وقتی رضا شاه بیمار شد
اصولا ھیچکس جرأت نداشت روی حرف رضاشاه پھلوی حرف بزند، در میان تمام درباریھا و وزرا و کسانی که به شاه نزدیک بودند؛ مختاری و امیرموثق و چند نفر دیگر این خاصیت شاه را زودتر از دیگران درک کرده بودند و بھتر از دیگران مراعات میکردند.
وقتی شاه دستوری میداد، آن دھنی که در مقابل شاه با گفتن «نه»، «نمیشود»، «مقدور نیست» و امثال اینھا باز میشد تو دھنی میخورد.طبیب مخصوص شاه نیز این خاصیت شاه را درک کرده بودو حتی در دستورھای طبی ھم مراعات میکرد.منبع نامه نیوز
سقوط بغداد (۱)
سقوط بغداد به دست مغولان در سال 656، به عنوان یک سرفصل مهم در تاریخ شرق اسلامی شناخته شده و اهمیت آن چندان است که بسیاری «تاریخ اسلام» را در معنای عمومی و رایج آن، تا این زمان، یعنی سال سقوط عباسیان میدانند.
مهمترین ویژگی این رخداد، برافتادن خلافت عباسیان و افتادن آن به دست یک امپراتوری غیر مسلمان با نام سلسله ایلخانی است که سبب شد تا برای همیشه خلافت از حوزه سیاسی ایران و به طور کلی نواحی شبه قاره و ماوراءالنهر رخت بربندد و سلطنت های کوچک و امیرنشین جایگزین شود.
(تا آنجا که به ایر ان مربوط می شود استقلال ایر ان از همین زمان مجددا رقم خورد و ایرانیان از زیر یوغ خلفای ناجوانمرد عباسی و باج خواهی آنان بیرون آمدند. اگرچه ایران در همان زمان زیر یوغ مغولان بود. ولی چون امیدی به آدم
شدن عباسیان نمی رفت مردم ایر ان به تربیت مغولان پرداختند که بزودی از آن سلطان محمد خدابنده در آمد. در حالی که فرهنگ غنی و پربار ایر ان بر خلفای عقب مانده عباسی اثر نکرد و آنها هم چنان با همان کینه های جاهلیت و عقب ماندگی های آن باقی ماندند تا مضمحل شدند.)
هم خوارزمشاهیان و هم عباسیان سنی مذهب بودند.
شیعیان در ماجرای فتح بغداد، در مقابل فراوانی سنیان، جمعیت قابل ملاحظهای نبودند و بیشتر ساکنان ایران و عراق در این دوره، سنی مذهب بودند. عمده ارتش خوارزمشاهی و عباسی نیز متشکل از اهل سنت بود. زمانی که مغولان آمدند، به دلیل فساد دستگاه اداری و نظامی عباسیان، و اصولاً نبودن انسجام و عصبیت قومی در شرق اسلامی، مقاومت چندانی برابر مغولان صورت نگرفت و آنان توانستند بنیاد این دولت را براندازند.به عبارت دیگر، شیعیان ایران و عراق در این لحظه، یک اقلیت بودند و کار چندانی از دست آنان در برابر حملات سیل آسای مغولان برنمیآمد. چنان که از دست عباسیان و سنیان بر نیامد. تنها شهر مهم شیعه عراق در آن دوره، شهر حله بود که با مصالحه کنار آمد و در این میان، ابن طاوس واسطه خیر شد.
(چند شهر عراق به همت عالم مشهور شیعی سید بن طاووس و یاری خواجه نصیر از چپاول و قتل عام مصون ماند و این نهایت درایت و فهم این دو عالم شیعی به همراه ابن علقمی وزیر شیعی خلیفه را می رساند. همین که این چند شهر مورد حمله قرار نگرفتند نعمت بزرگی بود و قطعا بسیاری از مردم عراق به این شهر گریختند.)
سه عالم شیعی در این ماجرا درگیر شدند.
الف: خواجه نصیر الدین طوسی که در الموت بود و پس از فتح آن، در سپاه هولاکو قرار گرفت و به وی نزدیک گردید.
