۲۴ مرحله سقوط امپراطوری صفویان
۱-آخرین پادشاه صفوى کودکى و جوانى را در حرمسراى شاهى گذراند و بسیار پرهیزکار و متدین بار آمد. پس از درگذشت شاه سلیمان صفوى، اختلاف بر سر جانشینى او شدت گرفت.
۲- تا سرانجام با صلاحدید مریمبیگم، عمه مادر حسین صفوى، حسین در 1105 جانشین پدر شد و شیخالاسلام محمدباقر مجلسى تاج شاهى را بر سر او گذاشت و خطابهاى در ضرورت رفع فسوق و مناهى ایراد کرد.
۳-. دربار صفوى در آن زمان از یک سو زیر نفوذ فقها (در رأس آنان شیخالاسلام محمدباقر مجلسى)بود و از سوى دیگر، خواجهسرایان و امیران قزلباش جبهه نیرومندى تشکیل داده بودند.
۴- در آغاز، یا لااقل تا درگذشت مجلسى در 1110، گروه مذهبى بر خواجهسرایان برترى داشتند؛ شاه احتمالا دستورات مجلسى را اجرا میکرد و اصلاحاتى از جنبه دینى انجام میداد، از جمله نوشیدن شراب را ممنوع اعلام کرد. این فرمان باعث ناخشنودى خواجهسرایان و کسانى شد که به چنین رفتارهایى خوگرفته بودند.
۵- اینبار نیز با دخالت مریم بیگم، نه فقط این ممنوعیت از بین رفت، بلکه سلطان حسین نیز به آشامیدن آن عادت . از این زمان به بعد، شاه صفوى تقریبآ منزوى شد و همه کارها را وزیرانش انجام میدادند.
۶-فیدالگو، سفیر پرتغال در ایران، نوشته است که با پادشاه فقط به واسطه وزیر میتوان گفتگو کرد و رشوه و پول در دربار ایران رواج فراوان دارد .
۷-. درى افندى، سفیر عثمانى، نیز تأکید کرده است که درباریان شاه نمیگذارند او از حقایق آگاه شود و همه به او دروغ میگویند
۸-سلطان حسین در آغاز سلطنتش با شورشهاى چندى روبهرو شد، از جمله شورش میرلله (سرکرده بلوچ)، انوشهخان (والى خوارزم)، و سلیمان کرماج در کردستان و مغرب ایران که عثمانیها نیز از او حمایت میکردند. افزون بر آن، فرجاللّه خان، والى خوزستان، هم نافرمانى در پیش گرفت
۹-. حسین صفوى سعى در مهار این آشوبها داشت، اما به سبب طبع ملایمش و نابسامانى و نفاق امیران سپاه، مقابله با این ناآرامیها دشوار بود.
۱۰-اوضاع سیاسى حکومت صفوى بهتدریج سختتر شد. مهمترین مسئله، شورش افغانها برضد گرگینخان*، بیگلربیگى* قندهار، بود که به کشته شدن وى در 1118 انجامید.
۱۱- سپس میرویس غلجایى*، که در دربار ایران به حالت تبعید به سر میبرد، باتوجه به اوضاع نابسامان دربار و نفاق درباریان اجازه بازگشت به قندهار را پیدا کرد و با کشتن خسروخان گرجى* (برادرزاده گرگینخان و سپهسالار لشکر صفوى) در 1123 قندهار را تسخیر کرد و حاکمیت افغانها در آنجا تثبیت شد.
۱۲- در 1122 نیز ازبکان به خراسان حمله و آنجا را غارت کردند.
اوضاع بد سیاسى، مردم را با مشکلات زیادى مواجه کرد و به اعتراض و شورش اهالى اصفهان در 1127، به سبب بالا رفتن قیمت گندم و آرد، انجامید. زنان نیز در این اعتراض شرکت داشتند .
۱۳- شاه و درباریان در 1132 براى محمود افغان*، که پس از مرگ میرویس به حکومت رسیده بود، خلعت فرستادند و حکومت قندهار را رسمآ به او دادند.
۱۴- در این میان، اعراب سواحل خلیجفارس، پس از تسخیر بحرین و قشم و لارک، به فکر تصرف بندرعباس افتادند؛ درنتیجه، بخشى از سپاه صفوى به فرماندهى لطفعلیخان، حاکم فارس، به جنوب اعزام شد.
