گوشه ها یی از تاریخ ایران

گوشه ها یی از تاریخ ایران

بررسی گوشه هایی از تاریخ ایران
گوشه ها یی از تاریخ ایران

گوشه ها یی از تاریخ ایران

بررسی گوشه هایی از تاریخ ایران

تاریخ ایران: اسب در تاریخ ایران



اسب و نقش آن در تاریخ ایران 

.

...اسبهای مخصوص شاهنشاهان ماد و هخامنشی از میان اسبهای نسای همدان انتخاب می شد.

مورخین می نویسند، که هنگام سلطنت هخامنشی‌ها، در نسا 160000 اسب پرورش داده می شد. ولی هنگام هجوم اسکندر تعداد آنها به 60000 رسید.

 این ارقام را کلیه مورخین با کمی تغییر ذکر کرده اند. به این ترتیب وسعت این دشتها و مراتع و توجه ایرانیان را به پرورش اسب می توان درک کرد.

به کمک همین اسبهای زیبا و نیرومند بود که، جنگجویان ایرانی، در زمان هخامنشی، امپراطوری عظیمی را از سه قاره آسیا و اروپا و افریقا تشکیل دادند.



اوستا


 در اوستا نیز مکرر به نام اسب (اسپ) و گردونه برمی‌خوریم. در اوستا می بینیم که چگونه، گروهی از ایزدان بر گردونه می نشینند. از جمله گردونه مهر (ایزد فروغ و پیکار و پاسبان عهد و پیمان) را می بینیم که «گردونه زیبا و همواره رونده‌اش زرین و با زینتهای گوناگون آراسته است، این گردونه را چهار اسب سفید یک رنگ جاودانی، که از چرا خور منوی خورش یابند می کشند. سم های پیشین آنها زرین و سم های پسین آنها سیمین است. این چهار تکاور به یوغ گرانبها بسته شده.» 


دیگر ایزدان نیز، دارای گردونه های زرین و اسبهای تیز تک بودند. از جمله گردونه ایزد سروش، به چهار اسب سپید با سم‌های زرکوب بسته شده بود، که تندتر از باران و ابر، و تیزتر از، مرغهای پران، و شتابنده تر از، تیر از کمان رها شده حرکت می‌کرد.

از قربانی کردن اسب نیز در یشت‌ها یاد شده است.


«از برای ناهید، هوشنگ پیشدادی، در بالای کوه هرا (البرز) صد اسب، و هزار گاو، و ده هزار گوسفند فدا کرد و از او درخواست که در همه کشورها بزرگترین پادشاه گردد.»



کیخسرو و اسب


«یل کشور ایران و آراینده پادشاهی، کیخسرو، در کنار دریاچه ژرف و فراخ چیچست (ارومیه) صد اسب، و هزار گاو، ده هزار گوسفند فدا ساخت، و درخواست که در سراسر کشورها بزرگترین شهریار شود.»


در اوستا به اسب اهمیتی فراوان داده شده، و برای معالجه و خوب نگهداری اسب نیز دستوراتی ذکر گردیده، و آن را از برگزیده‌ترین حیوانات به شمار آورده است. 


عهد هخامنشی


در آثار عهد هخامنشی، اولین اثری که نام اسب در آن به چشم می خورد، لوحه زرین آریارامنه (640ـ 615 ق.م.) جد داریوش بزرگ است، که در تپه هگمتانه بدست آمده است.    متن این لوح به قرار زیر است:


«آریارمنه شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه پارس، پسر چیش پش شاه، نوه هخامنش، آریار منه شاه گوید: این کشور پارس که من دارم و دارای اسبهای خوب و مردم نیک می باشد. اهورامزدا آن را به من عطا فرموده است . از مرحمت اهورامزدا من شاه این کشورم آریارمنه شاه گوید اهورامزدا مرا یاری کند.»


اما جمعی از دانشمندان، در اینکه این لوح در زمان خود آریارمنه نوشته شده باشد تردید می‌کنند، و عقیده دارند، این لوح پس از سلطنت خشایار شاه از نظر مصالح خانوادگی ساخته شده است در کتیبه بیستون نیز چند بار از اسب و سوار نام برده شده است.


