران صورت گرفته است.
پیروزیهای رعدآسای لشکر مغول براساس استراتژی ارعاب و نسل‌کشی انجام میگرفت. بنا به قوانین یاسا که مجموعۀ احکام سیاسی-نظامی مغولها بود، اقوام غیرمغول یا باید بدون مقاومت در برابر مغول تسلیم میشدند و باج و مالیات میپرداختند یا در صورت هرگونه مقاومت باید مورد قتل عام قرار میگرفتند.

ابن اثیر تاریخنگار  معروف: چنگیز مغول از دجال بدتر بود.

ابن اثیر که بزرگترین مورخ هم عصر چنگیزخان در دنیای اسالم محسوب میشود و  در طی حملۀ اول مغول در عراق به دور از شهرهای مورد هجوم زندگی می‌کرده است
مینویسد: »اگر میگفتند که از زمان خلقت آدم ابوالبشر تاکنون جهان چنین مصیبتی را به خود ندیده است، راست گفته بودند، زیرا تاریخ چیزی که شبیه به این و یا نزدیک به این باشد نشان نمیدهد... شاید تا آخرالزمان مردم چنین وقایعی  نبینند مگر هجوم یاجوج و ماجوج!

 حتی دجال، کسانی را که مطیع او گردند، امان میدهد و فقط کسانی را که در برابر او پایداری کنند، نابود میسازد. ولی اینان به هیچکس رحم نکردند و زنان و کودکان را  کشتند، شکم زنان باردار را دریدند و جنین را کشتند...«. )

شیوه های وحشیانه مغولها شامل تجاوز دسته جمعی به دختران باکره در بخارا  از وحشتناکترین اتفاقات از این قبیل در تاریخ بشر است.

ابن اثیر 1353 ،ج ۱۲ ،ص ۱۹۰)

شیوه های وحشیانه مغولها شامل تجاوز دسته جمعی به دختران باکره در بخارا  از وحشتناکترین اتفاقات از این قبیل در تاریخ بشر است.
ابن اثیر 1353 ،ج ۲۶ ص ۱۴ و در مرو بنا به جوینی ۱۳۸۵ ،ج۱ ،ص۱۱۸ ،)

کشتار هر جنبندهای از آدمیزاد گرفته تا حیوانات از قبیل سگ و گربه و بپاکردن  پس از کشتار جمعی و جداکردن سر ازاجساد مردان و زنان و کودکان )در نیشابور بنا به جوینی ۱۳۸۵ ،ج ۱ ،ص ۱۳۰ بوده که همگی برای انتقامجویی ولی در کمال خونسردی انجام میگرفته است.
پتروشفسکی براساس آمار سرشماری جمعیت چین شمالی قبل و بعد از حملۀ مغول نشان میدهد که جمعیت این منطقه به یک نهم کاهش یافت. به دلیل شباهت حماله های مغول  در چین شمالی و خراسان، حدس زده میشود که                                   کاهش جمعیت در خراسان نیز در همین حدود بوده باشد. پتروشفسکی 1357 ،جلد ۱ ،ص۷۱در واقع، بنا به مورخان از جمله ساندرز، در میان همۀ متصرفات مغولها که شامل نیمی 

از دنیای شناخته شده آنروز از جمله چین، روسیه و اروپای شرقی بود، بیشترین صدمه بر ایران و بویژه بر خراسان تحمیل شد. 177 p, 2001 Saunders)


در اینجا خلاصه کلا م را از قول ایرا لپیدوس میآوریم که در کتاب جامعش مینویسد:

بزرگترین هولوکاست تاریخ بشر در ایران صورت گرفت  »حمالت مغول در ایران فاجعه آمیز و در حکم ”هولوکاست“ بود. 


جمعیت بسیاری از شهرهای کوچک و بزرگ به‌کلی نابود شد. بسیاری از مناطق بر اثر هجوم لشکر مغول و ورود قبایل کوچگر مغول و ترک که دهقانان را از زمین میراندند به‌کلی خالی از سکنه شد.

فاتحان مغول مردم تحت سطله خود را چپاول می‌کردند، آنها را به بردگی وامیداشتند و بر آنها مالیات کمرشکن میبستند.

نتیجه اینها افت فاجعه آمیز جمعیت، درآمد شخصی و درآمد ایالتی بود. صنعت کوزهگری و فلزکاری برای مدتی بیش از یک قرن از میان رفت.

عصر خودگردانی شهری و سرزندگی فرهنگی به پایان رسید.« )226 p, 2002 Lapidus)در اوایل دهة ۶۵۰ هجری  اواسط دهة ۱۲۵۰ میلادی ، در شرایطی‌که بدنبال بیش از سی سال حملات  مغول رعب و وحشت ایران را فراگرفته بود، هلاوکوخان نواده چنگیز لشکرکشی منظمی را به ایران سازمان داد و پس ازفتح الموت و برانداختن فرقه اسماعیلیه از یک سو و  تسخیر و قتل عام بغداد وانقراض خالفت بنی عباس از سوی دیگر سلسله ی ایلخانان رادر  ایران بنا نهاد که نزدیک به هشتاد سال دوام یافت. تخمین زده میشود که با لشکر ۱۵۰۰۰۰نفرة هلاکو درمجموع ۷۵۰،۰۰۰  تا ۹۰۰،۰۰۰نفر تن از قبایل مغول یا ترکان هم رکاب   آنان با خانوارشان وارد فرات ایران شده و سرانجام در آن بعنوان حاکمان وقت استقرار یافتند.

)40 p, 2001. Jr Smith)

لپیدوس در مورد دوران ایلخانان میگوید: »روش حکومتی مغولان  در ایران شکل یک

دولت فاتح را داشت که از یک لشکر بزرگ واحد، متشکل از اشرافی ِ نظامی قبیلهای مرتبط با سلسلۀ حاکم، ساخته شده بود.

این اشرافیت خود را صاحب امتیاز و برتر به حساب میآورد و بنا به قوانین یاسا به خودحق تسلط و مالیات بستن بر مردم مغلوب را میداد«.

