آن سه نفر
را نتیجهٔ همدستی دولت ها و توده ها دانسته او نیز توده را بتکان آورد و بکارهای سودمندی وا دارد، از دیدن آن شکوه و نیرو خیره گردیده و بنومیدی گرایید، و در برابر همسایگان ناتوانی و زبونی بیشتر نمود.
بویژه که همسخن و همدم او امینالسلطان گردیده، و این مرد یگانه آرزو و خواستش این بود که سر کار باشد، و بمردم سروری فروشد، و دستش بگرفتن و دادن باز باشد، وهمهٔ هوش و زیرکی خود را در این راه بکار میبرد، و برای نگهداری خود در سر کار گردن بخواهشهای بیگانگان میگذاشت.
نتیجهٔ این خیرگی و ناتوانی شاه و نادرستی و بدخواهی امینالسلطان آن بود که در سالهای باز پسین پادشاهی ناصرالدینشاه «امتیازهایی» به بیگانگان، بویژه بانگلیسیان داده شد که شناختهترین آنها «امتیاز تتن و تنباکو» بود، و اینها مردم را بشورانید، چنانکه داستان آن را خواهیم نوشت.
از کسانیکه در زمان ناصرالدین شاه دلسوزی بتوده و کشور نموده و به بیداری مردم کوشیدهاند
یکی میرزا ملکم خان اسپهانی و
دیگری سید جمالالدین اسدآبادی شمرده میشود.
ملکم از جلفای اسپهان، و از ارمنیانملکم نیز داوری نخواهیم توانست.
میرزا ملکم خان روزنامهای بفارسی نیز نوشته که در لندن بچاپ میرسانیده و نسخههای آن در دست است. ملکم خان تا دو سال از آغاز جنبش مشروطه زنده بود و در اروپا میزیست.
اما سید جمالالدین دو بار بایران آمده، و در بار دوم در سال ۱۲۶۸ (۱۳۰۷) با دستور شاه او را از ایران بیرون کردهاند. سید مرد دلیری میبوده، و از خودکامگی شاه و از سودجویی امینالسلطان نکوهشها میکرده و مردم را میسهانیده و میشورانیده، و کسانی بر سر او گرد آمده بودهاند. چیزی که هست از کارهای سید جمالالدین در ایران و مصر و عثمانی نتیجه درستی بدست نیامده، و شاگردانش در گفتگو ازو راه گزافه پیمودهاند.
سید بکار بزرگی برخاسته بوده، ولی راه آنرا نمیشناخته، و آنگاه هیچگاه خود را فراموش نمیکرده. در چنین کوششهایی نخستین گام خود را فراموش کردنست. سید اگر بجای رفتن باین دربار و آن دربار همه به بیدار ساختن مردم و پیراستن اندیشهها کوشیدی به نتیجهٔ بهتری رسیدی.
در بار دوم، سید را ناصرالدینشاه در مونیخ دید و بایران خواند، ولی ما نمیدانیم بچه کاری خواند و چه نویدی باو داد. شاگردانش میگویند: «نوید صدر اعظمی باو داد»، ولی نه باور کردنیست. در کشوری همچو ایران آنروز کار صدراعظمی یا سروزیری بآن سادگی و آزادی نبوده.
از این گذشته، خواندن جمالالدین بایران با آگاهی از اتابک بوده و پیداست که برای نشستن در جای خود او خوانده نشده. آری میتوان گفت که خود سید چنین چشمی از شاه داشته است.
میرزا ملکمخان نوشته هایی میدارد که همگی آگاهی و دانش او را میرساند و این بیگمانست که با خودکامگی ناصرالدینشاه، و خودخواهی و نادرستی امین السلطان دشمنی مینموده، و بامتیازهایی که به بیگانگان داده میشده خرده میگرفته و زیان آنها را باز مینموده. چیزیکه هست ملکم از دستهٔ «فریر ماسون» بوده و نوشتهایش آن رنک را داشته، و ما چون از اندیشه و خواست آندسته آگاه نیستیم دربارهٔ ملکم نیز داوری نخواهیم توانست.(کسروی بعدا خود به عضویت فراماسونری در آمد)
میرزا ملکم خان روزنامهای بفارسی نیز نوشته که در لندن بچاپ میرسانیده و نسخههای آن در دست است. ملکم خان تا دو سال از آغاز جنبش مشروطه زنده بود و در اروپا میزیست.