در سایر سنگ نبشته‌های عهد هخامنشی نیز، از جمله سنگ نبشته داریوش بزرگ در تخت جمشید، نام اسبهای خوب کشور ایران ذکر گردیده است. متن این سنگ نبشته از این قرار است:

«بزرگ است اهورامزدا، او بزرگترین خدایان است، او داریوش را شاه کرد، او شاهی را به او داده است، با یاری اهورامزدا داریوش شاه گوید: این است کشور پارس که اهورامزدا به من داده، زیبا، دارای اسبان خوب و مردان نیک است. به لطف اهورامزدا او از جهت کارهایش، داریوش از هیچ دشمن  نترسد».


به طور کلی، در بیشتر کتیبه‌ها، و الواح سیمین و زرین، و حتی کتیبه های گلی عهد داریوش بزرگ،  نام اسبهای عالی کشور ایران دیده می شود.


زبان های  فارسی و اسب

در زبانهای فارسی باستان، و اوستایی، واژه اسب به صورت اسپ به کار برده می شد. از ترکیب این کلمه نامهای فراوانی ساخته شده است. از آن جمله: گرشاسب (دارنده اسب)، ارجاسب (دارنده اسب با ارج)، لهراسب (تند اسب)، کشنسب (دارنده اسب نر)، تهماسب (دارنده اسب فربه)، و بسیاری نامهای دیگر


این خود مورد دیگری است، از اهمیت اسب در ایران باستان. ایران باستان همانگونه که برای خود و خانواده خود از اهورامزدا نیکی طلب می کردند، برای اسب خود نیز نیرومندی می خواستند.


چنانکه گفتیم با اهلی شدن اسب تحولات جدیدی در زندگی مادی و معنوی مردم هند و اروپایی ساکن آسیای مرکزی پدید آمد. از جمله این تحولات پدید آمدن لوازم مربوط به اسب، و اسب سواری بود. از آن زمان که آریاها سواری بر اسب را آموختند، تغییراتی در پوشاک آنها پدید آمد. پوشیدن شلوار از جمله این تغییرات بود، چه سواری لباس جدیدی را که متناسب با آن باشد لازم داشت.


دوختن شلوار کاملاً برای مردم سوارکار ضروری به نظر می رسید بی شک این پوشاک جدید را باید از پدیده های تمدن اسب داری و آریایی دانست. (اولین دسته از هند اروپاییان که در غرب، یعنی قاره اروپا شلوار پوشیدند، سلتها بودند) علاوه بر پوشاک، لوازم مربوط به خود اسب مانند: زین و برگ، و دهنه و رکاب و جز آن به تدریج پدید آمد.


تاریخ پیدایش زین را نمی توان قطعاً تعیین کرد. عقاید گوناگون دانشمندان درباره پیدایش زین و برگ، و رکاب و مهمیز تا حد زیادی مبهم است. به نظر نویسنده کتاب سیر تمدن «محتملاً اسب از ابتدا حتی قبل از پیدایش چرخ، در فلات مغولستان برای کشیدن بار به کار می رفته. می توان حدس زد که نخستین زین‌هایی که ساخته شده، زین‌های مخصوص حمل بار یا نوعی پالان بوده، و اولین سوارانی که بر پشت اسب آمدند، کودکان کوچکی بوده اند که در موقع حرکت اردو، روی بسته های بار می نشستند. احتمال دارد که زین چوبی که با پالان بارکشی چندان تفاوت فاحشی نداشت، و مهمیز نیز از اختراعات مردم این ناحیه بوده باشد. لیکن از تاریخ  ظهور آن اطلاع موثقی در دست نیست، جز اینکه می توانیم بگوییم، محققاً مهمیز پس از زین چوبی روی کار آمد، و نام هر دوی آنها  فقط به فاصله نسبتاً کوتاهی قبل از میلاد مسیح در اسناد تاریخی ذکر شده 

