گوشه ها یی از تاریخ ایران

گوشه ها یی از تاریخ ایران

بررسی گوشه هایی از تاریخ ایران
گوشه ها یی از تاریخ ایران

گوشه ها یی از تاریخ ایران

بررسی گوشه هایی از تاریخ ایران

ضحاک که بود؟ روانشناسی شخصیت ضحاک



شناسایی ضحاک بر اساس اشعار شاهنامه 


ضحاک که بود؟

پسر بد مراین پاکدل را یکی

کش از مهر بهره نبود اندکی

 

جهانجوی را نام ضحاک بود

دلیر و سبکسار و ناپاک بود

 

کجا بیور اسپش همی خواندند

چنین نام بر پهلوی راندند

 

کجا بیور از پهلوانی شمار

بود بر زبان دری ده‌هزار

 

ز اسپان تازی به زرین ستام

ورا بود بیور که بردند نام

 

شب و روز بودی دو بهره به زین

ز روی بزرگی نه از روی کین

 

روانشناسی ضحاک

 

فردوسی در مقام یک روایتگر بزرگ و امانتدار تاریخ بشری اگر از،دشمن هم صحبت کند و دشمن یک خصلت مثبت داشته باشد  اوبه آن ویزگی اشاره میی کند. برای مثال ضحاک را دلیر ولی سبکسر و ناپاک می شمارد. کسی می تواند دلیر باشد ولی در ضمن نا پاک باشد. 

اصولا واژه ضحاک از ضحک عربی به معنی خنده می آید و بناب  این ضحاک  باید به شخص خنده رو اطلاق شود.

این شخص بیور اسب هم نام گرفته است. ولی فردوسی این بیورسب بودن را به اسبها نسبت می دهد و می گوید چون ضجاک ده هزار اسب داشته لیور اسب نام گرفته است.

این ضحاک بیورسب با شیطان ملاقاتی می کند و روح خود را به او تسلیم می کند:

 

چنان بد که ابلیس روزی پگاه

بیامد بسان یکی نیکخواه

 

دل مهتر از راه نیکی ببرد

جوان گوش گفتار او را سپرد

 

تعهد نامه ای بر ای شیطان

بدو گفت پیمانت خواهم نخست

پس آنگه سخن برگشایم درست

 

جوان نیکدل گشت فرمانش کرد

چنان چون بفرمود سوگند خورد

 

که راز تو با کس نگویم ز بن

ز تو بشنوم هر چه گویی سخن

 

شیطان موضوع دو کدخدا را پیش می کشد و پسر را به نابودی پدر فرمان می دهد و ضحاک پدر کشی راه می اندازد:

بدو گفت جز تو کسی کدخدای

چه باید همی با تو اندر سرای

 

چه باید پدرکش پسر چون تو بود

یکی پندت را من بیاید شنود

 

زمانه برین خواجهٔ سالخورد

همی دیر ماند تو اندر نورد

 

بگیر این سر مایه‌ور جاه او

ترا زیبد اندر جهان گاه او

 

برین گفتهٔ من چو داری وفا

جهاندار باشی یکی پادشا

 

چو ضحاک بشنید اندیشه کرد

ز خون پدر شد دلش پر ز درد

 

به ابلیس گفت این سزاوار نیست

دگرگوی کین از در کار نیست

 

شیطان می گوید : اگر پدر را نکشی از تعهدی که به من داده ای سرپیچی کرده ای!

بدوگفت گر بگذری زین سخن

بتابی ز سوگند و پیمان من

 

بماند به گردنت سوگند و بند

شوی خوار و ماند پدرت ارجمند

 

سر مرد تازی به دام آورید

چنان شد که فرمان او برگزید

 

بپرسید کین چاره با من بگوی

نتابم ز رای تو من هیچ روی

 

بدو گفت من چاره سازم ترا

به خورشید سر برفرازم ترا

 

مر آن پادشا را در اندر سرای

یکی بوستان بود بس دلگشای

 

و پدر  شب بر ای عبادت بر می خیزد ولی...

 

گرانمایه شبگیر برخاستی

ز بهر پرستش بیاراستی

 

سر و تن بشستی نهفته به باغ

پرستنده با او ببردی چراغ

 

بیاورد وارونه ابلیس بند

یکی ژرف چاهی به ره بر بکند

 

پس ابلیس وارونه آن ژرف چاه

به خاشاک پوشید و بسترد راه

 

سر تازیان مهتر نامجوی

شب آمد سوی باغ بنهاد روی

 

به چاه اندر افتاد و بشکست پست

شد آن نیکدل مرد یزدان‌پرست

 

به هر نیک و بد شاه آزاد مرد

به فرزند بر نازده باد سرد

 

همی پروریدش به ناز و به رنج

بدو بود شاد و بدو داد گنج

 

چنان بدگهر شوخ فرزند او

بگشت از ره داد و پیوند او

فردوسی داستان پدر کشی ضحاک را از مردی دانا شنیده است که با تاریخ آشنایی داشته بود:

به خون پدر گشت همداستان

ز دانا شنیدم من این داستان

 

که فرزند بد گر شود نره شیر

به خون پدر هم نباشد دلیر

 

فردوسی گناه اصلی را به گردن مادر ضحاک می گذارد:

مگر در نهانش سخن دیگرست

پژوهنده را راز با مادرست

ض۸اک پست و فرومایه جای پدر را می گیرد:

فرومایه ضحاک بیدادگر

بدین چاره بگرفت جای پدر

 

به سر برنهاد افسر تازیان

بریشان ببخشید سود و زیان

 

امیر تهرانی

ح.ف

تاریخ ایر ان چگونه شکل گرفت؟

قبل از آریایی ها
پیش از این که آریایی ها به ایران آیند ، اقوام گوناگون ایرانی در ایران می زیستند این اقوام عبارت بودند از :
-'کاسی ها (در کرمانشاه و لرستان) ،
-قوم تمدن تپه سیلک (در کاشان) ،
-قوم تمد ن شهر سوخته (در سیستان)
-قوم تمدن جیرفت (در کرمان)،
-قوم تمدن اورارتو (در آذربایجان)،
-قوم تپه گیان (در نهاوند) ،
-قوم تپورها در تبرستان (مازندران) قوم تمدن ایلام (در شمال خوزستان)

عیلامیها

ازمیان مردمان فوق عیلامیها  بزرگ ترین قدرت بشمار می آمدند و آنان  حکومتی    در جنوب غربی ایران بوجود    آور دند .جایی که آنان حکمرانی می کردند در منطقه   خوزستان  امروزی بود.  اسناد تاریخی  شوش را مرکزیت این حکومت  مشخص کرده است.

 آثار مربوط به زندگی این مردمان  درکاوشهای باستانی این منطقه یافت شده است . البته  این حکومت عیلام  خود از حکومت های محلی کوچکتر تشکیل می شد و حالت ملوک الطوایفی داشت.


در عیلام چهار  مناطقه شوش ، اَنشان، اَوان و سیمش   شناسایی شده است. دولت های عیلام همواره  با  حککومت های تبین النهرین مانند بابلی ها ، اکدی ها ، سومری ها و آشوری ها در حال جنگ بودن که ان حکومتها پیشرفته از عیلامیان بودند.


وقتی امپراطوری ایران در ۵۵۰ قبل از میلاد در عرصه ایران و جهان ظهور  کرو، دولت عیلام بصورت  یکی از سرزمین های خراجگزار ایران در امد.

. در این زمان شهر شوش بسیار باشکوه و ثروتمند بود و زبان عیلامی یک از ۳  زبانی بود که نوشته های سلطنتی ایران به آن زبان نوشته می شد.


مهاجرت آریایی ها به ایران
آریایی ها مردمانی از نژاد سفید پوست هستند که احتمالا سرزمین اولیه آنها از شمال دریای سیاه و خزر تا حوالی رودهای سیحون و جیحون بوده است. بعد ها بخش از آریایی ها به سمت ایران و هند و بخشی دیگر به اروپا مهاجرت کردند به همین دلیل به اقوام آسیائی و زبان آنها، هند و اروپایی گفته می شود.

آریایی به معنای شریف می باشد . مدارک تاریخی نشان می دهد که مردمان آریایی ایران و هند مدتی طولانی در کنار هم زندگی  کردند . ولی  پس از گذشت  زمانی دراز این دو قوم از هم جدا شدند . تا پیش از جدایی ، زبان ، سازمان اجتماعی و افسانه های مشترکی داشته اند.

 زمان مهاجرت آریایی ها به ایران را از ۲۰۰۰ سال قب از میلاد و تا قرن های ۱۴ و حتی ۶ قبل  میلاد ثبت کرده اند . زمانی که آریایی ها به فلات ایران رسیدند، با اقوام محلی تماس حاصل کرده و برخی از آنها را به کار گرفتند.


آنها بعد از ورد به سرزمین ایران به طایفه هایی مختلفی تقسیم شدند که مهم ترین آنها مادها و پارت ها و پارس ها نام داشتند . نام ایران برگرفته از اسم آریایی ها است که سرزمین آریایی معنا میباشد.


امیر تهرانی

ح.ف

تاریخ ایران: حمله تزار به مشهد: عاقبت شوم تزار


سرانجام آنانی که به ایر ان حمله کردند.

تزار روسیه

واپسین تزار روسیه، نیکلای دوم بود که خود و خانواده‌اش در سال ۱۹۱۷ و در جریان انقلاب روسیه از تاج و تخت افتادند و سپس در ژوئیه سال ۱۹۱۸ توسط بلشویکها اعدام شدند.