اما سید جمالالدین دو بار بایران آمده، و در بار دوم در سال ۱۲۶۸ (۱۳۰۷) با دستور شاه او را از ایران بیرون کردهاند. سید مرد دلیری میبوده، و از خودکامگی شاه و از سودجویی امینالسلطان نکوهشها میکرده و مردم را میسهانیده و میشورانیده، و کسانی بر سر او گرد آمده بودهاند. چیزی که هست از کارهای سید جمالالدین در ایران و مصر و عثمانی نتیجه درستی بدست نیامده، و شاگردانش در گفتگو ازو راه گزافه پیمودهاند.[۱]
سید بکار بزرگی برخاسته بوده، ولی راه آنرا نمیشناخته، و آنگاه هیچگاه خود را فراموش نمیکرده. در چنین کوششهایی نخستین گام خود را فراموش کردنست. سید اگر بجای رفتن باین دربار و آن دربار همه به بیدار ساختن مردم و پیراستن اندیشهها کوشیدی به نتیجهٔ بهتری رسیدی.
در بار دوم، سید را ناصرالدینشاه در مونیخ دید و بایران خواند، ولی ما نمیدانیم بچه کاری خواند و چه نویدی باو داد. شاگردانش میگویند: «نوید صدر اعظمی باو داد»، ولی نه باور کردنیست. در کشوری همچو ایران آنروز کار صدراعظمی یا سروزیری بآن سادگی و آزادی نبوده.
از این گذشته، خواندن جمالالدین بایران با آگاهی از اتابک بوده و پیداست که برای نشستن در جای خود او خوانده نشده. آری میتوان گفت که خود سید چنین چشمی از شاه داشته است.
تاریخ مشروطه کسروی
امیر تهرانی
ح.ف
ایران چگونه بیدار شد؟
گفتیم در سالهای باز پسین پادشاهی ناصرالدینشاه امتیازهایی به بیگانگان داده شد. نخست در زمان سپهسالار امتیاز کشیدن راه آهن از بوشهر تا گیلان بانگلیسیان داده شده بود، که میباید آن را از لغزشهای سپهسالار شمرد.
این امتیاز بکار بسته نشد و پس از ده و اند سالی پس گرفته شد و از میان رفت. ولی در سال ۱۲۶۸ ناصرالدینشاه امتیازهای دیگری داد که شناختهترین آنها «امتیاز توتون و تنباکو» بود.
مردم زیان اینها را نمیدانستند، و تا آن زمان توده را پروای سود و زیان کشور کردن، و در کارهای دولتی بچون و چرا برخاستن در میان نبوده.
ولی چون اینها پای بیگانگان را بکشور باز کرد و اروپاییان در ایران فراوان شدند، مردم بویژه ملایان دیدن آنان نتوانستند و برنجش و گله پرداختند، و همین دیدهٔ آنان را باز کرد و در سایه جنبش و ایستادگی «امتیاز توتون و تنباکو» از میان رفت.
این امتیاز ایران را بسیار زیانمند بود:
ایران پانزده هزار لیره و عثمانی هفتصد هزار لیره
زیرا فروش همگی توتون و تنباکوی کشور، چه در درون و چه در بیرون، بیکتن انگلیسی سپرده میشد، در برابر آنکه سالانه پانزده هزار لیره بدولت پردازد و از سود ویژه یک چهار یک دولت را باشد، در حالیکه در عثمانی که توتون و تنباکویش کمتر از ایران باشد تنها فروش در درون کشور بیک کمپانی واگزارده شده بود در برابر آنکه سالانه هفتصد هزار لیره بدولت عثمانی پردازد و از سود نیز پنج یک دولت را باشد.
ببینید جدایی تا بکجاست. مردم این حساب را نمیدانستند، ولی از آنکه بیگانگان پا بدرون کشور میگشایند بیمناک میبودند. سپس هم برایشان سنگین میافتاد که توتون و تنباکویی را که میکارند بیک بیگانه با بهای کمی بفروشند و سپس با بهای بسیاری باز خرند.