)228 p, 2002 Lapidus)

در دورۀ ایلخانان، مغولها رعایا را به زمین مقید ساخته بودند و با آنان مانند بردگان رفتار می‌کردند. کشاورزانی که قادر به پرداخت مالیاتهای گزاف حکامخانوادۀ خود به اسارت گرفته میشدند و در بازار بردگان به فروش میرسیدند. زرین‌کوب مینویسد: »روستائیان مکرر ناچار میشدند برای فرار از بیگاری و مالیات، اراضی خود را رها کنند و بگریزند. از هر کجا عبور باسقاقان
ماموران مالیاتی( به وسیلۀ دیدبانان روستا گزارش میشد و رعایا از بیم غارت هرچه را میتوانستند بار می‌کردند و سر به صحرا مینهادند و بارها به همین سبب اراضی دایر به بایر تبدیل میشد... «

او همچنین در مورد شهرها مینویسد: »در شهرها هم دوام قحط و فقر ناشی از ویرانی روستا اثر خود را در ِ فاقه گرسنگی و حاجت   زندگی طبقات خرده پا و پیشه وران جزء ظاهر می‌کرد و استمرار آن گهگاه عاملی در رواج فحشا و توسعه اماکن فساد میشد که در آن ایام خرابات نام داشت.« 

(زرین‌کوب ۱۳۷۸ ،ص۵۴۴ و۵۴6)

فساد مالی و بحرانهای ارزی، کشاورزی و اجتماعی، بویژه فرار رعایا از روستاها، سرانجام حیات اقتصادی و سیاسی را فلج کرد و حکومت ایلخانان را به مخاطره افکند که همین امر دلیل اصلی غازانخان برای گرویدن به اسلام و اجرای برخی اصالحات در اواخر احیای مملکت و دلجویی از مردم بود.


امیر تهرانی

ح.ف

تاریخ ایران: سفرهای عیسی مسیح به ایران و اقامت او در این سرزمین: از شوش و خارک تا ارومیه و دریای خزر


اقامت یکساله عیسی مسیح در ایران

...عیسی در این سفر به دریای مدیترانه در حدود نیمی از هر روز را صرف تدریس به گَنید می‌کرد و در طول گفتگوهای تجاری و تماسهای اجتماعیِ گناد به عنوان مترجم عمل می‌کرد. او باقیماندۀ هر روز را که آزاد بود به انجام آن تماسهای نزدیک شخصی با همنوعانش، آن ارتباطات صمیمانه با انسانهای دنیا، اختصاص می‌داد. این تماسها فعالیتهای او را درست در طول این سالهای پیش از خدمت روحانی عمومی او تعیین ویژگی می‌کردند.

عیسی از طریق مشاهدات دست اول و تماس واقعی، خود را با تمدن بالاتر مادی و عقلانی باختر و خاور آشنا ساخت؛ او از گناد و پسر با استعدادش چیزهای زیادی دربارۀ تمدن و فرهنگ هند و چین یاد گرفت، زیرا گناد که خود یک شهروند هند بود به سه سفر گسترده به امپراتوری نژاد زرد دست زده بود.

مرد جوان، گَنید، در طول این ارتباط طولانی و صمیمانه از عیسی بسیار آموخت. در آنها احساس عاطفی زیادی نسبت به هم به وجود آمد، و پدر مرد جوان بارها تلاش کرد عیسی را متقاعد سازد به همراه آنها به هند بازگردد، اما عیسی همیشه این درخواست را رد می‌کرد، و ضرورت بازگشت به خانواده‌اش در فلسطین را به عنوان دلیل آن ذکر می‌کرد.

سفر کاروان به دریای خزر

روز اول آوریل سال 24 بعد از میلاد مسیح بود که عیسی در سفری کاروانی ناصره را به مقصد ناحیۀ دریای خزر ترک نمود. کاروانی که عیسی به عنوان راهبر آن به آن پیوست از اورشلیم از طریق دمشق و دریاچۀ ارومیه از طریق آشور، ماد، و پارت به ناحیۀ جنوب شرقی دریای خزر می‌رفت. یک سال تمام طول کشید تا این که او از این سفر بازگشت.

این سفر کاروانی برای عیسی یک سفر ماجراجویانۀ اکتشافی دیگر و خدمت روحانی شخصی بود. او با خانوادۀ کاروانیِ خود — مسافران، نگهبانان، و شتربانان — یک تجربۀ جالب داشت. تنی چند از مردان، زنان، و کودکان که در امتداد مسیر حرکت کاروان زندگی میکردند در نتیجۀ تماسشان با عیسی از زندگی غنیتری برخوردار گشتند. برای آنها او یک راهبر خارق‌العادۀ یک کاروان معمولی بود. کلیۀ کسانی که از این موقعیتهای خدمت روحانی شخصی او برخوردار میشدند به واسطۀ آن سود نبردند، اما اکثریت عظیم آنهایی که با او دیدار داشتند و گفتگو نمودند برای باقیماندۀ زندگی طبیعی خود انسانهای بهتری شدند.

از میان کلیۀ سفرهای جهانی او، این سفر به دریای خزر عیسی را به خاور نزدیکتر ساخت، و او را قادر ساخت که فهم بهتری از مردمان خاور دور به دست آورد. او تماسی نزدیک و شخصی با هر یک از نژادهای بقا یافتۀ یورنشیا به جز نژاد سرخ برقرار ساخت. او از خدمت روحانی شخصی خود به هر یک از این نژادهای گوناگون و مردمان در هم آمیخته به همان اندازه لذت برد، و کلیۀ آنها پذیرای حقیقت زندهای بودند که او برای آنها آورد. اروپاییها از باختر دور و آسیاییها از خاور دور به گفتار او پیرامون امید و زندگی جاودان به طور همسان توجه نمودند و به واسطۀ زندگی حاوی خدمت مهرآمیز و خدمت روحانی که او با متانت بسیار در میان آنها به انجام رساند به طور یکسان تأثیر پذیرفتند.

سفر کاروانی از هر نظر موفقیتآمیز بود. این یکی از جالب‌ترین رخدادها در حیات بشری عیسی بود، زیرا او در طول این سال در یک ظرفیت مدیرانه عمل نمود. او برای چیزهایی که به او سپرده شده بود و برای هدایت امن مسافران که گروه کاروانی را تشکیل میدادند مسئول بود. و او به صادقانه‌ترین، مؤثرترین، و خردمندانهترین نحو وظایف چندگانۀ خویش را به انجام رسانید.