نیکلای دوم هیچ تمایلی به اصلاحات نداشت و بدنبال راه پدرش در طریق فردسالاری بود، در نتیجه فضای روسیه مملو از افکار انقلابی شده بود. حاکمان روس برای گریز از تغییرات به جنگ با ژاپن بر سر تسلط بر کره و منچوری در شمال چین روی آوردند. روس‌ها خود را پیروز جنگ می‌دانستند ولی سرانجام پیمان صلحی در سپتامبر ۱۹۰۵ با ژاپن امضا کردند که کنترل کره و بخشی از منچوری و راه‌آهن کلیدی آن بدست ژاپنی‌ها افتاد. در ۲۲ ژانویه ۱۹۰۵ میلادی، حدود دویست هزار روسی در شهر سن‌پترزبورگ اجتماع کردند و خواستار کاهش ساعات کار و افزایش دستمزدها شدند. تظاهرکنندگان بر روی حمایت تزار از خودشان حساب می‌کردند. اما نتیجه آن برعکس بود. سربازان نیکلای دوم بر روی تظاهرکنندگان آتش گشودند و صدها نفر از تظاهرکنندگان کشته یا زخمی شدند. این واقعه به یک‌شنبه خونین معروف شد.[۱]

اوضاع روسیه ناآرام بود و شورش‌های دهقانی در روستاها با اعتصابات کارگران صنعتی در شهرها همراه شده بود. نیکلای دوم از طرفی به اصلاحات و ایجاد مجلس انتخابی مشورتی «دوما» اقدام کرد و از طرف دیگر به روی اعتصاب‌کنندگان آتش گشود. اعدام‌های صدراعظم استولیپین در سال‌های ۱۹۰۶ و ۱۹۰۷ توانست برای چند سالی فضای روسیه را آرام کند. در موج بعدی این رویدادها یعنی از سال ۱۹۱۲ تا ۱۹۱۴ میلادی اعتصابات کارگری وضعیت شهرهای روسیه را متشنج کرد.

در سال ۱۹۱۴ میلادی، جنگ جهانی اول کل اروپا را فرا گرفت. روس‌ها در حالی که فاقد رهبری نظامی کارآمد، آموزش، غذا و اسلحه و مهمات کافی برای چنین جنگی بودند، وارد این جنگ شدند. نتایج جنگ جهانی اول برای روس‌ها فاجعه‌بار بود، و تنها ۳ میلیون روسی در همان سال اول کشته، زخمی یا اسیر شدند. با افزایش تلفات، روس‌های بیشتری خواستار خروج از جنگ جهانی اول شدند. سن‌پترزبورگ که با شروع جنگ جهانی اول به علت اسم آلمانی آن به پتروگراد تغییر نام یافته بود در مارس ۱۹۱۷ شاهد شورشی بود که برای نخستین بار، سربازان ارتش نیکلای دوم به صفوف مردم پیوستند. سربازان ارتش دیگر از نیکلای دوم فرمان‌برداری نمی‌کردند. دومای روسیه که دریافت نیکلای دوم دیگر نمی‌تواند بر روسیه حکومت کند، یک دولت موقت تشکیل داد و هیأتی را به ملاقات تزار فرستاد. تزار استعفانامه خود را تسلیم دوما کرد و برادر خود میخائیل را به عنوان جانشین خود معرفی کرد، اما میخائیل حاضر به پذیرش این مقام نشد. در ۷ نوامبر ۱۹۱۷ بلشویک‌ها (حزب سوسیال دموکرات کارگری) دولت موقت را کنار زدند و قدرت را در روسیه بدست گرفتند. خانواده تزار توسط دولت موقت کرنسکی به شهر توبولسک در سیبری منتقل شده بودند. پس از به قدرت رسیدن بلشویک‌ها، خانواده تزار به شهر یکاترینبورگ منتقل و در خانه یک مهندس فراری زندانی شدند. ارتش سفید که حامی رژیم گذشته و مخالف جدی بلشویک‌ها بود، در حال نزدیک شدن به شهر یکاترین‌بورگ بود و این امکان وجود داشت که خانواده تزار را آزاد کنند و دوباره ادعای حکومت کنند. بلشویک‌ها به وحشت افتادند و در نتیجه کمیته اجرایی مرکزی مسکو دستور اعدام تزار و خانواده‌اش را صادر کرد و کمیسر یکاترین‌بورگ مسئول اجرای این دستور شد. در نتیجه در بامداد ۱۷ ژوئیه ۱۹۱۸ نیکلای دوم و اعضای خانواده‌اش در زیرزمین خانه به ضرب گلوله توسط بلشویک‌ها کشته شدند و اجساد آنان در جنگل مجاور شهر سوزانده و دفن شد.



روزی که تزار مشهد را به توپ بست و این توطئه خود روسها بود.

در ان زمان همان آخرین تزار بر روسیه حکومت می کرد و در راس خاندان رومانف بود. او غرق در دنیایی از ثروت و مکنت و قدرت بود و یک دیکتاتور تمام عیار به شمار می آمد.