گیرندهٔ امتیاز یکتن بود ولی در لندن شرکتی برای آن با ۶۵۰٬۰۰۰ لیره برپا گردید، و از بهار سال ۱۲۷۰ (۱۳۰۸) کارکنان آن در ایران بکار پرداخت.
تاریخ مشروطه نوشته کسروی
امیر تهرانی
ح.ف
چرا انگلستان با عجله به ایران آمد؟
...اینک خوب روشن میشود علل و اسبابی که دولت انگلیس در تحت تأثیر آنها خود را مجبور دیده که متوسل بدربار فتحعلیشاه بشود چیست.
اتحاد انگلیس، روس و اطریش بر علیه ناپلئون در سال ۱۸۰۰ بواسطهٔ شکستهای متوالی دولت اطریش از قشون ناپلئون و جدا شدن پول اول از انگلیسها بپایان رسید. در آخر همان سال دولت انگلیس در مقابل ناپلئون بکلی تنها مانده و ناچار بود دوستان دیگری در خارج از اروپا برای خود تهیه کند.
ورود سر جان ملکم در ماه دسامبر ۱۸۰۰ بود و امضاء قرارداد سیاسی و معاهده تجارتی با دولت ایران در ژانویه ۱۸۰۱ (مطابق ۱۲ شعبان ۱۲۱۵ هجری) بود اکنون کاملاً آشکار است آنوقت دولت انگلیس باین اتحاد و دوستی ایران چه قدر محتاج بوده و چه قدر و قیمت و اعتباری برای آن قائل بوده است.
موفقیت ملکم در ایران برای حکومت هندوستان یک خوشحالی فوقالعاده ایجاد نمود زیرا منافع سیاسی آن برای انگلیسها در آن تاریخ بقدری مفید و بموقع بود که فرمانفرمای کل هندوستان برای قدردانی از خدمات کاپیتان ملکم به کمیته سری که در رأس کلیهٔ امور هندوستان است چنین مینویسد:
«کاپیتان ملکم در ماه مه ۱۸۰۱ از مأموریت خود مراجعت نمود و از این مأموریت کاملاً مظفر و منصور برگشته است. کلیهٔ مقاصد مأموریت خود را بخوبی انجام داده و یک روابط سیاسی و تجارتی با امپراطوری ایران برقرار نموده است که این روباط منافع عمدهٔ بملت انگلیس در هندوستان وعده میدهد. موفقیتهای او دولت انگلستان را حایز مقام سیاسی و اقتصادی مهمی خواهد نمود.
ساده لوحی ما ایر انیها
در این تاریخ ایرانیها بقدری خوب از ملکم پذیرائی نمودند که خود او پس از ملاحظه اوضاع ایران و استقبال اهالی از او در سال ۱۸۰۰ از اصفهان چنین مینویسد:
«زمانشاه دیگر نمیتواند زحمتی در هندوستان برای ما تولید کند. بلطف خداوندی برای سالهای آینده بقدری کارهای زیاد و مسئولیتهای مشکل در افغانستان برای او ایجاد خواهد شد که فرصت فکر کردن را هم نخواهد داشت.»
کاپیتان ملکم مأموریت داشت با دولت ایران از دو راه داخل اتحاد شود اول سالی سه یا چهار لک روپیه برای مدت سه سال بدولت ایران بدهد و مساعدت آنها را جلب کند.
دوم بشاه و وزرای او مبلغی رشوه بدهد و آنها را بطرف دولت انگلیس جلب کند. کاپیتان ملکم پس از مطالعهٔ دقیق طریق اخیر را اتخاذ نمود در کیسههای پول را باز کرد و بمقصود خویش نایل گردید.
انگلیس رشوه می دهد و شاه و وزیر و سفیر را می خرد
در یادداشت خود مینویسد:
«هر اشکالی در تحت تأثیر طلای دولت انگلیس بطور معجزه مانندی از پیش برداشته میشد»
و این عین عبارت ملکم است که گوید:
«هر گاه سر و کار من با مردمان صاحب حس و معتدل بود من هرگز باک نداشتم ولی من با نژادی سر و کار داشتم که این هر دو صفت را فاقد بود»[۸]
اینک بشرح قسمت دیگر یعنی اوضاع و احوال اروپا بعد از قرارداد سر جان ملکم با ایران میپردازیم.