۱۵-همچنین قرار شد در 1129 سلطان حسین و جمعى از درباریان و فتحعلیخان داغستانى*، وزیراعظم سلطانحسین، براى نظارت بر فعالیتهاى افغانها، به خراسان بروند.
۱۶-اما با بروز اختلاف میان درباریان، شاه حدود سه سال در قزوین ماند. تا اینکه، با صلاحدید فتحعلیخان، قرار شد اردو به خراسان برود.
۱۷- مخالفان فتحعلیخان، شاه را به بازگشت به اصفهان برانگیختند و چون با مقاومت سلطان حسین روبهرو شدند، فتحعلیخان را به ارتباط محرمانه با عثمانیان متهم کردند؛ از اینرو، در 1133، به دستور شاه، اموال فتحعلیخان را ضبط و او را دستگیر و کور کردند. لطفعلیخان نیز دستگیر شد .
۱۸-با گرفتارى این دو صاحبمنصبِ قدرتمندِ صفوى و پراکنده شدن لشکریان، محمود افغان بدون هیچ مانعى، در 1134 به کرمان حمله برد و فقط با دریافت مبلغى گزاف، دست از محاصره برداشت و راه اصفهان را در پیش
. ۱۹-دو سپاه در گُلناباد با یکدیگر روبهرو شدند که در نتیجه ناهماهنگى سران سپاه صفوى و حتى سازش برخى امیران صفوى با محمود، ایرانیان شکست خوردند و با دادن تلفات زیاد پراکنده شدند،
۲۰- سردارانى که مقاومت کردند کشته شدند و بقیه گریختند و تمامى توپخانه و تجهیزات به دست سپاهیان افغان افتاد.
۲۱-یکى از اقدامات عجیب سران سپاه صفوى، تخلیه فرحآباد بود که به افغانها شهامت حمله و محاصره اصفهان دخد.
۲۲- پس از این شکست، شاه بهفکر چاره افتاد، از جمله تغییراتى در فرماندهى سپاه داد و محمود پسر بزرگ خود را ولیعهد کرد، اما ولایتعهدى چند روزه او و سپس ولایتعهدى برادر کوچکترش، صفیمیرزا، با مخالفت اطرافیان روبهرو شد و به جاى آن دو، طهماسب میرزا، پسر هجده ساله سلطان حسین، ولیعهد گردید.
۲۳محاصره اصفهان حدود هفت ماه طول کشید و مردم شهر دچار قحطى و بیمارى شدند.
درباریان براى جمعآورى سپاه، طهماسب میرزا را به قزوین و صفیمیرزا را به کرمانشاه فرستادند، اما از نیروهاى کمکى خبرى نرسید. سلطان حسین از محمود امان خواست و در 1133 تاج و تخت شاهان صفوى را به او واگذار کرد. محمود نیز پس از ازدواج با یکى از دختران شاه، به نام خود سکه زد و خطبه خواند. او به سبب حملات بختیاریها و یزدیها و به خصوص قزوینیان به سپاهیان افغان، به شدت خشمگین شد و دستور قتل تمامى شاهزادگان و برخى امیران و بزرگان صفوى را قتل عام کرد.
۲۴-دیرینپایید که اشرف افغان*، محمودرا کشت و خود جانشین او شد. اشرف چندى با سلطان حسین مدارا کرد، اما با رسیدن پیام عثمانیان مبنى بر حمایت از شاه ایران و بازگرداندن تاج و تخت به او، اشرف در 1139 دستور قتل سلطان حسین را داد.
او را در اصفهان کشتند و سرش را براى اشرف فرستادند و پیکرش را در قم به خاک سپردند.
منبع:lib.eshia.ir
امیر تهرانی
ح.ف
این حکمران زن تازنده بود ری در امن و امان بو د.
سلطان محمود غزنوی قصد تسخیر ری را داشت و به سیده خاتون حکمران ری این موضوع را اطلاع داد. خوشبختانه
پاسخ سیده خاتون که نشان از درک بالا و تدبیر سیاسی او داشت مانع پیشروی و حمله سلطان محمود شد و ری در آن زمان در امان ماند.