نوروز ۱۲۸۷ شمسی مصادف با ربیع‌الثانی ۱۳۳۰ قمری، و سال ۱۹۰۸ میلادی بود. دو ساعت مانده به غروب، صدای توپ‌های روسی، مناجات زائران حرم رضوی را شکافت؛ سربازان روسی که با ماشین‌های مسلسل‌دار به سمت صحن مقدس می‌آمدند، از چند ناحیه به سوی حرم تیراندازی کرده بودند.

به گزارش ایسنا، یکی از مهمترین حوادثی که حرم مطهر امام رضا (ع) با آن روبه‌رو شده، واقعه معروف به «توپ بستن گنبد مطهر رضوی» است. اتفاقی که اگر در کنار دیگر وقایع تاریخی حمله به این حرم مقدس قرار گیرد، شاید باید آن را در صدر فجایع رخ‌داده از نظر آسیب به این بنای مقدس و شهادت زائران آن حضرت قرار داد.

بعد از تشکیل ژاندارمری مخصوص خزانه‌داری کل ایران توسط «مورگان شوستر آمریکایی»، دولت روسیه که این اقدام را مخالفت مطامع خود در ایران می دانست، در اولتیماتومی به دولت ایران، خواستار اخراج شوستر از ایران و استخدام اتباع خارجی با اجازه‏ دُوَل روس و انگلیس شد. با رَدّ این اولتیماتوم دخالت‏‌آمیز توسط مجلس شورای ملی، قوای روسی مستقر در تبریز وارد قزوین شدند. همچنین یکی از دست‌نشاندگان دولت روس در مشهد به نام «یوسف هراتی» به تحریک روس‏‌ها، شورشی مصنوعی در مشهد به پا کرد و آن شد تا نوروز ۱۱۰ سال قبل، سربازان روسی در حالی که شیپور می‌زدند، همراه با افسران و صاحب‌منصبان با توپ جنگی وارد مشهد مقدس شدند، در ارک منزل کردند و برای تهدید دولت ایران و نیز بی‏‌احترامی به عقاید و احساسات مذهبی مردم، حرم مطهر امام رضا(ع) را به توپ بستند.

تقریباً دو ساعت به غروب بود که صدای توپ‌های روسی بلند شد و از چند ناحیه به سوی حرم تیراندازی کردند و با ماشین‌های مسلسل‌دار به سمت صحن مقدس آمدند، اوّل غروب وارد صحن شدند، زوّار و متحصنان وارد حرم مطهّر شدند و درهای حرم را بستند. یک دسته از روس‌ها با توپ‌های مسلسل به پشت بام حرم رفتند و از پنجره‌های پشت بام ضریح مقدس امام رضا(ع) را گلوله‌باران کردند و گروهی از روس‌ها با اسلحه وارد «دارالسیاده» شدند و از شبکه‌های پنجره نقره، حرم مطهر و ضریح را هدف قرار دادند.


«در ماجرای به توپ بستن حرم که به دلیل اغتشاشات مردم علیه اعلامیه روس‌ها به راه افتاده بود، سپاهیان روس بنا به درخواست کنسول وقت دولت روسیه، وارد مشهد شده و در «باغ خونی» و سایر عمارت‌های دولتی اطراف محل دژبانی مستقر شدند واز این اماکن گنبد مطهر و مسجد جامع گوهرشاد را به توپ بستند و مردم متحصن در آستان قدس رضوی را به خاک خون کشیدند.
 در اثر شلیک توپخانه، به سَردَرها و گلدسته‏ های حرم رضوی، خسارت‌های فراوانی وارد شد. هم‏چنین خزانه  حضرتی را به بانک روس منتقل کرده و اشیای قیمتی حرم را به غارت بُردند. پس از آن، مقداری از اموال را برگردانده ولی متولی حرم را با تهدید به مرگ وادار کردند تصدیق کند که تمام خزانه را تحویل گرفته است.»

اسناد مختلف تعداد کشته شدگان در این فاجعه را بیش از صد نفر عنوان می‌کنند و می‌نویسند «به مدت چهار شبانه‌روز حرم و رواق‌ها در تصرف روس‌ها بود.»




براساس ان چه در پایگاه موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی منتشر شده مرحوم محمدتقی مدرس رضوی در کتاب «سال شمار وقایع مشهد» در شرح این اتفاق، تاریخ رخداد را مربوط به سال قمری اوایل محرم ۱۳۳۰ می‌داند. 
 

در تاریخ ۷ نوامبر ۱۹۱۷ یعنی ۹ سال بعد تزار سقوط کرد و همراه با خانواده با مذلت فراوان به خانهای در یپکایف تبعید شد . در آن خانه نهایت بی احترامی به او اعضاء خانواده اش صورت گرفت. حتی گزارشات از تجاوزات جنسی به دختران و همسران او خبر می دهند تا این که در یک صبحگاه همه آنان طی نیم ساعت اعدا م شدند.