اولین واقعه که بعد از امضاء قرارداد دولتین ایران و انگلیس در اروپا رخ داد قتل پول اول امپراطور روس بود که در اثر تحریکات خارجی در ۲۴ ماه مارس ۱۸۰۱ درست دو ماه بعد از انعقاد عهدنامه فوقالذکر بدست صاحبمنصبان درباری بوقوع پیوست.
مرحوم اعتمادالسلطنه در کتاب منتظم ناصری جزء وقایع سال ۱۲۱۶ هجری مطابق با ۱۸۰۱ میلادی شرح این واقعه را چنین ضبط نموده است.
«امپراطور پل نهایت دوستی را با ناپلئون دارد باین واسطه ایلچی انگلیس مقیم دربار دولت روس کنت دوپالهن سردار عساکر متوقفهٔ در پطرزبورغ را محرک است و بنابراین تحریک شب بیست و سوم ماه مارس ۱۸۰۱ رؤسای قشون امپراطور را هلاک نموده پسر ارشد او الکساندر اول را بجای او جلوس میدهند.»
با مرگ پول اول و جلوس الکساندر اول نقشه سیاست خارجی روسیه بکلی عوض میشود. دوستی که با دولت فرانسه در بین بود مبدل بدشمنی میگردد. پول اول که با انگلیسها قطع روابط نموده بود الکساندر مجدداً روابط حسنه را با آن دولت برقرار میکند.
اولین کاریکه الکساندر بانجام آن مبادرت نمود آزاد نمودن تمام ملاحان انگلیسی بود که در روسیه محبوس بودند و آنها را بخرج خود روانه مملکت انگلستان نمود و خود نیز یک کاغذ دوستانه بپادشاه انگلستان نوشت و خواهش نمود اتحاد و دوستی سابق مجدداً بین دولتین برقرار گردد و در اواسط همان سال (۱۷ جون ۱۸۰۱) نماینده مخصوص انگلستان وارد پایتخت روسیه گردید و قرارداد و عهدنامه سابق را تجدید نمود.
در ۱۲ سپتامبر ۱۸۰۲ حمله و هجوم روسها بگرجستان ایران شروع میشود. الکساندر در اعلامیهٔ خود که به دول اعلام نمود بلزوم الحاق گرجستان بقلمرو روسیه اشاره کرده آنرا یک نوع وظیفه سنگین برای دولت روسیه اظهار میدارد و میگوید احساسات بشردوستی وی او را باین امر مجبور مینماید و علاوه میکند اقدام باین امر در اثر وصیت جرج سوم پادشاه گرجستان بوده است. در صورتیکه این لشکرکشی روسها بر خلاف میل دولت و ملت گرجستان صورت گرفته، زیرا چندین سال بعد از این واقعه در آن هنگام که ملکه گرجستان با اولاد خود در پطرزبورغ حبس نظر بوده در حین گردش در خیابانها دیده میشد که هنوز هم زخمهای شمشیر قزاقان روسی در سر و صورت ملکه بخوبی نمایان است که در وقت اخراج از وطن خود مقاومت نموده این زخمها در اثر همان مقاومت باو وارد آمده است.
در هر حال خوب روشن است که قشونکشی الکساندر اول بطرف گرجستان و قفقاز بعد از معاهده و تجدید عهد با دولت انگلستان و سرگرم نمودن دولت ایران بوده است.
منبع : تاریخ روابط ایران وانگلیس
امیر تهرانی
ح.ف
روزی که انگلستان سراسیمه به ایران دوید
... باید دید علل و اسبابی که باعث شده دولت انگلستان با آن عجله و شتاب سر جان ملکم را با مخارج هنگفت و پیشکشیهای ذیقیمت و نفیس بایران روانه نماید و دربار فتحعلیشاه را مفتون بذل و بخششهای خود نموده آن قرارداد سیاسی و تجارتی را با دولت ایران منعقد کند چه چیزها بوده و اهمیت آنها تا چه اندازه است.