عیسی در بازگشت از ناحیۀ خزر، رهبری کاروان را در دریاچۀ ارومیه رها ساخت، و برای اندکی بیش از دو هفته در آنجا توقف نمود. او با یک کاروان بعد به عنوان یک مسافر به دمشق بازگشت، و در آنجا صاحبان شترها از او خواستند که در خدمت آنها باقی بماند. او این پیشنهاد را رد نمود، و به همراه صف کاروان به مقصد کَفرناحوم به سفر ادامه داد، و در اول آوریل سال 25 بعد از میلاد مسیح به آنجا رسید. او دیگر ناصره را به عنوان منزلگاه خود تلقی نمیکرد. کَفرناحوم منزلگاه عیسی، یعقوب، مریم، و روت شده بود. اما عیسی دیگر هرگز با خانوادهاش زندگی نکرد. او هنگامی که در کَفرناحوم بود به همراه زِبِدی‌ها در یک منزل زندگی میکرد.

3- سخنرانیهای ارومیه

عیسی در مسیر رفتن به دریای خزر برای استراحت و بازیافتن انرژی در شهر باستانی ارومیه در سواحل غربی دریاچۀ ارومیه برای چندین روز توقف نمود. در بزرگترین جزیره، از میان گروهی از جزایر که در فاصلۀ کوتاهی از ساحل در نزدیکی ارومیه واقع شده بودند، یک ساختمان بزرگ قرار داشت، یک آمفی تئاتر سخنرانی، که به ”روح مذهب“ تخصیص یافته بود. این ساختمان در واقع یک معبد فلسفۀ مذاهب بود.

این معبد مذهب توسط یک تاجر ثروتمند شهروند ارومیه و سه پسر او ساخته شده بود. این مرد سیمبویتون نام داشت، و او در زمرۀ نیاکانش مردمان متنوع بسیاری داشت.

سخنرانیها و بحثها در این مدرسۀ مذهب در ساعت ده هر روز صبح در هفته آغاز میگشت. جلسات بعدازظهر در ساعت سه آغاز میگشت، و مباحثات عصرانه در ساعت 8 گشایش مییافت. سیمبویتون یا یکی از سه پسرش همیشه این جلسات آموزشی، بحث، و گفتمان را سرپرستی میکردند. بنیانگذار این مدرسۀ بینظیر مذاهب بدون این که هیچگاه اعتقادات شخصی مذهبی خود را آشکار سازد زندگی کرد و مرد.

عیسی در چندین فرصت در این بحثها شرکت نمود، و پیش از آن که ارومیه را ترک کند، سیمبویتون با عیسی قرار گذاشت که در سفر بازگشت خود برای دو هفته نزد آنها موقتاً اقامت کند و بیست و چهار سخنرانی در رابطه با ”برادری انسانها“ انجام دهد، و دوازده جلسۀ عصرانۀ پرسش، بحث، و گفتمان در سخنرانیهایش به طور ویژه، و در رابطه با برادری انسانها به طور کلی صورت دهد.

مطابق این قرار، عیسی در سفر بازگشت توقف نمود و این سخنرانیها را ایراد کرد. این سیستماتیکترین و رسمی‌ترین سخنرانی از میان کلیۀ آموزشهای استاد در یورنشیا بود. او هرگز پیش یا پس از آن پیرامون یک موضوع، آنطور که در این سخنرانیها و بحثها پیرامون برادری انسانها نهفته بود به این اندازه سخن نگفت. در واقع این سخنرانیها در رابطه با ”سلطنت خداوند“ و ”پادشاهیهای انسانها“ بودند.

بیش از سی مذهب و فرقۀ مذهبی در هیئت استادان این معبد فلسفۀ مذهبی نمایندگی شده بود. این آموزگاران توسط گروههای مذهبی مربوطۀ خویش انتخاب شده، مورد حمایت واقع شده، و کاملاً معتبر شناخته شده بودند. در این هنگام در حدود هفتاد و پنج آموزگار در هیئت استادان وجود داشت، و آنها در کلبههایی که هر یک حدوداً دوازده تن را جای میدادند زندگی میکردند. این گروهها در هر ماه جدید از طریق قرعهکشی تغییر مییافتند. عدم تحمل دیگران، روح ستیزهجویی، یا هر رفتار دیگری که مخل نظم آرام جامعه میگشت موجب اخراج فوری و بیدرنگ آموزگار متخلّف میشد. او بدون تعارف اخراج میگشت، و فرد جایگزین او که در لیست انتظار قرار داشت به جای او منصوب میشد.

این آموزگاران مذاهب گوناگون تلاش زیادی به خرج میدادند که نشان دهند مذاهبشان در رابطه با چیزهای بنیادین این حیات و حیات بعد چقدر مشابه هم هستند. تنها یک دکترین وجود داشت که برای دستیابی به مسند این هیئت استادان می‌بایست پذیرفته میشد: هر آموزگار میبایست مذهبی را نمایندگی میکرد که خداوند، یعنی نوعی الوهیت متعال را، مورد شناسایی قرار میداد. پنج آموزگار مستقل در هیئت استادان وجود داشتند که هیچ مذهب سازمان یافتهای را نمایندگی نمی‌کردند، و عیسی به عنوان چنین آموزگار مستقلی در برابر آنها ظاهر گشت.

هنگامی که ما، بینابینیها، در ابتدا خلاصۀ آموزشهای عیسی در ارومیه را آماده کردیم، در رابطه با حکمت گنجانیدن این آموزشها در آشکارسازی الهی یورنشیا میان سرافیمهای کلیساها و سرافیمهای پیشرفت یک عدم توافق به وجود آمد. شرایط قرن بیستم، که بر مذهب و دولتهای بشری، هر دو، حاکم است، آنقدر متفاوت از شرایط حاکم در روزگار عیسی است که به راستی دشوار بود که آموزشهای استاد در ارومیه را با مشکلات سلطنت خداوند و پادشاهیهای انسانها، آنطور که این کارکردهای دنیا در قرن بیستم موجود هستند، انطباق داد. ما هرگز قادر نبودیم بیانیهای را پیرامون آموزشهای استاد تدوین کنیم که برای هر دو گروه از این سرافیمهای دولت سیارهای قابل پذیرش باشد.