جدید ترین گزارش


به گزارش روز سه شنبه ایرنا، قتل«نیکلای آلکساندرویچ رومانوف» و خانواده اش شب 17 جولای 1918 در زیرزمین خانه ای در شهر یکاترینبورگ که هم اینک مرکز استان سوردلوفسک در منطقه اورال است، رخ داد.

**نیکلای چگونه دستگیر شد
نیکلای در هنگام دستگیری توسط انقلابیون در پتروگراد (سن پترزبورگ کنونی) داوطلبانه از سلطنت کناره گیری کرده بود اما به دستور دولت موقت بازداشت شد.
وی از روز 22 ماه مارس تا 14 ماه اوت سال 1917 در کاخ الکساندروف درسن پترزبورگ نگهداری می شد و پس از این تاریخ به همراه خانواده به یکاترینبورگ انتقال یافت.
تزار سرنگون شده روس قصد داشت به انگلیس سفر کند و برای این منظور از پادشاه انگلیس که از بستگانش بود درخواست اجازه برای سفر کرد اما درخواست وی هرگز پذیرفته نشد.
پس از آن، با تصمیم دولت موقت، نیکلای و اعضای خانواده اش برای گذراندن دوران تبعید به اورال منتقل شدند.

**تدارکات قتل نیکلای رومانوف و خانواده اش
براساس اطلاعات انتشار یافته، «نیکلای رومانف» آخرین تزار از خاندان رومانف ها با 300 سال سابقه حکومت در روسیه، پس از سرنگونی توسط بلشویک ها در انقلاب کمونیستی به رهبری «ولادیمیر ایلیچ لنین» در اکتبر 1917، در سال 1918همراه همسر، چهار دختر و یک پسرش پس از تحمل یک دوره زندان و زندگی اردوگاهی با اعمال شاقه و در سن 50 سالگی به دستور لنین در شهر یکاترینبورگ تیرباران شدند.
این قتل سر زده رخ داد و نیکلای انتظار نداشت که بلشویک ها وی و خانواده اش را تیرباران کنند و به همین خاطر در شرایط عادی به زندگی روزمره ازجمله شکستن هیزم و پیاده روی صبحگاهی و سایر امور عادی زندگی ادامه می داد.
تزار سرنگون شده روس از اخبار روزمره کشور اطلاع نداشت و به همین دلیل نمی دانست که نیروهای ضد انقلاب اکتبری و به اصطلاح سلطنت طلبان که با بلشویک ها می جنگیدند به پیروزی هایی در مقابل نیروهای مقابل دست یافتند.
بلشویک ها که از دستیابی نیروهای ضدانقلاب که بخش هایی از اورال و سیبری را در اختیار داشتند به منطقه یکاترینبورگ و آزادی تزار و خانواده اش نگران بودند دستور قتل رومانوف ها را دادند.
هنوز معلوم نیست این دستور از سن پترزبورگ صادر شده یا فرماندهی بلشویک های یکاترینبورگ آن را بدون هماهنگی با مرکز صادر کرد.
براساس اطلاعات خبرگزاری ریانووستی، یکی از جلادان خانواده تزار در حالی که کت چرمی مشکی (ویژه انقلابیون) بر تن داشت وارد خانه محل نگهداری تزار و خانواده اش شد و فریاد زد «نیکلای آلکساندرویچ تلاش های همفکران شما برای نجات تان موفق نبود و در این شرایط دشوار برای جمهوری شوروی ماموریت پایان دادن به عمر خاندان رومانوف به ما محول شده است.»
نیکلای دوم هم زمانی که این را از زبان انقلابی کمونیست شنید فریاد زد خدای من این چه حادثه ای است که رخ می دهد.
پس از آن مامور نیروهای انقلابی رولور خود را در آورد و تزار سرنگون شده و خانواده اش را به گلوله بست.
با وجود گذشت یکصد سال از آن روز، هنوز زوایای قتل خاندان تزار در تاریکی مانده و اطلاعات دقیقی درباره بقایای اجساد آنها وجود ندارد.