برای اینکه علل و اسباب این مأموریت برای ما بخوبی معلوم گردد ناچاریم باوضاع و احوال آن روز اروپا هم یک نظر اجمالی بیندازیم. آنوقت برای ما روشن خواهد گردید که دولت انگلستان در آن تاریخ در چه مصائب و سختیها گرفتار بوده که در تحت فشار آنها مجبور گشته است مأمور سیاسی خود را با آن عجله بدربار ایران گسیل دارد.
این موضوع برای اینکه بهتر روشن شود آن را بدوقسمت تقسیم میکنیم:
قسمت اول اوضاع اروپا قبل از قرارداد اول سال ۱۲۱۵ هجری (۱۸۰۱ میلادی) که سر جان ملکم با دولت ایران منعقد نمود قسمت دیگر بعد از قرارداد و معاهدهٔ فوقالذکر.
چونکه هنوز مرکب امضا و مهرهای معاهده فوقالذکر بین دولتین ایران و انگلستان خشک نشده بود که در اروپا حوادث و اتفاقاتی رخ داد که در این عهدنامه تأثیرات زیادی داشته است و شرح آنرا در صفحات ذیل ملاحظه خواهید نمود.
از آغاز ظهور ناپلئون انگلیسها چنانکه عادت دیرینه آنها است و با هر شخص صاحب عزم یا دولت مقتدری در دنیا خصوصاً در قارهٔ اروپا مخالف و دشمن میباشند در این تاریخ نیز مخالفت خود را با ناپلئون آغاز نمودند.
در این هنگام است ۱۲۱۵ هجری (۱۸۰۰ میلادی) که ناپلئون بفتوحات بزرگی نائل شد و این فتوحات دولت انگلستان را بوحشت انداخت. برای اینکه خوانندگان محترم وقایع آن روزها را بخاطر بیاورند من بیکی و دوتای آنها اشاره میکنم که مقصود بهتر روشن گردد.
ناپلئون در ماه مه ۱۸۰۰ از کوههای آلپ با سپاه خود عبور نموده و در اواسط ماه ژوئن همان سال جنرال ملاس[۱] فرمانده کهنسال دولت باعظمت اطریش را در مارنگو[۲] شکست فاحش داد که جنرال مزبور بامان آمده خواستار متارکه جنگ گردید و بالاخره تسلیم شرایط پیشنهادی ناپلئون گشت.
پول اول امپراطور روس که جزء متحدین اطریش و انگلستان و بر ضد فرانسه بود و شصت هزار قشون زبدهٔ خود را در تحت فرماندهی جنرال سووارو[۳] بایطالی اعزام داشته بود بعد از دادن چهل و پنج هزار نفر تلفات با یک چهارم باقی مانده قشون خود بروسیه بازگشت و پانزده هزار نفر قشون دیگر هم که بانگلیسها داده بود تا بکمک آنها هلند را تصرف نمایند آنها نیز اسیر و یا کشته شده و از آنها عدهٔ بیش باقی نمانده بود.
در همین سال است که پول اول بخطاهای سیاسی خود پی برده قشونهای خود را احضار مینماید و با ناپلئون میخواهد آشتی نموده بین خودش و او ایجاد اتحاد و دوستی بنماید.
ناپلئون نیز از موقع استفاده نموده هشت هزار نفر اسرای قشون روس را که در ایطالی و زوریخ و هلند اسیر نموده بود تمام لباس تازه و اسلحه صحیح داده بفرماندهی صاحبمنصبان مخصوص امپراطور روس آنها را بروسیه روانه میکند.
این عمل و اقدامات دیگر ناپلئون بکلی پول اول را جلب میکند و از این تاریخ یک نوع دوستی و اتحاد بین ناپلئون و پول اول ایجاد میگردد که یکی از اثرات این دوستی همان قرارداد بین پول اول و ناپلئون بوده که میخواستند با مساعدت دولت ایران از وسط ایران عبور کرده به هندوستان حمله نمایند. البته پرمعلوم است که دوستی پول با ناپلئون دشمنی با دولت انگلیس میباشد و از این تاریخ به بعد روابط و مکاتبات محبتآمیز بین این دو نفر تقریباً روزانه میشود.