عنصرالمعالی مینویسد:
سیده خاتون جواب داده بود: «تا شوی من زنده بود مرا اندیشه آن بود که تو را مگر این راه بود و قصد ری کنی. چون وی فرمان یافت و شغل به من افتاد، مرا این اندیشه از دل برخاست، گفتم: محمود پادشاهی عاقل است، داند که چون او پادشاهی را به جنگ زنی نباید آمدن. اکنون اگر بیایی خدای آگاه است که من نخواهم گریخت و جنگ را ایستادهام، از آنچه در دو بیرون نباشد: از دو لشکر یکی شکسته شود؛ اگر من تو را بشکنم، به همه عالم نویسم که سلطان محمود را بشکستم که صد پادشاه را شکسته بود، مرا هم فتحنامه بود و رسد و هم شعر فتح [و اگر تو مرا بشکنی چه توانی نوشت؟ گویی زنی را بشکستم؟ تو را نه فتحنامه رسد و نه شعر فتح] که شکستن زنی بس فخر نباشد؛ گویند که سلطان محمود زنی را بشکست».
[۱۱] محمود با پاسخ مدبّرانه سیده خاتون قانع شد و تا او زنده بود به ری لشکر نکشید. هرچند بیهقی، مورّخ دوره غزنویان، به گونهای دیگر به قصد محمود غزنوی برای فتح ری در زمان سیده خاتون اشاره کردهاست و به نقل از خواجه احمد مینویسد:
«امیر ماضی در خلوت با من حدیث ری بسیار گفتی که آنجا قصد باید کرد و من گفتمی: رأی، رأی خداوند است که آن ولایت را خطری نیست و والی آن زنی است. بخندیدی و گفتی: آن زن اگر مرد بودی ما را لشکر بسیار بایستی داشت به نیشابور».
،ولی اینها از ارزش تدابیر سیده خاتون در حفظ قلمرو حکومتی همسر و فرزندش چیزی نمیکاهد. با مرگ سیده خاتون در ۴۱۹ هجری، ضعف مجدالدوله آشکارتر شد و چون سپاهیان با او راه مدارا در پیش نگرفتند، نامهای به سلطان محمود نوشت و از او دعوت کرد تا به ری آید. سلطان محمود در همان سال به ری لشکر کشید و آن را فتح کرد. مجدالدوله دستگیر شد و به قتل رسید و شاخه جبال حکومت آلبویه پس از سیده خاتون دوام نیاورد. محمود کتابخانه معروف ری را به آتش کشیده و صدها نفر از اندیشمندان و متفکران آنجا را به جرم زندیق و ملحد بودن به دار آویخت.
امیر تهرانی
ح.ف
در کتاب مأموریت ژنرال گاردان در ایران نیز در این باب مینویسد:
«ژوبر بالاخره در ژوئن ۱۸۰۶ (ربیعالثانی ۱۲۲۱) بطهران وارد شد ولی در این تاریخ بر اثر خستگی و سختیهای راه و حبس بسیار ناتوان شده بمرضی نیز مبتلا گردیده بود که با ناسازگاری هوای طهران برای او بیم خطر نیز میرفت.»[۲]
ژوبر حامل مکتوب ناپلئون به فتحعلیشاه بوده و این مکتوب اولین مکتوبی است که از جانب ناپلئون بفتحعلیشاه نوشته شده است این است سواد آن:
«پاریس، ۱۶ فوریه ۱۸۰۵ (۱۷ ذیقعده ۱۲۱۹)
بناپارت امپراطور فرانسویان به فتحعلی شاه ایرانیان، سلام بر تو
من همه جا مأمورینی دارم که از آنچه آگاهی آن برای من اهمیت دارد بمن اطلاع میدهند. بتوسط ایشان من میدانم بکجا و در چه موقع میتوانم بپادشاهان و مللی که دوستدار ایشانم آراء دوستانه و یاوریهای خویش را بفرستم.
آوازهٔ شهرت که همه چیز را آشکار میسازد ترا معلوم کرده است که من کهام و چه کردهام. چگونه فرانسه را برتر از تمام ملل غرب قرار دادهام، بکدام دلایل آشکار بپادشاهان مشرق علاقهٔ خویش را نسبت بایشان ظاهر ساختهام و کدام سبب پنج سال پیش مرا وادار کرد از مقاصدیکه برای فخر ایشان و سعادت ملت ایشان داشتم منصرف گردم.