 سرانجام، رئیس ملک صادقِ کمیسیون آشکارسازی الهی، کمیسیونی متشکل از سه نفر از افراد ما را منصوب نمود تا دیدگاه ما را پیرامون آموزشهای استاد در ارومیه، آنطور که با شرایط مذهبی و سیاسی قرن بیستم در یورنشیا انطباق یافته است، آماده سازد

از این رو، ما سه بینابینیِ ثانویه این انطباق آموزشهای عیسی را تکمیل نمودیم، و اظهارات او را آنطور که آنها را به شرایط کنونی دنیا اطلاق میکنیم بازگو نمودیم، و ما اکنون این اظهارات را آنطور که موجود هستند، پس از این که توسط رئیس ملک صادق کمیسیون آشکارسازی الهی ویرایش گشته است، ارائه میداریم. [


7- سال سی و یکم (سال 25 بعد از میلاد مسیح)

هنگامی که عیسی از سفر به دریای خزر بازگشت، میدانست که سفرهای جهانی او تقریباً پایان یافته است. او فقط یک سفر دیگر به خارج از فلسطین انجام داد، و آن به سوریه بود. او بعد از یک دیدار کوتاه از کفرناحوم به ناصره رفت، و به منظور دیدار برای چند روز در آنجا توقف نمود. او در اواسط آوریل ناصره را به مقصد تایر ترک نمود. او از آنجا به سوی شمال سفرش را ادامه داد، و برای چند روز در سیدون موقتاً اقامت نمود، اما مقصد او انطاکیه بود.

این سالِ سیر و سیاحت تنهای عیسی در فلسطین و سوریه است. در سرتاسر این سالِ سفر او با نامهای گوناگون در بخشهای مختلف کشور شناخته شده بود: نجار ناصره، قایق ساز کفرناحوم، کاتب دمشق، و آموزگار اسکندریه.

پسر انسان بیش از دو ماه در انطاکیه زندگی کرد، کار کرد، مشاهده کرد، مطالعه کرد، دیدار کرد، خدمت روحانی کرد، و در تمامی مدت یاد گرفت که انسان چگونه زندگی میکند، چگونه میاندیشد، احساس میکند، و نسبت به محیط وجود بشری واکنش نشان میدهد. برای سه هفته از این دوره او به عنوان یک چادرساز کار کرد. او مدتی طولانیتر از هر مکان دیگر که در این سفر دیدار نمود در انطاکیه باقی ماند. ده سال بعد، هنگامی که پولس رسول در انطاکیه موعظه می‌کرد و شنید که پیروانش در رابطه با دکترین کاتب دمشق سخن میگویند، نمیدانست که شاگردانش صدای خود استاد را شنیده بودند و به آموزشهای او گوش داده بودند.

منبع بولتن یورنشیا


امیر تهرانی

ح.ف


۱۰۰ نکته در باره حمله مغول به ایران: یاسای خون: بزرگترین هولوکاست تاریخ بشر در ایران صورت گرفته است. چنگیز و دجال


ادامه از نوشتار پیشین

یاسا ی خون  

چنگیز مغول یا دجال ملعون کدام بدتر ند؟

-بزرگترین هولوکاست تاریخ بشر در ایران صورت گرفته است.
پیروزیهای رعدآسای لشکر مغول براساس استراتژی ارعاب و نسل‌کشی انجام میگرفت. بنا به قوانین یاسا که مجموعۀ احکام سیاسی-نظامی مغولها بود، اقوام غیرمغول یا باید بدون مقاومت در برابر مغول تسلیم میشدند و باج و مالیات میپرداختند یا در صورت هرگونه مقاومت باید مورد قتل عام قرار میگرفتند.

ابن اثیر تاریخنگار  معروف: چنگیز مغول از دجال بدتر بود.

ابن اثیر که بزرگترین مورخ هم عصر چنگیزخان در دنیای اسالم محسوب میشود و  در طی حملۀ اول مغول در عراق به دور از شهرهای مورد هجوم زندگی می‌کرده است
مینویسد: »اگر میگفتند که از زمان خلقت آدم ابوالبشر تاکنون جهان چنین مصیبتی را به خود ندیده است، راست گفته بودند، زیرا تاریخ چیزی که شبیه به این و یا نزدیک به این باشد نشان نمیدهد... شاید تا آخرالزمان مردم چنین وقایعی  نبینند مگر هجوم یاجوج و ماجوج!

 حتی دجال، کسانی را که مطیع او گردند، امان میدهد و فقط کسانی را که در برابر او پایداری کنند، نابود میسازد. ولی اینان به هیچکس رحم نکردند و زنان و کودکان را  کشتند، شکم زنان باردار را دریدند و جنین را کشتند...«. )

شیوه های وحشیانه مغولها شامل تجاوز دسته جمعی به دختران باکره در بخارا  از وحشتناکترین اتفاقات از این قبیل در تاریخ بشر است.

ابن اثیر 1353 ،ج ۱۲ ،ص ۱۹۰)

شیوه های وحشیانه مغولها شامل تجاوز دسته جمعی به دختران باکره در بخارا  از وحشتناکترین اتفاقات از این قبیل در تاریخ بشر است.
ابن اثیر 1353 ،ج ۲۶ ص ۱۴ و در مرو بنا به جوینی ۱۳۸۵ ،ج۱ ،ص۱۱۸ ،)

کشتار هر جنبندهای از آدمیزاد گرفته تا حیوانات از قبیل سگ و گربه و بپاکردن  پس از کشتار جمعی و جداکردن سر ازاجساد مردان و زنان و کودکان )در نیشابور بنا به جوینی ۱۳۸۵ ،ج ۱ ،ص ۱۳۰ بوده که همگی برای انتقامجویی ولی در کمال خونسردی انجام میگرفته است.
پتروشفسکی براساس آمار سرشماری جمعیت چین شمالی قبل و بعد از حملۀ مغول نشان میدهد که جمعیت این منطقه به یک نهم کاهش یافت. به دلیل شباهت حماله های مغول  در چین شمالی و خراسان، حدس زده میشود که                                   کاهش جمعیت در خراسان نیز در همین حدود بوده باشد. پتروشفسکی 1357 ،جلد ۱ ،ص۷۱در واقع، بنا به مورخان از جمله ساندرز، در میان همۀ متصرفات مغولها که شامل نیمی 

از دنیای شناخته شده آنروز از جمله چین، روسیه و اروپای شرقی بود، بیشترین صدمه بر ایران و بویژه بر خراسان تحمیل شد. 177 p, 2001 Saunders)


در اینجا خلاصه کلا م را از قول ایرا لپیدوس میآوریم که در کتاب جامعش مینویسد:

بزرگترین هولوکاست تاریخ بشر در ایران صورت گرفت  »حمالت مغول در ایران فاجعه آمیز و در حکم ”هولوکاست“ بود. 