ناپلئون و پول اول هر دو خوب میدانستند که اساس امپراطوری هندوستان در آن روزها محکم نبوده و بواسطه مخالفت حکمرانان خود هندوستان فوقالعاده سست و متزلزل بود و هر گاه یک کمک از خارج بآنها میرسید خود سکنه آن مملکت بنای حمکرانی آن را واژگون میکردند. بنابر این هر دو امپراطور در حمله به هندوستان موافقت نمودند.
حکمی که پول اول در تاریخ ۱۲ ژانویه ۱۸۰۰ به پرنس اورلوف[۴] فرمانده کل قزاقها صادر نموده چنین دستور میدهد:
«انگلیسها در تهیه هستند با کشتیهای جنگی و قشونهای بری خودشان بر متحدین ما سوئد و دانمارک حمله نمایند. ما نیز باید بر آنها حمله کنیم اما این حمله ما باید بر یک نقطه حساس وارد بشود که ضربت ما در آن نقطه تأثیر زیادی داشته باشد و در ضمن هم انگلیسها حمله بآن محل را چندان عملی تصور نکنند.
از محل اورنبورغ[۵] تا هندوستان سه ماه راه است و از اینجا[۶] تا اورنبورغ یکماه. جمعاً چهار ماه راه است. من این قوای اعزامی را در تحت فرماندهی شما قرار میدهیم و این مأموریت امتیازات زیادی برای تمام شماها فراهم خواهد نمود و برای ما ثروت زیادی تولید خواهد گردید و یک بازار خوبی برای متاع مملکت ما تهیه خواهد شد. در ضمن ضربت مهلکی هم بقلب دشمن وارد خواهد آمد. ضمناً ما یک وظیفه دیگر خود را نیز انجام دادهاین که آن آزاد نمودن سکنه هندوستان است.
ملل هندوستان بعدها مطیع ما خواهند بود چنانکه امروز مطیع انگلیسها میباشند و ما باید کلیه تجارت آن مملکت وسیع را برای خود اختصاص دهیم».
یک روز بعد یعنی در ۱۳ ژانویه ۱۸۰۱ کاغذ دیگری به پرنس مینویسد: در این کاغذ میگوید من یک نقشه تازهٔ از مملکت هندوستان برای شما میفرستم که در این نقشه نقاط کوچک نیز نموده شده است.
در سر راه بخارا خود را برای امپراطوری روسیه در نظر بگیر تا دولت چین نتواند بدان دستاندازی کند[۷]
از آن طرف بعد از متارکه جنگ مارنگو دولت اطریش چون در تحت نفوذ کامل انگلستان میباشد شرایط صلح پیشنهادی ناپلئون را قبول نمیکند و دولت انگلستان دو میلیون لیره بدولت اطریش قرض میدهد که مجدداً جنگ را با ناپلئون ادامه دهند این است که در ماه دسامبر ۱۸۰۰ جنگ مجدداً بین اطریش و فرانسه شروع میشود. این بار قشون فرانسه تا پشت دروازه وین فاتحانه جلو میرود. در این موقع دیگر نفوذ دولت انگلیس مؤثر نیست و دولت اطریش خود را مجبور میبیند که با فرانسه صلح کند و شرایط او را قبول نموده در تحت نفوذ ناپلئون قرار بگیرد.
در روزهای اخیر سال ۱۸۰۰ میلادی (۱۲۱۵ هجری) تنها دولتی که در قاره اروپا باقی مانده که هنوز هم دم از دشمنی با ناپلئون میزد و بر او حسد میورزید همان دولت انگلستان بود آنهم فقط میتوانست بدریاها تسلط داشته باشد و بس. ناپلئون تمام دول اروپا را بمیل و رضا یا بتهدید و فشار بر ضد انگلستان متحد نموده بود و تمام این دول بنادر خودشان را بروی تجارت انگلیس مسدود نموده بودند و تجارت آن دولت در اروپا در این تاریخ بکلی فلج شده بود.
منبع: تاریخ روابط ایران و انگلیس نوشته محمود محمود
امیر تهرانی
ح.ف
روزی که انگلستان سراسیمه به ایران دوید
... باید دید علل و اسبابی که باعث شده دولت انگلستان با آن عجله و شتاب سر جان ملکم را با مخارج هنگفت و پیشکشیهای ذیقیمت و نفیس بایران روانه نماید و دربار فتحعلیشاه را مفتون بذل و بخششهای خود نموده آن قرارداد سیاسی و تجارتی را با دولت ایران منعقد کند چه چیزها بوده و اهمیت آنها تا چه اندازه است.