ب: مؤید الدین بن علقمی، وزیر مستعصم عباسی که تا لحظه سقوط بغداد در کنار دستگاه خلافت بود و با وساطت خواجه و دیگران چند ماهی خدمت کرد و درگذشت.
ج: سید بن طاوس(م664) از علمای نزدیک به عباسیان البته با پرهیز، که همین موضع را نسبت به مغولان نیز داشت اما با وساطت او جان شیعیان حله نجات یافت.
شایعات کینه ورزانه
منابع تاریخی اهل سنت، از دوره ای خاص، گزارش هایی درباره همکاری خواجه نصیر با مغولان و تحریض و ترغیب هولاگو توسط وی آوردهاند. بیشتر از آن، شایعاتی را که دشمنان ابن علقمی و رقبای درباری وی علیه او در آن روزگار منتشر نمودند، در کتاب های خود ثبت کردند. این ماجرا ادامه یافته و تا به امروز مورد توجه محققان و مورخان قرار گرفته است. در این زمینه مطالعاتی درباره نقش ابن علقمی و همین طور پژوهش هایی در باره خواجه نصیر صورت گرفته است. مروری بر این دیدگاهها و آنچه در این باره گفته و نوشته شده است، در این مقال مورد بحث و بررسی قرار خواهد گرفت.
همین که خواجه نصیرالدین طوسی، پس از فتح الموت، با هولاگو همراه شد و به دلیل دانش خود مورد توجه قرار گرفت، زمینهای برای اتهامات بعدی شد.
(خواجه نصیر بدنبال هلاکو نبود. بلکه اسمعیلیان او را در قلعه بصورت زندانی نگاه داشته بودند که او آنرا بد ترین دوران عمر خود گزارش کرده است. و دیگر این که خواجه از سوس اسمعیلیان بعنوان سفیر به نزد هلاکو فر ستاده شد که در پایین کوه الموت منتظر حمله به مرکز حکومت اسمعیلیان بود. همه تواریخ تایید می کنند که هلاکو از همان نخستین بر خورد ها با خو اجه نصیر و اگاهی از میزان دانش او در ستاره شناسی ، ریاضیات، کیهان شناسی و طب به چشم احترام نگریست. در حالی که هنین مستنصر سالها قبل در کاخ خود خواجه ر ا پذیر فت و خواجه کتابی را که نوشته بود به او نشان داد. مستنصر کتاب را نگاهی کرده و آنرا بدرون رود دجله انداخته و پرسید : اهل کجایی؟ خواجه گفت : اهل خراسانم. مستنصر گفت: پس شاخت کو. (یعنی تو گاو هستی)...این روند ادامه پیدا کرد تا این که چند سال بعد خواجه همراه شاخ خود که هلاکو باشد به کاخ عباسیان رسید.(
مقاله اصلی از محقق دانشمند استاد جعفریان
(اضافات درون پرانتز از نگارنده)
امیر تهرانی
ادامه دارد
ح.ف
سقوط بغداد (۱)
سقوط بغداد به دست مغولان در سال 656، به عنوان یک سرفصل مهم در تاریخ شرق اسلامی شناخته شده و اهمیت آن چندان است که بسیاری «تاریخ اسلام» را در معنای عمومی و رایج آن، تا این زمان، یعنی سال سقوط عباسیان میدانند.
مهمترین ویژگی این رخداد، برافتادن خلافت عباسیان و افتادن آن به دست یک امپراتوری غیر مسلمان با نام سلسله ایلخانی است که سبب شد تا برای همیشه خلافت از حوزه سیاسی ایران و به طور کلی نواحی شبه قاره و ماوراءالنهر رخت بربندد و سلطنت های کوچک و امیرنشین جایگزین شود.
(تا آنجا که به ایر ان مربوط می شود استقلال ایر ان از همین زمان مجددا رقم خورد و ایرانیان از زیر یوغ خلفای ناجوانمرد عباسی و باج خواهی آنان بیرون آمدند. اگرچه ایران در همان زمان زیر یوغ مغولان بود. ولی چون امیدی به آدم
شدن عباسیان نمی رفت مردم ایر ان به تربیت مغولان پرداختند که بزودی از آن سلطان محمد خدابنده در آمد. در حالی که فرهنگ غنی و پربار ایر ان بر خلفای عقب مانده عباسی اثر نکرد و آنها هم چنان با همان کینه های جاهلیت و عقب ماندگی های آن باقی ماندند تا مضمحل شدند.)