جمعیت بسیاری از شهرهای کوچک و بزرگ به‌کلی نابود شد. بسیاری از مناطق بر اثر هجوم لشکر مغول و ورود قبایل کوچگر مغول و ترک که دهقانان را از زمین میراندند به‌کلی خالی از سکنه شد.

فاتحان مغول مردم تحت سطله خود را چپاول می‌کردند، آنها را به بردگی وامیداشتند و بر آنها مالیات کمرشکن میبستند.

نتیجه اینها افت فاجعه آمیز جمعیت، درآمد شخصی و درآمد ایالتی بود. صنعت کوزهگری و فلزکاری برای مدتی بیش از یک قرن از میان رفت.

عصر خودگردانی شهری و سرزندگی فرهنگی به پایان رسید.« )226 p, 2002 Lapidus)در اوایل دهة ۶۵۰ هجری  اواسط دهة ۱۲۵۰ میلادی ، در شرایطی‌که بدنبال بیش از سی سال حملات  مغول رعب و وحشت ایران را فراگرفته بود، هلاوکوخان نواده چنگیز لشکرکشی منظمی را به ایران سازمان داد و پس ازفتح الموت و برانداختن فرقه اسماعیلیه از یک سو و  تسخیر و قتل عام بغداد وانقراض خالفت بنی عباس از سوی دیگر سلسله ی ایلخانان رادر  ایران بنا نهاد که نزدیک به هشتاد سال دوام یافت. تخمین زده میشود که با لشکر ۱۵۰۰۰۰نفرة هلاکو درمجموع ۷۵۰،۰۰۰  تا ۹۰۰،۰۰۰نفر تن از قبایل مغول یا ترکان هم رکاب   آنان با خانوارشان وارد فرات ایران شده و سرانجام در آن بعنوان حاکمان وقت استقرار یافتند.

)40 p, 2001. Jr Smith)

لپیدوس در مورد دوران ایلخانان میگوید: »روش حکومتی مغولان  در ایران شکل یک

دولت فاتح را داشت که از یک لشکر بزرگ واحد، متشکل از اشرافی ِ نظامی قبیلهای مرتبط با سلسلۀ حاکم، ساخته شده بود.

این اشرافیت خود را صاحب امتیاز و برتر به حساب میآورد و بنا به قوانین یاسا به خودحق تسلط و مالیات بستن بر مردم مغلوب را میداد«.

)228 p, 2002 Lapidus)

در دورۀ ایلخانان، مغولها رعایا را به زمین مقید ساخته بودند و با آنان مانند بردگان رفتار می‌کردند. کشاورزانی که قادر به پرداخت مالیاتهای گزاف حکامخانوادۀ خود به اسارت گرفته میشدند و در بازار بردگان به فروش میرسیدند. زرین‌کوب مینویسد: »روستائیان مکرر ناچار میشدند برای فرار از بیگاری و مالیات، اراضی خود را رها کنند و بگریزند. از هر کجا عبور باسقاقان
ماموران مالیاتی( به وسیلۀ دیدبانان روستا گزارش میشد و رعایا از بیم غارت هرچه را میتوانستند بار می‌کردند و سر به صحرا مینهادند و بارها به همین سبب اراضی دایر به بایر تبدیل میشد... «

او همچنین در مورد شهرها مینویسد: »در شهرها هم دوام قحط و فقر ناشی از ویرانی روستا اثر خود را در ِ فاقه گرسنگی و حاجت   زندگی طبقات خرده پا و پیشه وران جزء ظاهر می‌کرد و استمرار آن گهگاه عاملی در رواج فحشا و توسعه اماکن فساد میشد که در آن ایام خرابات نام داشت.« 

(زرین‌کوب ۱۳۷۸ ،ص۵۴۴ و۵۴6)

فساد مالی و بحرانهای ارزی، کشاورزی و اجتماعی، بویژه فرار رعایا از روستاها، سرانجام حیات اقتصادی و سیاسی را فلج کرد و حکومت ایلخانان را به مخاطره افکند که همین امر دلیل اصلی غازانخان برای گرویدن به اسلام و اجرای برخی اصالحات در اواخر احیای مملکت و دلجویی از مردم بود.


امیر تهرانی

ح.ف

۱۰۰ نکته در باره حمله مغول به ایران: یاسای خون: بزرگترین هولوکاست تاریخ بشر در ایران صورت گرفته است. چنگیز و دجال

یاسا ی خون  

-  چنگیز مغول یا دجال ملعون کدام بدتر ند؟

-بزرگترین هولوکاست تاریخ بشر در ایران صورت گرفته است.
پیروزیهای رعدآسای لشکر مغول براساس استراتژی ارعاب و نسل‌کشی انجام میگرفت. بنا به قوانین یاسا که مجموعۀ احکام سیاسی-نظامی مغولها بود، اقوام غیرمغول یا باید بدون مقاومت در برابر مغول تسلیم میشدند و باج و مالیات میپرداختند یا در صورت هرگونه مقاومت باید مورد قتل عام قرار میگرفتند.


ابن اثیر تاریخنگار  معروف: چنگیز مغول از دجال بدتر بود.


ابن اثیر که بزرگترین مورخ هم عصر چنگیزخان در دنیای اسالم محسوب میشود و  در طی حملۀ اول مغول در عراق به دور از شهرهای مورد هجوم زندگی می‌کرده است
مینویسد: »اگر میگفتند که از زمان خلقت آدم ابوالبشر تاکنون جهان چنین مصیبتی را به خود ندیده است، راست گفته بودند، زیرا تاریخ چیزی که شبیه به این و یا نزدیک به این باشد نشان نمیدهد... شاید تا آخرالزمان مردم چنین وقایعی  نبینند مگر هجوم یاجوج و ماجوج!

 حتی دجال، کسانی را که مطیع او گردند، امان میدهد و فقط کسانی را که در برابر او پایداری کنند، نابود میسازد. ولی اینان به هیچکس رحم نکردند و زنان و کودکان را  کشتند، شکم زنان باردار را دریدند و جنین را کشتند...«. )

شیوه های وحشیانه مغولها شامل تجاوز دسته جمعی به دختران باکره در بخارا  از وحشتناکترین اتفاقات از این قبیل در تاریخ بشر است.