به نقل از مجله هنر و مرد

نوشته محمد حسن سمسار


امیر تهرانی

ح.ف


تاریخ ایران: قاجار: گزارش اولین سفیر ایرانی از انگلیس


گزارشات اولین سفیر ایران در انگلیس

     آگاهی انگلیسی ها از تاریخ ایران

        صبح میهماندار باتفاق لرد بشمنث که در ملک هند به شرخان شور مشهور است و مدتی کلنل ژنرال لفتنن هندوستان و فرمانفرمای آن دیار بود و از تواریخ استحضار کامل دارد و بزبان فارسی مربوط وارد شده چون در صحبت گشوده شد از آگاهی مشارالیه به حال فضلاء و مشایخ ایران حیرت کردم.  


اسکناس

        غریب تر آنکه یک کاغذ نازکی را چاپ کرده از یک تومان تا هزار تومان و آن چاپ را نوت می گویند و اعتبار نوت بیش از زر رایج است و صبح تا شام محرران که دویست نفر البته می باشند به چاپ کردن آن مشغولند. و آن کاغذ چاپ شده علامتی دارد که تقلب در ساختن آن کمال اشکال دارد. بلکه شبه آن، مانند ذات خالق بیچون و چند محال است و آن کاغذ بهتر از زر رایج مرغوب سلیقة تجار آن دیار است.  


تلگراف

‌              روزی که هوا صاف باشد خبر ورود کشتی از هر بندری به پلیموت و از آنجا تا به دارالخلافة لندن در بیست و پنج دقیقه می رسد. من از این سخن متحیر شده گفتم سخن اغراق و دروغ در فرنگ کسی نشنیده است چگونه می تواند شد که سیصد مایل مسافت بعیدی را که می گویند، در اندک زمانی خبر به دارالخلافة لندن خواهد رسید.   

 

        تجارت زنان فرنگ

          قضا را در آن لنگرگاه کشتی های بزرگ و کوچک که تمامی لنگر افکند بودند و زنان ایشان هر یک به سامان دکانی فرو چیده از هر نوع جنسی می فروختند و در معامله کردن صحبت های شیرین از نسوان فرنگ استنباط نمودم که خالی از حیرتی نبود. 

     

      اختلاط زن و مرد در مجالس

        از آنجا که من در مجلس حیران بودم. میسس پرسول گفت: چنان می فهمم که از اکل نمودن مرد و زن به جمعیت، ترا حیرت دست داده خود انصاف ده که شیوة ما بهتر است یا شیوة شما که زنان را مستور دارید؟ من در جواب گفتم: طریقة شما بهتر است. از رهگذر اینکه زن مستوره چشم بسته و همچو مرغی که در قفس حبس شود می باشد و چون رهایی یابد قوت پرواز به طرف گلشن ندارد. و زن پر گشوده به مصداق اینکه: مرغان گلشن دیده اند سیر گلستان کرده اند.  بهر کمالی آراسته گردند و چون من سیاحت بسیار کرده ام مانند شما زنی به این همه کمالات معنوی و صوری و آراستگی ندیدم.   

 

       دوئل

        در مقابل ما دو نفر مکابره ( بزرگان ) با هم مشت برآورده به یکدیگر زدند و یکی دست در جیب کرده رقعه ( نامه ) درآورد. و دیگری به دستور رقعه ای برآورده به یکدیگر دادند. من از این معامله حیرت کرده، از سر گور اوزلی حقیقت این مطلب را تحقیق کردم. و سبب بی حرمتی را نسبت به یکدیگر پرسیدم. گفت: خصومت آن دو نفر به آن رقعه جات به جنگ طپانچه رسید. 

چنانکه اگر توانایی، ناتوانی را در این جا بزند. یا سخن سردی به وی گوید. اگر چه شاهزاده و بینوای رعیت باشد و قبل از این معامله روی داده چون پر زور کم زوری را زد. یا سقط گفت به همان رقعه ها وعده گاه ایشان به فاصله مشخص شود. 