هم خوارزمشاهیان و هم عباسیان سنی مذهب بودند.
شیعیان در ماجرای فتح بغداد، در مقابل فراوانی سنیان، جمعیت قابل ملاحظهای نبودند و بیشتر ساکنان ایران و عراق در این دوره، سنی مذهب بودند. عمده ارتش خوارزمشاهی و عباسی نیز متشکل از اهل سنت بود. زمانی که مغولان آمدند، به دلیل فساد دستگاه اداری و نظامی عباسیان، و اصولاً نبودن انسجام و عصبیت قومی در شرق اسلامی، مقاومت چندانی برابر مغولان صورت نگرفت و آنان توانستند بنیاد این دولت را براندازند.به عبارت دیگر، شیعیان ایران و عراق در این لحظه، یک اقلیت بودند و کار چندانی از دست آنان در برابر حملات سیل آسای مغولان برنمیآمد. چنان که از دست عباسیان و سنیان بر نیامد. تنها شهر مهم شیعه عراق در آن دوره، شهر حله بود که با مصالحه کنار آمد و در این میان، ابن طاوس واسطه خیر شد.
(چند شهر عراق به همت عالم مشهور شیعی سید بن طاووس و یاری خواجه نصیر از چپاول و قتل عام مصون ماند و این نهایت درایت و فهم این دو عالم شیعی به همراه ابن علقمی وزیر شیعی خلیفه را می رساند. همین که این چند شهر مورد حمله قرار نگرفتند نعمت بزرگی بود و قطعا بسیاری از مردم عراق به این شهر گریختند.)
سه عالم شیعی در این ماجرا درگیر شدند.
الف: خواجه نصیر الدین طوسی که در الموت بود و پس از فتح آن، در سپاه هولاکو قرار گرفت و به وی نزدیک گردید.
ب: مؤید الدین بن علقمی، وزیر مستعصم عباسی که تا لحظه سقوط بغداد در کنار دستگاه خلافت بود و با وساطت خواجه و دیگران چند ماهی خدمت کرد و درگذشت.
ج: سید بن طاوس(م664) از علمای نزدیک به عباسیان البته با پرهیز، که همین موضع را نسبت به مغولان نیز داشت اما با وساطت او جان شیعیان حله نجات یافت.
شایعات کینه ورزانه
منابع تاریخی اهل سنت، از دوره ای خاص، گزارش هایی درباره همکاری خواجه نصیر با مغولان و تحریض و ترغیب هولاگو توسط وی آوردهاند. بیشتر از آن، شایعاتی را که دشمنان ابن علقمی و رقبای درباری وی علیه او در آن روزگار منتشر نمودند، در کتاب های خود ثبت کردند. این ماجرا ادامه یافته و تا به امروز مورد توجه محققان و مورخان قرار گرفته است. در این زمینه مطالعاتی درباره نقش ابن علقمی و همین طور پژوهش هایی در باره خواجه نصیر صورت گرفته است. مروری بر این دیدگاهها و آنچه در این باره گفته و نوشته شده است، در این مقال مورد بحث و بررسی قرار خواهد گرفت.
همین که خواجه نصیرالدین طوسی، پس از فتح الموت، با هولاگو همراه شد و به دلیل دانش خود مورد توجه قرار گرفت، زمینهای برای اتهامات بعدی شد.