من میل دارم خود بمن بگوئی که چه کردهای؟ و برای تأمین عظمت و بقای سلطنت خود چه در نظر داری؟ – ایران دیار شریفیست که خداوند عطایای خود را در حق آن دریغ نکرده است. ساکنین آن مردمانی هوشیار و بیباکند و شایسته آنند که حکومت خوب داشته باشند و باید که از یک قرن پیش تاکنون بیشتر از اسلاف تو لایق حکمرانی این ملت نبوده باشند زیرا که این ملت را گذاشتهاند از مصائب نفاق خانگی آزار بیند و از میان برود.
نادرشاه جنگجوی بزرگی بود. توانست قدرتی بسیار بدست آورد. برای فتنهجویان وحشتانگیز و برای همسایگان خود دهشتافزا بود. بر دشمنان خود چیره شد و با مفخرت پادشاهی کرد، ولی این فرزانگی را نداشت که هم بفکر حال و هم در اندیشه آینده باشد. احفاد وی جانشین او نشدند. تنها محمدشاه عم تو در نظر من شاهانه زندگی کرده و خسروانه اندیشیده است. قسمت اعظم ایران را بتصرف خویش در آورده و سپس آن قدرت شاهانه را که در فتوح خویش بدست آورده بود برای تو گذاشته است.
تو سرمشهائی را که وی بتو داده است پیروی خواهی کرد و فراتر از آن خواهی رفت. تو هم چون وی از آرائ مشتی از سوداگران که در هندوستان با جان و تاج پادشاهان بازرگانی میکنند حذر خواهی کرد و ارزش ملت خویش را در برابر تجاوزاتی که روسیه در قسمتی از مملکت تو که همسایه خاک اوست بدان کوشش میکند وسیلهٔ جلوگیری قرار خواهی داد.
من یک تن از خدمتگذاران خویش را نزد تو میفرستم که در بر من مقامی مهم و اعتباری کامل دارد. او را مأمور میکنم که احساسات مرا بتو بگوید و هر چه باو بگوئی بر من ادا کند. من باو فرمان میدهم که از استانبول عبور کند و میدانم که یکی از اتباع تو اوسف وازیسوویچ[۱] بآنجا رسیده و خود را فرستاده تو قلمداده است تا بنام تو پیشنهادهای دوستی بمن بکند. خدمتگذار من ژوبر در مأموریت این ایرانی تحقیق خواهد کدر. از آنجا به بغداد خواهد رفت و آنجا روسو، یکی از مأمورین باوفای من راهنمای او خواهد شد و سفارشهای لازم را باو خواهد کرد تا بدربار تو برسد. بمحض اینکه پیشرفت این روابط مسلم شد هیچ مانعی نیست...
ایکاش انوشیروان ساسانی ، شاه عباس و یا نادر شاه در زمان ناپلئون زنده بودند و جوابی را که می بایست به او می دادند.
منبع: کتاب تاریخ روابط سیاسی ایر ان و انگلیس
امیر تهرانی
ح.ف
از روزنامچه داخلی ممالک محروسه ایر ان زمان ناصر الدین شاه
دخترم را کشتم
"از قراریکه در روزنامه دارالسلطنه تبریز نوشتهاند یک زنی در محله نوبر دختر خود را زده و کشته بود نواب حشمتالدوله صاحب اختیار آذربایجان زن مزبوره را احضار نموده تحقیق فرمودند عرض کرده بود که دختر من هرزکی میکرد و بخانه این و آن میرفت بارها نصیحت کردم سودی نبخشید بغیرتم نکنجید زدم و کشتم."
مشق نظامی
"بر حسب قراری که اولیای دولت علیه دادهاند که فوج جدید خلخال با دو سه فوج دیکر همیشه در دارالسلطنه تبریز حاضر مشق نظامی کشته در تعلیم آداب و فنون نظام اهتمام نمایند نواب حشمتهالدوله این روزها صاحبمنصب نظامی مأمور و فوج جدید خلخال را بدارالسلطنه تبریز برای مشق و تعلیم فنون خدمت احضار کردهاند"
معدن مس
معدن مس قراچهداغ از اهتمام دولت علیه نظم کرفته است از قراریکه میرآقاسیخان مباشر عمل معادن قراچهداغ در نوشتجات خود اظهار کرده بود استاد و عمله کذاشته و پول داده معدنها را بکار انداخته و مشغول کار هستند و حالا هشت خروار مس آبکردهٔ خالص در معدن موجود است و باز در کارند و اینروزها نواب حشمتهالدوله نوشته بودند که هشت خروار مس آبکرده را که در معدن موجود است اکر اولیای دولت اذن بدند آورده ده توپ بزرک بریزند
توپچیان منظم اند.