برای اینکه علل و اسباب این مأموریت برای ما بخوبی معلوم گردد ناچاریم باوضاع و احوال آن روز اروپا هم یک نظر اجمالی بیندازیم. آنوقت برای ما روشن خواهد گردید که دولت انگلستان در آن تاریخ در چه مصائب و سختیها گرفتار بوده که در تحت فشار آنها مجبور گشته است مأمور سیاسی خود را با آن عجله بدربار ایران گسیل دارد.
این موضوع برای اینکه بهتر روشن شود آن را بدوقسمت تقسیم میکنیم:
قسمت اول اوضاع اروپا قبل از قرارداد اول سال ۱۲۱۵ هجری (۱۸۰۱ میلادی) که سر جان ملکم با دولت ایران منعقد نمود قسمت دیگر بعد از قرارداد و معاهدهٔ فوقالذکر.
چونکه هنوز مرکب امضا و مهرهای معاهده فوقالذکر بین دولتین ایران و انگلستان خشک نشده بود که در اروپا حوادث و اتفاقاتی رخ داد که در این عهدنامه تأثیرات زیادی داشته است و شرح آنرا در صفحات ذیل ملاحظه خواهید نمود.
از آغاز ظهور ناپلئون انگلیسها چنانکه عادت دیرینه آنها است و با هر شخص صاحب عزم یا دولت مقتدری در دنیا خصوصاً در قارهٔ اروپا مخالف و دشمن میباشند در این تاریخ نیز مخالفت خود را با ناپلئون آغاز نمودند.
در این هنگام است ۱۲۱۵ هجری (۱۸۰۰ میلادی) که ناپلئون بفتوحات بزرگی نائل شد و این فتوحات دولت انگلستان را بوحشت انداخت. برای اینکه خوانندگان محترم وقایع آن روزها را بخاطر بیاورند من بیکی و دوتای آنها اشاره میکنم که مقصود بهتر روشن گردد.
ناپلئون در ماه مه ۱۸۰۰ از کوههای آلپ با سپاه خود عبور نموده و در اواسط ماه ژوئن همان سال جنرال ملاس[۱] فرمانده کهنسال دولت باعظمت اطریش را در مارنگو[۲] شکست فاحش داد که جنرال مزبور بامان آمده خواستار متارکه جنگ گردید و بالاخره تسلیم شرایط پیشنهادی ناپلئون گشت.
پول اول امپراطور روس که جزء متحدین اطریش و انگلستان و بر ضد فرانسه بود و شصت هزار قشون زبدهٔ خود را در تحت فرماندهی جنرال سووارو[۳] بایطالی اعزام داشته بود بعد از دادن چهل و پنج هزار نفر تلفات با یک چهارم باقی مانده قشون خود بروسیه بازگشت و پانزده هزار نفر قشون دیگر هم که بانگلیسها داده بود تا بکمک آنها هلند را تصرف نمایند آنها نیز اسیر و یا کشته شده و از آنها عدهٔ بیش باقی نمانده بود.
در همین سال است که پول اول بخطاهای سیاسی خود پی برده قشونهای خود را احضار مینماید و با ناپلئون میخواهد آشتی نموده بین خودش و او ایجاد اتحاد و دوستی بنماید.
ناپلئون نیز از موقع استفاده نموده هشت هزار نفر اسرای قشون روس را که در ایطالی و زوریخ و هلند اسیر نموده بود تمام لباس تازه و اسلحه صحیح داده بفرماندهی صاحبمنصبان مخصوص امپراطور روس آنها را بروسیه روانه میکند.
این عمل و اقدامات دیگر ناپلئون بکلی پول اول را جلب میکند و از این تاریخ یک نوع دوستی و اتحاد بین ناپلئون و پول اول ایجاد میگردد که یکی از اثرات این دوستی همان قرارداد بین پول اول و ناپلئون بوده که میخواستند با مساعدت دولت ایران از وسط ایران عبور کرده به هندوستان حمله نمایند. البته پرمعلوم است که دوستی پول با ناپلئون دشمنی با دولت انگلیس میباشد و از این تاریخ به بعد روابط و مکاتبات محبتآمیز بین این دو نفر تقریباً روزانه میشود.