ده قدم یا بیست یا کمتر با هم به آن موضع روند و دو نفر از خویشان جانبین در صحرای جنگ طپانچه حاضر شوند. و آن خصمان طپانچه ها به یک بار خالی کنند. بسا باشد که هر دو از پا درآیند و شاید که خطا آید.

 خصمان تا ده بار می توانند دعوی را از سر گیرند. و هیچ یک سر نپیچند. و اگر یکی از جنگ سر پیچد، از نامردان محسوب گردد. و او را در هیچ مجلسی راه ندهند و از درجة اعتبار افتد. باید خصمان از هم راضی گردند تا خصومت رفع شود. و در این قتل هیچ جرح و مؤاخذه نیست.  


      ساختمان های انگلستان

        در مملکت انگلستان حسن بسیار است و خانه های ایشان از سنگ ساخته شده و بر روی آن عمارات نیز عماراتی عالی منقش ساخته اند که عقل در آن حیران است.    

 

       شورش در شهر    

         اتفاقاً در آن شب دو چندان شمع و چراغ بر در هر خانه و گوشه هر کاشانه ای روشن بود و از بسیاری گاری در آن کوچه راه مسدود شده، از حقیقت آن غوغا پرسیدم. گفتند: شخصی به نام سر فرانسس بروت از حکم شاه یاغی و سرپیچ شده و او از وکلاء شهر لندن است و وزراء و شاه را ناسزا گفته و اخلال در امر پارلمان و دولت کرده می گوید شاه و داستان اخراجات ضرور نیست و مخالفت با رأی کوثل ( مجلس شورا ) نموده. ... و رعایایی که دوستدار اویند مانع از گرفتن او شده اند. این زیادتی روشن از برای گرفتن اوست و هر که شمع بیفروزد، دوستان یاغی خانه او را به سنگ ویران کنند که چرا چراغ افروخته، تا معلوم شود که کیست میخواهد آن یاغی را از خانه اش بیرون برد. ... چون صبح دمید معلوم شد که اکثر از خانه های وزراء و کوثلیان از سنگ باران عوام ویران شده، حتی خانه وزیر اعظم؛ و لرد وثملن را که یکی از کوثلیان است بسیار زده بودند. ...

 من پرسیدم که چرا غوغا فرو نمی نشیند؟ گفتند هنوز مشاورت اهل کوثل به انتها نرسیده که به اذن آنها این مقصر را از خانه بیرون آورده، به سیاستگاه شاه بریم. 

از این معنی حیرتم به حیرت افزود که در این ازدحام و فتور که اگر در شهری از ایران واقع شده بود از شب دوشنبه تا بحال ده هزار تن بیشترک به معرض قتل و هلاک برآمده بودند. غریب تر آنکه هنوز کوثلیان از حکم مقصر فارغ نشده اند. مطلب از ایراد این گزارشات آشکار کردن خیر خواهی و بی آزاری و آزادی مردم این شهر است، که تا گناه بر گناهکار ثابت نشود به معرض مؤاخذه درنیاورند؛ که ترسند مبادا بیگناهی را آزار رسانیده باشند

منبع اصلی کتاب حیرت نامه نوشته ابولحسن خان ایلچی

نقل از  http://tispoon.blogfa.com/post/79


امیر تهرانی

ح. ف


امیر تهر انی

ح. ف


100 نکته در باره حمله مغول به ایران


در زمانی که لشگر خونریز و شیطان صفت چنگیز وحشی به نابودی  و کشتا ر مردم  ایران مشغول بود شخصی بنام "   محمود تارابی"   که شغل ساده ای داشت مردم را برای مقابله با مغولها و ایجاد عدل و داد و ادار  به قیام نمود. تا اینجای کار مطلب قابل درک و قبول و نیکو می باشد. ولی د ر کنار آن و حتی بالاتر از آن محمود ادعا می کرد که لشگریان نا مریی او و پیروانش را حمایت می کنند. ادعای ارتباط با جن و پری داشت. خود را صاحب کر امت معرفی می کرد. متاسفانه نه تنها مردم عادی بلکه تعداد ی از علمای روحانی نیز مرید او شدند. او به لشگریان خود می گفت بدون سلاح و لباس به جنگ دشمن بروند و در مقابل مغولها ی مسلح و وحشی بجنگند که نتیجه آن کشته و نابود شدن پیروانش بود. 