از عدالت و سیاست اولیای دولت علّیه در روزنامه شاهرود و بسطام نوشته بودند که توپچیان مامُور خراسان در راهها بسیار بانظم و قاعده راه رفتهاند محّمدعلی بیک یاور آنها در کاروانسرای شاهرود دیده بود که یک نفر توپچی آتش روشن کرده است بتصور اینکه از باغات ده ملّا هیمه واژه ناخوانا شاید آورده باشد خواسته بود او را تنبیه کند توپچیان دیکر ملتزم شده قسم یاد کرده بودند که این هیزم را به پول خریده بعد معلوم شد که راست بوده و به پول خریده بوده است
مرده ای که زنده شد
در روُزنامه سمنان نوشتهاند که در ایراج که محال جندق است سربازی شیردل نام فوت شده بود او را آورده غسل دادند بع از غسل خواستند که از روی تخته برداشته کفن نمایند ناکاه از روی تخته حرکت کرده نشسته بخویشان خود کفته بروید محمدرضا بیک کدخدا را حاضر نمایید رفته او را آورده بودند و میت کفته بود که ده تومان از فلان شخص دزدیدهام هفت تومان آنرا ملک خریدهام و سه تومانشرا هم الاغی خریدهام و الاغ را فرستادهام کندم بیاورد آن ملک و الاغ را بصاحب تنخواه بدهید بعد از اتمام این کفتکوها دراز شده و دوباره بحالت مرک عَوْد کرده است
امنیت زف سایه نواب والا
در روزنامه ارض اقدس نوشتهاند که از اهتمام نواب حسامالسلطنه شهر مزبور امنیت تمام دارد و کسانی در سالهای کذشته از خوف اغتشاش یا از بیچیزی از شهر مشهد بیرون رفته بودند از استماع و مشاهدهٔ امنیّت آنجا از کربلای معّلی یا ولایات دیکر با کوچ مراجعت کرده روزبروز وارد مشهد میشوند دزدی و واژه ناخوانا بسیار کم است و اکر بندرت اتفاق بیفتد مال دزیده شده به صاحبش میرسد و دزد مورد سیاست میکردد
هفت نفر دزد
این روزها هفت نفر دزد شب بخانهٔ رفته مخلفّات خانه را بدونش کرفته میبردند کزمهای شب بآنها برخورده خواسته بودند آنها را بکیرند کُلاّ مالها را ریخته فرار کرده و کریخته بودند صبح صاحب مالها پیدا شده و اموالشان تسلیم خودشان کردید
با نظم و با تسلط را می رود
در اخبار فارس نوشته بودند که عباسقلیخان لاریجانی حاکم بهبهان در آن صفحات بسیار بانظم و تسلط راه میرود و آن صفحات را خیلی آمن کرده است محمدباقرخان نوئی که از جمله خوانین الوار پشتکوه و سابقه خیانت و جنایت که باقتضای خباثت فطری نسبت بدولت در ذمه او بود در قلعه محکم صعبی که داشت متحصن شده و بخدمت دیوان اقدام نمیکرد و مالیات دیوان را نمیداد و مَنْشَاء فتنه و فساد و قَتل نفس شده بُود عباسقلیخان سردار لاریجانی حاکم بهباهان از نوکر لاریجانی و صاحبمنصبان آنها که بر پشت کُوه مامُور کرده بود بآنها حکم داده بود که قلعه محمدباقرخان را بغلبه کرفته و خودش را زنجیر کرده پیش عباسقلیخان آوردند و بپاداش خلاف و خیانتهای سابق و تمرُّد و سرپیچی و شیطنت که این روزها داشت عباسقلیخان اوُ را بسیاست رسانده است سایر بلوکات فارس امن و آرام بوده است.
امیر تهرانی
ح.ف
ادامه دارد...