**بررسی قتل نیکلای و خانواده اش پس از فروپاشی شوروی
سال ها بررسی اسناد و گزارش های بایگانی شده دوران حاکمیت کمونیستی و همچنین تحقیقات علمی و پزشکی قانونی درباره تعلق اجساد یافت شده در سن پترزبورگ منسوب به خانواده نیکلای دوم نتیجه قطعی نداشته است.
قتل تزار سرنگون شده و خانواده اش در خانه شخصی به نام مهندس «ایپاتف» رخ داد و تیراندازی دو دقیقه ادامه داشت و آلکسی ولیعهد که در هنگام تیراندازی در خواب بود بر اثر اصابت گلوله بیدار شد و مهاجمان انقلابی وی و خواهرانش تاتیانا و آناستازیا و خدمتکار خانواده به نام آنا دمیدووا به دستور پیوتر یرماکوف سردسته انقلابیون و با ضربات سرنیزه آلکساندر استرکوتین کشته شدند.
براساس اطلاعات تاریخی، گروه افراد مسلح پس ازقتل اعضای خانواده رومانوف، اجساد آنها را به منطقه ای در محل قتل در پتو حمل کرده و اجساد را پس از قرار دادن در گودال بزرگی، اسید پاشیدند.
البته روایت تاریخی دیگری می گوید که جسد نیکلای و خانواده اش را سوزاندند.
بلشویک ها هراس داشتند که نیروهای ضدانقلاب پس از تصرف یکاترینبورگ، قبر نیکلای را یافته و از جسد وی برای برانگیختن روستاییان اورال علیه حکومت کمونیستی استفاده کنند.
روشن شدن سرنوشت نیکلای دوم و خانواده اش پس از فروپاشی شوروی سابق به یکی از موضوع های مورد توجه افکار عمومی و مورخان در روسیه تبدیل شده است.
....

 امیر تهرانی

ح.ف

 

تاریخ ایران: حمله اسکندر به ایران. عاقبت آنانی که به ایران حمله کردند. اسکندر زنده بود به گور شد؟


عاقبت اسکندر مقدونی

اسکندر مقدونی در زمان داریوش سوم هخامنشی وحشیانه به ایر ان حمله هزاران ایرانی را کشت ، بناها را نابود کرد، ثروت ای ان را به غارت برد و سلسله هخامنشی از قدرت افتاد. داریوش مدتها با نیروهای مهاجم در جنگ و گریز بود. اسکندر نیز در پی او می رفت.
اسکندر سپس به افعانستان و مرزهای هند رسید و بلافاصله بازگشت. گفته اند از ایر ان گذشت و به بابل رفت که عراق امروزی باشد ولی این گزارش مشکوک بنظر می رسد.
شاید وقتی او از ایران می گذشت بیمار بود. به هر حال ارزوی آن امپراطوری را به گور برد و درسن ۳۲ سالگی به خاک سر فروبرد، بعد از او حکومتش از هم پاشید.
اسکندر شبی را به باده‌نوشی با دریاسالار نئارخوس سر کرد و شب و روز بعد را هم با دوستش مدیوس لاریسایی چنین گذراند.
پس از آن، تب شدیدی عارض اسکندر مقدونی شد و گفته می‌شود که او در این هنگام آن‌چنان از درد پشت شکایت می‌کرد، گویی نیزه‌ای به پشتش اصابت کرده است.

...اسکندر به‌شدت فلج شد، نیاز بدنش به اکسیژن نیز کاهش یافت. مردمک چشمان او در این حالت ثابت و گشاد شده‌اند و بدن او احتمالا نمی‌توانسته به‌‌درستی درجه حرارت خود را تنظیم کند و همین باعث شده که سرد شود. از آنجایی که پزشکان باستان به‌جای ضربان، با بررسی تنفس مرگ فرد را تشخیص می‌دادند، مرگ اسکندر مقدونی را پیش از موعد اعلام کردند.
تب او شدیدتر شد و به‌تدریج توان حرکت و سپس تکلم را از دست داد. و وقتی شراب می‌نوشید، تشنه‌تر می‌شد. فلج نهایتا تا حدی پیش‌روی کرد که اسکندر دیگر نمی‌توانست سرش را بالا ببرد. طبق روایت پلوتارک، پس از آنکه اسکندر درگذشت، جسد او برای ۶ روز بدون فساد و تعفن باقی ماند. پلوتارک که زندگی اسکندر مقدونی را صدها سال بعد، در قرن دوم میلادی به رشته تحریر در آورد، می‌نویسد:

بدن او، با وجود اینکه بدون مراقبت ویژه در مکان‌های تاریک و مرطوب نگه‌داری می‌شد، هیچ نشانه‌ای از تجزیه در آن مشهود نبود و کاملا دست‌نخورده باقی مانده بود.
مطالعه جدید دانشمندان نشان می‌دهد که این علامات مربوط به یک بیماری نادر بنام اختلال نورولوژیکی GBS (سندرم گیلن باره) بوده که می‌تواند بیمار را فلج کند. سندرم گیلن باره(گی-ین باره) نوعی نوروپاتی محیطی است که باعث نارسایی عصبی-عضلانی حاد می‌شود.

در سندرم گیلن باره، که اصولا یک بیماری نادر است آن سیستم ایمنی بدن فرد به دستگاه عصبی حمله می‌کند. این بیماری ممکن است باعث شده باشد که مرگ اسکندر مقدونی پیش از موعد اعلام شود و همچنین توضیحی برای پدیده مرموز عدم تجزیه جسد او باشد که مورخان باستان گزارش داده‌اند.