ابن اثیر 1353 ،ج ۱۲ ،ص ۱۹۰)

شیوه های وحشیانه مغولها شامل تجاوز دسته جمعی به دختران باکره در بخارا  از وحشتناکترین اتفاقات از این قبیل در تاریخ بشر است.
ابن اثیر 1353 ،ج ۲۶ ص ۱۴ و در مرو بنا به جوینی ۱۳۸۵ ،ج۱ ،ص۱۱۸ ،)

کشتار هر جنبندهای از آدمیزاد گرفته تا حیوانات از قبیل سگ و گربه و بپاکردن  پس از کشتار جمعی و جداکردن سر ازاجساد مردان و زنان و کودکان )در نیشابور بنا به جوینی ۱۳۸۵ ،ج ۱ ،ص ۱۳۰ بوده که همگی برای انتقامجویی ولی در کمال خونسردی انجام میگرفته است.
پتروشفسکی براساس آمار سرشماری جمعیت چین شمالی قبل و بعد از حملۀ مغول نشان میدهد که جمعیت این منطقه به یک نهم کاهش یافت. به دلیل شباهت حماله های مغول  در چین شمالی و خراسان، حدس زده میشود که                                   کاهش جمعیت در خراسان نیز در همین حدود بوده باشد. پتروشفسکی 1357 ،جلد ۱ ،ص۷۱در واقع، بنا به مورخان از جمله ساندرز، در میان همۀ متصرفات مغولها که شامل نیمی 

از دنیای شناخته شده آنروز از جمله چین، روسیه و اروپای شرقی بود، بیشترین صدمه بر ایران و بویژه بر خراسان تحمیل شد. 177 p, 2001 Saunders)


در اینجا خلاصه کلا م را از قول ایرا لپیدوس میآوریم که در کتاب جامعش مینویسد:

بزرگترین هولوکاست تاریخ بشر در ایران صورت گرفت  »حمالت مغول در ایران فاجعه آمیز و در حکم ”هولوکاست“ بود. 


جمعیت بسیاری از شهرهای کوچک و بزرگ به‌کلی نابود شد. بسیاری از مناطق بر اثر هجوم لشکر مغول و ورود قبایل کوچگر مغول و ترک که دهقانان را از زمین میراندند به‌کلی خالی از سکنه شد.

فاتحان مغول مردم تحت سطله خود را چپاول می‌کردند، آنها را به بردگی وامیداشتند و بر آنها مالیات کمرشکن میبستند.

نتیجه اینها افت فاجعه آمیز جمعیت، درآمد شخصی و درآمد ایالتی بود. صنعت کوزهگری و فلزکاری برای مدتی بیش از یک قرن از میان رفت.

عصر خودگردانی شهری و سرزندگی فرهنگی به پایان رسید.« )226 p, 2002 Lapidus)در اوایل دهة ۶۵۰ هجری  اواسط دهة ۱۲۵۰ میلادی ، در شرایطی‌که بدنبال بیش از سی سال حملات  مغول رعب و وحشت ایران را فراگرفته بود، هلاوکوخان نواده چنگیز لشکرکشی منظمی را به ایران سازمان داد و پس ازفتح الموت و برانداختن فرقه اسماعیلیه از یک سو و  تسخیر و قتل عام بغداد وانقراض خالفت بنی عباس از سوی دیگر سلسله ی ایلخانان رادر  ایران بنا نهاد که نزدیک به هشتاد سال دوام یافت. تخمین زده میشود که با لشکر ۱۵۰۰۰۰نفرة هلاکو درمجموع ۷۵۰،۰۰۰  تا ۹۰۰،۰۰۰نفر تن از قبایل مغول یا ترکان هم رکاب   آنان با خانوارشان وارد فرات ایران شده و سرانجام در آن بعنوان حاکمان وقت استقرار یافتند.

)40 p, 2001. Jr Smith)

لپیدوس در مورد دوران ایلخانان میگوید: »روش حکومتی مغولان  در ایران شکل یک

دولت فاتح را داشت که از یک لشکر بزرگ واحد، متشکل از اشرافی ِ نظامی قبیلهای مرتبط با سلسلۀ حاکم، ساخته شده بود.

این اشرافیت خود را صاحب امتیاز و برتر به حساب میآورد و بنا به قوانین یاسا به خودحق تسلط و مالیات بستن بر مردم مغلوب را میداد«.

)228 p, 2002 Lapidus)

در دورۀ ایلخانان، مغولها رعایا را به زمین مقید ساخته بودند و با آنان مانند بردگان رفتار می‌کردند. کشاورزانی که قادر به پرداخت مالیاتهای گزاف حکامخانوادۀ خود به اسارت گرفته میشدند و در بازار بردگان به فروش میرسیدند. زرین‌کوب مینویسد: »روستائیان مکرر ناچار میشدند برای فرار از بیگاری و مالیات، اراضی خود را رها کنند و بگریزند. از هر کجا عبور باسقاقان
ماموران مالیاتی( به وسیلۀ دیدبانان روستا گزارش میشد و رعایا از بیم غارت هرچه را میتوانستند بار می‌کردند و سر به صحرا مینهادند و بارها به همین سبب اراضی دایر به بایر تبدیل میشد... «

او همچنین در مورد شهرها مینویسد: »در شهرها هم دوام قحط و فقر ناشی از ویرانی روستا اثر خود را در ِ فاقه گرسنگی و حاجت   زندگی طبقات خرده پا و پیشه وران جزء ظاهر می‌کرد و استمرار آن گهگاه عاملی در رواج فحشا و توسعه اماکن فساد میشد که در آن ایام خرابات نام داشت.« 

(زرین‌کوب ۱۳۷۸ ،ص۵۴۴ و۵۴6)

فساد مالی و بحرانهای ارزی، کشاورزی و اجتماعی، بویژه فرار رعایا از روستاها، سرانجام حیات اقتصادی و سیاسی را فلج کرد و حکومت ایلخانان را به مخاطره افکند که همین امر دلیل اصلی غازانخان برای گرویدن به اسلام و اجرای برخی اصالحات در اواخر احیای مملکت و دلجویی از مردم بود.