سیاست امپراتوری روم شرقی در امر کمک به پیشرفت ترکان برای تضعیف دولت ساسانی
در روم شرقی (بیزانس) ابریشم چون طلا و سنگهای قیمتی گرانبها بود. از این رو امپراتوری روم شرقی همواره اصرار
داشت که بیواسطه به ابریشم چین دست یابد. شریان حیاـتی امپراتوری بیزانس برای دستیابی به این کالا از شمال ایران میگذشت.
دولت ساسانی با همۀ نیرو میکوشید تا نظارت و کنترل بر بازرگانی روم وچین را از دست ندهد. از اینرو، بر آن بود تا بهای کالاهای مورد نیاز بیزانس را خود تعیین کند
امپراتوری روم شرقی از وجود واسطۀ نیرومندی چون ایران ناخرسند بود و میخواست که اقوام همسایۀ شمالی و شرقی ایران را بر ضد دولت ساسانی برانگیزد و با تضعیف ایران به هدفهای بازرگانی خود دست یابد.
از اینرو، تحریکات در مرزهای شمالی ایران شدت مییافت. در دوران پادشاهی بهرام پنجم (بهرام گور، حک 421- 438م) و عهد فیروز و پس از آن، نقش امپراتوری بیزانس در تحریک اقوام همسایه مشهود است.
حضور ائوسبیوس، سفیر زنون، امپراتور روم شرقی به هنگام درگیری با هفتالیان (هیاطله) و دخالت وی در مذاکرات ایران با هفتالیان مؤید این نظر است .
پروکوپیوس هیاطله را قومی از هونها نامیده است که در همسایگی ایران سکنا داشتند و به سبب بعد مسافت آمیزش آنان با هونها قطع شده بود. وی هیاطله را هونهای سفید نامیده است که در میان قبایل «هون» پوست سفید دارند و چهرۀ آنان زشت و بدمنظر نیست .
محققان سیاست ایران ساسانی در قبال چین و ترکان را ملایم و آمیخته با نرمش دانستهاند. به عنوان نمونه در 553م دولت ساسانی به چان آن، نزد چینیان سفیری فرستاد و نمایندگانی نزد تورکیوتها روانه کرد که ایستمی خاقان در رأس آنان قرار داشت. هونها نیز کوشیدند تا روابط خود را با چین تحکیم بخشند. اما یوی ـ وین تای، امپراتور چین غربی که متحد تورکیوتها بود، به هفتالیان روی ننمود
در بهار 554م که دشتها سرسبز و برای اسبان و دامها مساعد بود،حرکت ترکان (تورکیوتها) به سوی آسیای مرکزی آغاز شد. در 555م لشکریان ترک به حدود دریاچۀ آرال رسیدند که با عنوان «دریای غربی» از آن یاد شده است
. محدودۀ فرمانروایی ترکان را فردوسی (8/156-157) از چین تا کرانههای آمودریا (جیحـون) و از آنجا به گلزاریون (سیردریا ـ سیحون) در آن سوی چاچ (تاشکند) نوشته است.
سپس ترکان به سوی سغد و بخارا که در تصرف هونها بود، روی آوردند و با آنان درگیر شدند و در یک سال و نیم قزاقستان مرکزی، هفت رود و خوارزم را تصرف کردند
دینوری (ص 67- 68) دربارۀ نواحی متصرفی مینویسد که انوشیروان لشکری جرار به بوم هفتالیان فرستاد و تخارستان، زابلستان، کابلستان و سرزمین چغانیان را تسخیر کرد.
پادشاه ترکان «سنجبو خاقان» (ایستمی خاقان) به خراسان لشکر کشید و چاچ، فرغانه، سمرقند، کش و نسف را گشود. انوشیروان همین که آگاه شد، فرزندش هرمزد را با سپاهی بزرگ برای جلوگیری از تجاوز ترکان فرستاد.
شاه ترکان همین که از نزدیک شدن سپاه هرمزد آگاه شد، اراضی متصرفی را رها کرد و بازگشت. از این پس پیشرفت ترکان با دشواری مواجه شد و در کرانههای شمالی دریاچۀ آرال با مقاومت هونهای خیونی و اوگورها روبهرو گشتند.
ترکان در 558م این قبایل را درهم شکستند و تا کرانههای رود ولگا پیش تاختند، ولی در این منطقه آوارها که آنان را از اعقاب ژوژانها (ژوآن ـ ژوآنها) دانستهاند.
مرجع:lib.eshia.ir
امیر تهرانی
ح.ف