(خواجه نصیر بدنبال هلاکو نبود. بلکه اسمعیلیان او را در قلعه بصورت زندانی نگاه داشته بودند که او آنرا بد ترین دوران عمر خود گزارش کرده است. و دیگر این که خواجه از سوس اسمعیلیان بعنوان سفیر به نزد هلاکو فر ستاده شد که در پایین کوه الموت منتظر حمله به مرکز حکومت اسمعیلیان بود. همه تواریخ تایید می کنند که هلاکو از همان نخستین بر خورد ها با خو اجه نصیر و اگاهی از میزان دانش او در ستاره شناسی ، ریاضیات، کیهان شناسی و طب به چشم احترام نگریست. در حالی که هنین مستنصر سالها قبل در کاخ خود خواجه ر ا پذیر فت و خواجه کتابی را که نوشته بود به او نشان داد. مستنصر کتاب را نگاهی کرده و آنرا بدرون رود دجله انداخته و پرسید : اهل کجایی؟ خواجه گفت : اهل خراسانم. مستنصر گفت: پس شاخت کو. (یعنی تو گاو هستی)...این روند ادامه پیدا کرد تا این که چند سال بعد خواجه همراه شاخ خود که هلاکو باشد به کاخ عباسیان رسید.(
مقاله اصلی از محقق دانشمند استاد جعفریان
(اضافات درون پرانتز از نگارنده)
امیر تهرانی
ادامه دارد
ح.ف
نگاهی به هجوم اپیدمیها و پاندمیها به ایران
وبا (مرگ موت یا مرگا مرگی) اندمیک ایران نبوده و وارداتی از هند و روسیه بود، با این وجود بصورت منظم تلفات فراوانی را در سطح جمعیت بویژه در کودکان در دومین یا آغاز سومین سال زندگیشان ایجاد میکرد. صاحب نظران معاصر اروپایی، چندین نوع وبا را معرفی کردند که نشان دهندة سیمای ناقص دانش پزشکان «چه غربی و چه جالینوسی» درمورد علت، انتشار و درمان جدا از شکل کشنده تر اپیدمیک (morbus cholera (آنان از اشکال تک 21 بیماری در آن زمان بود.
. هر چند که «شلیمر» اشاره می کند که پزشکان ایرانی واژة «حیضه» را برای 22 اسهال پرخوری یا اسهال سوءهاضم های بکار میبردند
فهرست وحشتناک وبا ها در ای ان
در میان 1820 و 1903 ،هفت اپیدمی عمدة وبا ، شناخته شدند
۱-
(در سال 1821 ،اپیدمی وبا در خلیج فارس آغاز و به شیراز و اصفهان کشیده شد و برای دو سال در مرکز کشور پابرجای- ماند و آنگاه به سوی شمال، از سوی سواحل خزر به روسیه حرکت نمود. ت
۲-
)2(در سال 1829 ،دومین اپیدمی کوبنده در هند منشاء گرفته و از سوی افغانستان به ایران وارد شد و از طریق
و سواحل دریای خزر به تفلیس «در سال1830 «رسید و از طریق روسیه نیز به آلمان، به بریتانیا و فر انسه رسید. ی -
۳-
،اپیدمی سوم . بیماری از هند از راه افغانستان آمد و به مشهد و اصفهان رسید و به بغداد، استانبول، روسیه و اروپا حرکت کرد. براساس گفتار دکتر «کلوکه» 10 در صد جمعیت تهران ( 12 هزار نفر) در سال1846 مردند. در تبریز، حدود 120 نفر در روز فوت میکردند-
4-
چهارمین اپیدمی در سالهای ۱۸۵۱ تا ۱۸۵۳ روی داد و چند سال فعال ماند و سپس بسوی عراق و روسیه کشیده شد در هنگام اپیدمی در تهران و ب اسای س یادداشت دکتر کلوکه بین ۱۵ تا ۱۶ هزار نفر جان خود را از دست دادند.ا.
(در 69-1868 ،زائرین هندی وبا را به مکه بردند و آنجا وبا از طریقمصر و عراق تا ایران راه یافت. وبا که در سال 1869 به تبریز یورش آورده و پس از آن دوران خفتگی را طی کرده بود، دوباره اوج گرفت و تمام ایران شمالی را درنوردید. گفته میشود که وبا حدود 50 مرگ در روز را در تهران در ژوئن 1869 موجب شده و در شیراز نیز در جولای 1869 مجموعاً 5000 مرگ سبب شده بود.
6-
6 (در 90-1889 ،ششمین اپیدمی نیز روی داد. وبا از طریق خلیج فارس
سراسر کشور را در نوردید و در سال 1892 نیز به اروپا رسید. فقط در شوشتر 0 ۲۰۰۰ مرگ گزارش شده اسست
7
7 (هفتمین اپیدمی در سال 1903 روی داد یعنی زمانی که وبا از مسیر مکه
و عراق، از طریق خلیج فارس و غرب ایران وارد شد. سپس راه خود را
جلو به شرق (خراسان) و شمال ( آذربایجان) و آنگاه روسیه، اتریش و آلمان در
سال 1905 ادامه داد.