امیر تهرانی

ح.ف

تاریخ ایران: عادات تفریحی ایرانیان (۲): قلیان (۲)


عادات تفریحی ایرانیان: قلیان


تاورنیه   فرانسوی که در زمان صفویه به ایران آمد می نویسد:«ایرانیان تنباکو را با دستگاهی کاملاً اختصاصی می‌کشند. در کوزه گلی دهان گشادی به قطر سه انگشت، تنه قلیانی از چوب یا نقره که سوراخی در وسط دارد قرار می دهند، و بر سر آن مقدار تنباکوی نم‌دار با کمی آتش می گذارند، و در زیر قلیان سوراخ ممتدی است که، در حالی که نفس را بالا می کشند، دود تنباکو با شدت از امتداد سوراخ پایین آمده و داخل آب که به رنگهای مختلف میآمیزد داخل می‌شود. 


این کوزه مرتباً تا نصفه آب دارد. دود که در آب است به سطح می آید و هنگامیکه نفس را بالا می کشند، از نی قلیان دود به دهان وارد می‌شود. به واسطه آبی که به قلیان می ریزند دود تنباکو تصفیه می شود و کمتر ضرر می رساند.

 والا با این همه قلیان که می‌کشند، مقاومت برای آنها غیر ممکن است. ایرانیان زن و مرد، به طوری از جوانی عادت به کشیدن تنباکو کرده اند، که کاسبی که باید روزی پنج شاهی خرج کند، سه شاهی آن را به مصرف تنباکو می‌رسانند. می‌گویند اگر تنباکو نمی داشتیم چطور ممکن بود کیف و دماغ داشته باشیم.»


عادت عادت

«ایرانیان چنان به تنباکو عادت کرده اند که محال است بتوانند از آن صرف نظر کنند. اول چیزی که در سر سفره می‌آورند قلیان است و قهوه، که عیش خود را با آن شروع می کنند. در ماه رمضان و ایام صوم بزرگ، اول چیزی که برای افطار حاضر می کنند قلیان است، و بعضی‌ها خود اقرار دارند که استعمال این قدر دود برای آنها مضر است اما می‌گویند چه کنیم عادت شده  است.

 

شاهان و چپق و قلیان

تاورنیه نوشته است که شاه صفی خود چپق می کشید و درباره حاکم قم و خشم شاه صفی، و مجازات او می نویسد«پسر آن خان که جوان متشخصی بود و از مقربین پادشاه، همیشه در حضور بود، و چپق و توتون شاه را بایستی با دست خود به او بدهد، و این از مشاغل خیلی محترم دربار ایران است.» این نوشته تاورنیه می‌رساند که از این زمان سمت مخصوصی به نام قلیان دار یا چپق دار در دربار ایران به وجود آمده است.


ایر ان توتون صادر می کرد. 

شاردن در این باره می نویسد:«توتون از ایران به هند صادر می گردد.»

«طرز تهیه توتون در ایران برای ممالک ما (اروپا) مجهول می باشد. و دود کردن این نبات، در ایران و هندوستان اصول کاملاً خاصی دارد. 


هوای این سرزمین (ایران) بسیار   گرمتر و خشک‌تر از اروپا و ترکیه است، و افکار و اندیشه های دقیق تر می باشد. لذا اگر بنا بود که مثل ما تدخین کنند، تنباکو آنها را سرگیجه می‌آورد. چون ایرانیان مدام دود می کنند، دود را از تنگ آبی عبور می دهند که تصویر آن در مقابل دیده می شود. 


 اینگونه چپق‌ها را قلیان می‌نامند.  بالای بطری (کوزه قلیان) سر چپق (قلیان) که سفالی یا فلزی است، به وسیله لوله‌ای که منتهی‌الیه آن داخل آب شده تعبیه گشته است. در زیر کوزه قلیان چهارپایه‌ای وجود دارد که شبیه زیری بعضی شمعدانها است.

چپق و یا پیپی که به وسیله آن دود کشیده می شود، به لوله مذکور متصل می شود. هنگامی که میل تدخین دارند اندکی تنباکو را که بسیار ریز سائیده شده، خیس می کنند، و در سر قلیان قرار می دهند، تا به سرعت سوخته نشود. 


آنگاه دو یا سه قطعه زغال مشتعل کوچک را بر روی آن می گذارند، و دود را می کشند که داخل آب گردد، و در آن چرخ می‌خورد، و بلافاصله به دهان وارد می شود. البته هم مطبوع و هم گوارا ، و هم از تندی و خشونت و غلظت تنباکو کاسته شده، و تصفیه گردیده است. مشاهده می شود اشخاصی که اشتهای خوب دارند غلیان عظیم و غرغر زیادی با کشش هوا در آن قلیان راه می اندازند.

  

این بطری‌ها (کوزه قلیان) را معمولاً برای حسن منظر مملو از گل می‌کنند، و اقلاً روزی یک بار آب آن را که در نتیجه تأثیر جوهر تنباکو فاسد و بدبو گشته تعویض می کنند.

من آزموده‌ام که، یک قدح از این آب، داروی سریع و بسیار مؤثر قی آوری می باشد. اشتیاق جنون آمیز به توتون و تنباکو یک نوع عادت زشتی است که تقریباً سر تا سر جهان را گرفته است.»

«مردمان مغرب زمین چنانکه معلوم است به طریق مختلف آن را استعمال می‌نمایند. دود می‌کنند، برگ برگ می‌جوند، به شکل گرد مصرف می‌کنند. و بعضی از اقوام مانند پرتقالی‌ها مدام بینی خود را با آن پر می‌دارند (انفیه می‌کشند.

خلق های مشرق زمین توتون و تنباکو را فقط دود می کنند. ولی اکثر آنان مخصوصاً ایرانیان، با همان حرص و ولع اروپائیان، مدام لوله قلیان در دهانشان می باشد». این تمایل شدید به کشیدن قلیان به جائی رسید که در حال سواری نیز قلیان کشیدن مرسوم بوده است. 


شاردن می نویسد که «حتی در مدارس استاد و شاگرد هر دو در حین مطالعه عمیق و دقیق خود لوله قلیان را در دهان دارند.»

بنابراین باید گفت که، چپق و قلیان هر دو در نیمه اول قرن دهم هجری در ایران رواج یافته است. در سلطنت شاه عباس بزرگ کشیدن چپق و قلیان متداول بود.