تاریخنگاران تاکنون دلیل مرگ اسکندر را در هاله‌ای از ابهام می‌دانستند و نظریه‌های قبلی از عفونت،مصرف بیش‌ازحد الکل و قتل نام‌برده بودند. اما مطالعه جدید از اختلالی به نام Guillain-Barré Syndrome نام می‌برد که در مورد اسکندر رخ‌داده در ضمن گفته می‌شود که بدن او به مدت شش روز زنده بوده و تجزیه نشده است که مردم آن زمان خیال کردند او خداست!

.بر خی گزارش ها این طور گزارش می کنند کهک هنگامی که در بابل زندگی‌ می‌کرد؛ دچار بیماری مرموزی شد که موجب تب و فلج شدن او شد. و سرانجام در سن ۳۲ سالگی درگذشت.

ولی برخی مستندها این طور نشان داده اند که او وقتی از خاک ایر ان می گذشت بیمار بود. و در جایی مرد که آن زمان متعلق به ایر ان بود.
همین باعث شد که برخی احتمال مسمویت او را رد کنند و حتی برخی دیگر این موضوع را نشانه‌ای از الوهیت اسکندر مقدونی دانستند. شرحی که ذکر شد، رایج‌ترین روایت پذیرفته‌شده از مرگ اسکندر مقدونی است که خود بر پایه چند منبع دست دوم بوده و از روایت‌های باستانی گرفته‌ شدند که حالا در دست نیستند. در مقابل، مورخان باستان گزارش دادند که بسیاری تصور می‌کردند اکندر مقدونی مسموم شده، احتمالا توسط کسی که برای آنتیپاتر کار می‌کرد که در آن زمان، نایب‌السلطنه سرتاسر امپراتوری اسکندر بود. در سال ۲۰۱۴، یک تیم تحقیقاتی دریافت که گیاهی دارویی به‌نام وراتروم آلبوم می‌توانسته برای مسموم کردن اسکندر مقدونی به کار رفته باشد.

 اما کاترین هال از دانشکده پزشکی دانیدین در دانشگاه اوتاگو، نیوزیلند، علائم بیماری مرموز اسکندر مقدونی را شبیه یک مورد اختلال عصبی به‌نام سندرم گیلن باره (GBS) می‌داند که در آن سیستم ایمنی بدن فرد به دستگاه عصبی حمله می‌کند و درنهایت موجب می‌شود بیمار فلج شود. هال تصور می‌کند که اسکندر به عفونت هلیکوباکتر پیلوری دچار شده بود که علت شایع این سندرم در سراسر جهان است. هال این نظریه را در مقاله‌ پژوهشی خود در ژورنال علمی Ancient History Bulletin گزارش کرده است
ذخیره 

یافته‌های جدید نشان می‌دهد مرگ اسکندر مقدونی ۶ روز پیش از موعد اعلام شده و او در آن هنگام هنوز زنده بوده است.
همین باعث شد که برخی احتمال مسمویت او را رد کنند و حتی برخی دیگر این موضوع را نشانه‌ای از الوهیت اسکندر مقدونی دانستند. شرحی که ذکر شد، رایج‌ترین روایت پذیرفته‌شده از مرگ اسکندر مقدونی است که خود بر پایه چند منبع دست دوم بوده و از روایت‌های باستانی گرفته‌ شدند که حالا در دست نیستند. در مقابل، مورخان باستان گزارش دادند که بسیاری تصور می‌کردند اکندر مقدونی مسموم شده، احتمالا توسط کسی که برای آنتیپاتر کار می‌کرد که در آن زمان، نایب‌السلطنه سرتاسر امپراتوری اسکندر بود. در سال ۲۰۱۴، یک تیم تحقیقاتی دریافت که گیاهی دارویی به‌نام وراتروم آلبوم می‌توانسته برای مسموم کردن اسکندر مقدونی به کار رفته باشد.

 اما کاترین هال از دانشکده پزشکی دانیدین در دانشگاه اوتاگو، نیوزیلند، علائم بیماری مرموز اسکندر مقدونی را شبیه یک مورد اختلال عصبی به‌نام سندرم گیلن باره (GBS) می‌داند که در آن سیستم ایمنی بدن فرد به دستگاه عصبی حمله می‌کند و درنهایت موجب می‌شود بیمار فلج شود. هال تصور می‌کند که اسکندر به عفونت هلیکوباکتر پیلوری دچار شده بود که علت شایع این سندرم در سراسر جهان است. هال این نظریه را در مقاله‌ پژوهشی خود در ژورنال علمی Ancient History Bulletin گزارش کرده است.

گزارش موجود غربیها این است که :
-اسکندر پس از تسخیر تخت جمشید هفت سال بر ایران حکومت کرد.
-از سال ۳۲۷ تا ۳۲۶ پیش از میلاد اسکندر به هندوستان حمله می‌کند. در سال ۳۲۳ پیش از میلاد اسکندر به بابل بازمی‌گردد، اسکندر بیمار شده و نهایتاً در ۳۳ سالگی می‌میرد.