اطلاعاتی در مورد مجموع افرادی که از وبا تلف شدند در دسترس نیست ولی تا سه ماه در
تهران وبا جولان داد و بنابر گفته ها، 70000 نفر راکشت. اما این تصویر چندان معقول به نظر
نمیرسد، زیرا به معنای آن است که حدود یک سوم جمعیت تهران فوت کرده باشند.
حاج سیاح چنین نوشته است که این عدد 20000 نفر « اکثراً در میان فقرا و ناتوانان» بوده
است که این تصویر با واقعیت بیشتر همخوانی دارد.
البته در فواصل و پس از رخداد این اپیدمیهای مهم وبا، گسترده رخدادهای محلی ای نیز
روی میداد. معمولاً وبا از هندوستان از طریق بصره یا بغداد خود را نشان میداد.
با این وجود، درسال 1915 وبا از روسیه و از طریق حرکت سپاه روس خودنمایی کرد. در سال 1917 ،در مازندران
نمایان شده و از آنجا به مشهد ( مجموع 900 مرگ) راه یافت. در سال 1918 ،دوباره از روسیه هویدا شد. این گسترده رخداد، در بخش شمالی کشور محدود گردید و چنین به نظر میرسد که گسترده رخداد وسیعی نبوده است. در سال 1923 ،یک گسترده رخداد وبا در بغداد روی داد، اما اقدامات افزون بر ارتقاء 23 قرنطینهای مانع گسترش آن به ایران شد. از طرفی دیگر، 911 نفر در آبادان مردند. بهداشت شخصی و عمومی در ایران (که بیشتر گفته میشد تا عمل شود) تنها روش مؤثر برای نگهداشت این گسترده رخدادها، بدون شک، ایجاد موانع برای ورود وبا به کشور بود. برای این رویکرد، افزون بر امکانات دیگر، به خدمات قرنطینهای نیرومندی که فقط پس از سال 1904 فراهم شد و نیز اقدامات پیشگیرانه کشورهایی که بیماری در آنجاها اندمیک بود ( مانند هند و روسیه) نیاز بود.مشکلات از کجا ناشی می شدند
البته، اجرای اقدامات سلامت عمومی شناخته شدة آن زمان، از مسئولیتهای جامعة پزشکی و دولت محسوب نمیشد.موضوع وبا نیز بر اساس باورهای معارف طب سنتی ایران در هالة تئوری : دو بخشی سردی و گرمی بیماریها جای داده شده بود. “ چنین به نظر میرسد که افراد عامی در هالة نظریهای که وبا طبع گرم دارد و می بایست با داروهای سرد با آن به مبارزه پرداخت فرو رفته باشند؛ از این رو آنها بیماران را با آب سرد خیس نموده و به آنان آب سرد و آبغوره مینوشاندند- که بر اساس تئوری و محاسبة ما - این روش بیش از آنکه بهبودی بیماران را تسریع دهد، آنان را به دام مرگ نزدیکتر میکرده است. اماا با تمام احترامی که آنها به علم طب غربی داشتند، ما نمیتوانستیم وادارشان کنیم که روش خود را تغییر داده و به خطرات آن واقف شوند.”
حدود زیادی به نظر میرسد که از اطباء ایرانی منشأ میگرفت که گسترده رخداد وبا را با صور فلکی مرتبط میدانستند. اطباء دیگر نیز اپیدمی را در نتیجة خشم خدا برای مجازات گناه مردم میدانستند. از طرف دیگر نیز بر تولید سر وصدا، توصیه میشد.
وبا در سال 1821 در شیراز وضعیت شگفت آنگیزی را آفرید که نشان می دهد چگونه مردم آسیب پذیر، در چنگال این بیماری هراس آمیز بودند. بر اساس گفتار فریزر، گرچه بیماری به شهر یورش آورد، اما نتوانست به سکونت گاههای یهودیان و ارامنه برسد، “
منبع کتاب سلامت ایر ان دوره قاجار نوشته ویلم فلور
امیر ایرانی
ح.ف