ناپلئون و پول اول هر دو خوب میدانستند که اساس امپراطوری هندوستان در آن روزها محکم نبوده و بواسطه مخالفت حکمرانان خود هندوستان فوقالعاده سست و متزلزل بود و هر گاه یک کمک از خارج بآنها میرسید خود سکنه آن مملکت بنای حمکرانی آن را واژگون میکردند. بنابر این هر دو امپراطور در حمله به هندوستان موافقت نمودند.
حکمی که پول اول در تاریخ ۱۲ ژانویه ۱۸۰۰ به پرنس اورلوف[۴] فرمانده کل قزاقها صادر نموده چنین دستور میدهد:
«انگلیسها در تهیه هستند با کشتیهای جنگی و قشونهای بری خودشان بر متحدین ما سوئد و دانمارک حمله نمایند. ما نیز باید بر آنها حمله کنیم اما این حمله ما باید بر یک نقطه حساس وارد بشود که ضربت ما در آن نقطه تأثیر زیادی داشته باشد و در ضمن هم انگلیسها حمله بآن محل را چندان عملی تصور نکنند.
از محل اورنبورغ[۵] تا هندوستان سه ماه راه است و از اینجا[۶] تا اورنبورغ یکماه. جمعاً چهار ماه راه است. من این قوای اعزامی را در تحت فرماندهی شما قرار میدهیم و این مأموریت امتیازات زیادی برای تمام شماها فراهم خواهد نمود و برای ما ثروت زیادی تولید خواهد گردید و یک بازار خوبی برای متاع مملکت ما تهیه خواهد شد. در ضمن ضربت مهلکی هم بقلب دشمن وارد خواهد آمد. ضمناً ما یک وظیفه دیگر خود را نیز انجام دادهاین که آن آزاد نمودن سکنه هندوستان است.
ملل هندوستان بعدها مطیع ما خواهند بود چنانکه امروز مطیع انگلیسها میباشند و ما باید کلیه تجارت آن مملکت وسیع را برای خود اختصاص دهیم».
یک روز بعد یعنی در ۱۳ ژانویه ۱۸۰۱ کاغذ دیگری به پرنس مینویسد: در این کاغذ میگوید من یک نقشه تازهٔ از مملکت هندوستان برای شما میفرستم که در این نقشه نقاط کوچک نیز نموده شده است.
در سر راه بخارا خود را برای امپراطوری روسیه در نظر بگیر تا دولت چین نتواند بدان دستاندازی کند[۷]
از آن طرف بعد از متارکه جنگ مارنگو دولت اطریش چون در تحت نفوذ کامل انگلستان میباشد شرایط صلح پیشنهادی ناپلئون را قبول نمیکند و دولت انگلستان دو میلیون لیره بدولت اطریش قرض میدهد که مجدداً جنگ را با ناپلئون ادامه دهند این است که در ماه دسامبر ۱۸۰۰ جنگ مجدداً بین اطریش و فرانسه شروع میشود. این بار قشون فرانسه تا پشت دروازه وین فاتحانه جلو میرود. در این موقع دیگر نفوذ دولت انگلیس مؤثر نیست و دولت اطریش خود را مجبور میبیند که با فرانسه صلح کند و شرایط او را قبول نموده در تحت نفوذ ناپلئون قرار بگیرد.
در روزهای اخیر سال ۱۸۰۰ میلادی (۱۲۱۵ هجری) تنها دولتی که در قاره اروپا باقی مانده که هنوز هم دم از دشمنی با ناپلئون میزد و بر او حسد میورزید همان دولت انگلستان بود آنهم فقط میتوانست بدریاها تسلط داشته باشد و بس. ناپلئون تمام دول اروپا را بمیل و رضا یا بتهدید و فشار بر ضد انگلستان متحد نموده بود و تمام این دول بنادر خودشان را بروی تجارت انگلیس مسدود نموده بودند و تجارت آن دولت در اروپا در این تاریخ بکلی فلج شده بود.
منبع: تاریخ روابط ایران و انگلیس
امیر تهرانی