همین گزارش ها تایید می کنند که وقتی او را مرده اعلام کردند او در حقیقت در حالت کما قرار داشت و سر دارانش احتمالا بر ای رهایی از شر قدرت طلبی های مرگ او را اعلام داشتند.

فقط ۷ سال حکومت و آن همه خرابی و چپاول و نامی زشت و منفور در ذهن هر ایر انی ! اصلا نمی ارزید. اصلا نباید به ایران حمله می کرد،


مستند مرگ اسکندر

https://m.youtube.com/watch?v=_w8wB607ZI0


امیر تهرانی 

ح.ف

تاریخ ایر ان دوره قاجار(۲): یک یادداشت از صد و پنجاه سال پیش و مشکلات ما


مهدیقلی خان هدایت وزی  دوره قاجار و نخست وزیر دوره رضا شاه در کتاب خاطرات و خطرات می نویسید:

اوراق پدرم مسودهٔ دستوری هست که البته بکار امروز نمی‌خورد. کل یوم هو فی شأن او روی مقصد نوشته است .

امروز  دور اصطلاحات چرخ می‌زنند و صورت دیگر می‌پسندند. اگرچه خارج از موضوع است، یادداشتی را که پدرم در ربیع الاول ۱۲۹۱ به ناصرالدین شاه عرض کرده است اجمالا یاد می‌کنیم و این راجع به اوقاتی است که در دربار مجالس شور منعقد می‌شد.

از یادداشت پدرماز جمله فرمایشات همایونی یکی در خصوص بدست آوردن راه اطمینان عامه بود. از روی تجربه معلوم و مشهود است که اطمینان حاصل نمی‌شود مگر به امنیت ،

 امنیت فرع قانون است و قانون لازمه‌اش اجرا،

 هیچ قانونی کاملتر از قانون اسلام نیست،

 قانون اعم از شرع و عرف باید در معرض اجرا درآید

 و حدود تا همه جا و برهمه کس جاری باشد و اگر غیر از این باشد آن را نمی‌توان قانون گفت، 

چون چنین شود قلوب عامه از هر جهت اطمینان حاصل خواهد کرد و در آنوقت طبیعت مخلوق و طبیعت آب و خاک آنچه در خود مکنون و مخفی دارند .

روز بروز در معرض ظهور و بروز خواهند رسانید، آبها جاری میشود و زمینها آباد، صناعات ترقی میکند و معادن استخراج میشود. 

پولهای مردم از زیر خاک بیرون می‌آید و از حاصل آن دو عشر عاید خزانه میشود، همانطور که اجرای قوانین اسباب ترقی می شود .

عدم امنیت مایهٔ خرابی خواهد شد. 

مثل اینکه نیشکر مازندران را بدون ادای قیمت و اجرت و کرایه می‌بردند و یکقران از هر باری قلق می‌گرفتند زراعت نیشکر متروک شد.

عکس علیقلی خان مخبر الدوله که در بدو سیمکشی
خط بوشهر انداخته شده است

همچنین کاغذسازی اصفهان بعلت صرف تحریر دفترخانهٔ آنجا که مجاناً می‌بردند بسته شد.

 معادن ایران کم نیست ، ولی اهل محل آنها را کور کرده‌اند که اسباب زحمت آنها نشود .

همانطور که مال رعیت تاراج میشود. 

همینطور مال دیوان بهدر میرود، 

پس حفظ قانون و اجرای حدود آن واجب است ،

 هر جا زمینی آباد میکنند . حد و اندازه هیچ در کار نیست ، 

باید مردم بدانند که اگر آبی جاری کنند اقلا پنج سال مالیات نمی‌دهند، 

اگر کسی چیزی اختراع می‌کند منافع آن حق اوست ،

 حالیه کسی داخل کاری نمی‌شود و خرجی که نفع عامه در آن باشد نمیکند، مگر دولت تا چه اندازه می‌تواند خرج فوق‌العاده بکند و حاصل نبرد، در ساختن کارخانجات و تعلیم و تدریس علوم و تشویق ارباب صناعت مبلغها پول دولت صرف می شود...

بمصرف رسید و از آنها اثری باقی نماند، فقط مدرسه و تلگراف باقی است، پس باید امنیت و اطمینان را حاصل کرد .

ترقی مملکت، زراعت و صناعت و استخراج معادن است. 

در بدو دولت ابد مدت اندک تشویق از اهل صناعت شد، چینی و بلور و برک و چوخا‌آغری و شال هم ساختند و بافتند ولی مردم بی‌اطلاع دنبال مال فرنگ را آنقدر گرفتند تا آنها رواج گرفت و اینها از بین رفت.

 حالا هم این نکته معروض افتاد، دور نیست مطبوع بعضی نباشد."

جواب به یادداشت پدر هدایت یعنی به نامه صدو پنجاه سال پیش: بله آقاجان مطبوع بعضی نیست. خوششان نمی آید. به شما چه ربطی دارد!

امیر تهرانی

ح.ف