اولئاریوس که در سال 1046 در ایران بوده می‌نویسد که «چندین گونه ظرف قلیان در ایران ساخته می‌شد. شیشه‌ای، کوزه ای، از جوز هندی (نارگیله)، کدوئی که تا نیمه آب می شد و گاهی در آن عطر می‌ریختند». شخص شاه عباس از دود قلیان و چپق تنفر داشت، و این موضوع از حکایاتی که درباره او نقل می کنند پیداست. شاه عباس در موارد متعدد کوشید که از کشیدن قلیان جلوگیری کند، اما هرگز موفق نگردید.


زحمات شاه عبا س و تحریم تنباکو: پهن گاو بجای تنباکو

شاردن در سفرنامه خود می‌نویسد که، شاه عباس بسیار کوشید تا از استعمال قلیان در بین مردم جلوگیری کند. برای این کار، روزی در مجلسی رسمی دستور داد که به جای تنباکو قلیان مهمانان را با پهن چاق کنند، و سپس در حالیکه آنان مشغول کشیدن قلیان خود بودند گفت که، این تنباکو را که وزیر همدان برای من فرستاده است و ادعا می کند که بهترین تنباکوی دنیاست، چگونه است؟ آنان همگی از این تنباکو تعریف کردند. آنگاه شاه خطاب به آنان گفت «مرده شوی    چییزی را ببرد که نمی توان آن را از پهن تشخیص داد». 


سرانجام کار مخالفت شاه عباس بزرگ با تنباکو به تحریم آن کشید، و هنگامیکه در گرجستان متوجه شد، سربازان او پول خود را صرف کشیدن تنباکو و توتون می کنند آن را ممنوع ساخت، و تجاری را که توتون و تنباکو به اردوی او آورده بودند با تنباکوی خود یک جا سوختند، و سربازانی که مرتکب کشیدن توتون و تنباکو می شدند بینی و لبانشان را می بریدند.


پس از شاه عباس

پس از مرگ شاه عباس بزرگ دوباره کشیدن قلیان و چپق رونق گرفت. شاه صفی جانشین شاه عباس بزرگ خود چپق می کشید. در زمان او یکبار دیگر مبارزه علیه کشیدن قلیان آغاز گردید. چنانکه او هوس کرده بود که، از نوشیدن شراب نیز جلوگیری کند. اما مانع عمده این کار در آمد گزافی بود که از راه مالیات عاید خزانه دولت میشد. در این مالیات اصفهان از بابت توتون و تنباکو در حدود 40000 تومان و مالیات تبریز 20000 تومان و شیراز 12000 تومان بود. با توجه باین ارقام و ارزش تومان صفوی که چند صد برابر تومان امروز است میتوان به مقدار مصرف توتون و تنباکو در این شهرها پی برد.

 

درباره علاقه شدید ایرانیان به قلیان و چپق مختصری اشاره شد.

اما در اینجا لازم است گفته شود، ایرانیان در هنگام سواری و مسافرت نیز از این کار فارغ نبودند، و رنج سفر را با کشیدن قلیان بر خود آسان می کردند. معمولاً وقتی یکی از بزرگان به سفر می رفت همراه با سایر خدمه او، خدمتگزار مخصوصی نیز دستگاه (قبل منقل) را با اسب حمل می‌کرد. 


در این دستگاه لوازم مربوط به قلیان حمل میکردند، و در ضمن ظرف مخصوصی که در آن آتش را در حال اشتعال حفظ میکرد، با خود همراه داشت. وقتی که ارباب می خواست قلیان بکشد او قلیان را آماده ساخته و در دست خود می‌گرفت، و نی پیچ را به دست ارباب می داد، تا به آسانی به کشیدن قلیان مشغول شود.

 نمونه این وضع قلیان کشیدن را، می‌توان در مسافرت محمد رضا بیگ سفیر شاه سلطان حسین به دربار لوئی چهاردهم دید. محمد رضا بیگ در تمام مجالس رسمی قلیان خود را زیر لب داشت، و همیشه دو افسر ایرانی در رکاب او حرکت می کردند که یکی حامل قلیان، و دیگری حامل شمشیر است.


در مهمانیهای رسمی ،او به رسم ایرانیان برمخده تکیه میکرد ، و قلیان میکشید ، وحتی این کار را در اپرای مارسی نیز ترک نکرد. نویسنده سفر نامه محمد رضا بیگ مینویسد:

«بامداد 19 فوریه سپهبد مایتون»   و بریتون  برای مشایعت سفیر ایران به مهمانخانه سفیران آمدند، و او را خوشرو و مهربان یافتند. سفیر ایران آنرا مورد تکریم فراوان قرار داد، و خواهش کرد کمی استراحت کنند، تا او جامه تشریفاتی خود را در بر کند، و هنگام سوار شدن بر کالسگه نیز آنرا بر خود مقدم داشت، و با حالتی خوش و چهره‌ای گشاده در میان آن دو قرار گرفت، و پادری مترجم نیز بر صندلی مقابل نشست، و باین ترتیب موکب سفیر ایران با شکوه بسیار، در میان بانگهای شادی براه افتاد.

 محمد رضا بیک دستور داد که کالسگه را قدری آهسته تر برانند، تا بتواند به آسودگی قلیان خود را بکشد، و غلامی که سوار قلیان او را همراه کالسگه میآورد، لوله پیچ را از پنجره به درون کالسگه تقدیم ارباب خود کرد، و سفیر با آرامش و متانت بسیار بکشیدن      قلیان پرداخت.» باین ترتیب سفیر ایران بوسیله کالسگه سلطنتی از پاریس عازم ورسای گردید .


کریم خان   و قلیان

چنانکه گذشت ، دود کشیدن در میان پادشاهان صفوی به کشیدن قلیان معتاد بودند. تصاویر موجود از کریم خان زند وکیل الرعایا (تصویر شماره 5) و فتحعلی شاه قاجار (تصویر شماره 6) نشان می دهد که این دو پادشاه قلیان می‌کشیدند.کشیدن قلیان در سلامهای رسمی دوره قاجاریه نیز تا مدتی معمول بود، و قلیان سلام شاهان قاجار هم اکنون در موزه جواهرات سلطنتی نگاهداری می‌شود. (تصویر شماره 7) در مجالس عادی نیز قلیان کشیدن رواج کامل داشت، و بزرگان و علما هر یک قلیان‌چی مخصوصی داشتند که در کلیه مجالس همراه آنها بودند.


امیر تهرانی

ح.ف