استاد رسول جعفریان دانشمند ارزشمند مقاله ای تحقیقی ارایه نموده اند که در این نوشتار عرضه می شود:

تعدادی این واقعه تاریخی به ما نشان می دهد مدعیان از چه ابزارهایی استفاده کرده و چگونه جاهلان را در اطراف خویش گرد می‌ آوردند و در نهایت هستی مردم را به باد می‌دادند.

در مطالعات اخیرم ، حادثه‌ای در دهه چهارم قرن هفتم هجری، شگفت‌زده‌ام کرد. این حادثه تاریخی، بسیار آموزنده و از جهاتی تازه بود. حمله مغولان به دنیای اسلام از حوالی 615 آغاز شد و در یک دوره تاریخی طولانی و البته در مراحل مختلف، بخش های مختلف جهان اسلام به تصرف آنان درآمد. گشودن بغداد سال 656 بود، یعنی تقریبا پنجاه سال پس از حملات اولیه چنگیز.
در سال 636 زمانی که ماوراءالنهر و خراسان به تصرف مغولان در آمده بود، شهر بخارا به عنوان مهم‌ترین مرکز تمدنی این ناحیه، در اختیار مغولان قرار گرفته بود. حکومتی داشتند و بسیاری از مسلمانان نیز در کنار آنان حضور داشتند. با این حال، توده‌های مسلمان از این که مغولان مهاجم بر آنان تسط یافته‌اند، ناراضی بودند.
در این میان، فردی به نام محمود تارابی سر به شورش برداشت و با آماده کردن مردم و فراهم آوردن لشکری شصت هزار نفری به مقابله با آنان رفت و در مرحله‌ای پیروز هم شد، گرچه جانش را از دست داد.
تا اینجای ماجرا مشکلی نیست که به عکس، یک قیام مردمی علیه تسلط مغولان رقم می‌خورد. اما تارابی از چه ابزاری استفاده کرد؟
وی مدعی مهدویت شد و گفت که وی همان مهدی است که در روایات وعده ظهور او داده شده است. طبعا وی و بخارائیان همه سنی بودند و این ماجرا ربطی به تشیع نداشت.
علاوه بر ادعای مهدویت، تلاشهای شعبده‌بازانه نیز داشت و در این زمینه، نه فقط خودش که خواهرش نیز مشارکت داشت.
در این میان، شگفت پیوستن برخی از علما به وی بود. کسانی مؤید او شدند و در این ماجرا شرکت کردند. این که آنان با چه هدفی وی را تأیید کردند، دقیقا روشن نیست.
داستان ادعای مهدویت تارابی و استفاده از ابزارهای مختلف، پیوستن تنی چند از فرهیختگان به وی، کشته شدن او در جنگ، آمدن توفان و تلقی آنها به عنوان کرامات، یافت نشدن جسد او و تأکید بر زنده بودن و بازگشت وی، و نیز شعارهای عدالت خواهانه و گرفتن اموال اشراف برای فقرا و نیز کشتن برخی از اهل کتاب، حکایاتی است که در این ماجرا که آن را جوینی در جهانگشای آورده آن را خواندنی می‌کند.
یکی از شگفت‌ترین آنها این ادعاست که از پیروانش خواست تا بی سلاح به مقابله با مغولان بروند و همین سبب شد که سپاه شصت هزار نفری او تارومار شود. لابد به مردم گفته بوده که این کرامت اوست که همراهانش می توانند بدون سلاح به مقابله با دشمن تا بن دندان مسلح مغول بروند.
حقیقت آن است که نمی‌توان هرآنچه را جوینی که خود جانبدار مغولان بوده درست پنداشت، اما به هر روی، این واقعه تاریخی، روشنگر بسیاری از نکات هست و این که همیشه شیادانی هستند که به بهانه های مختلف و با استفاده از فضاهای گوناگون می‌توانند از جهل مردم استفاده کنند و دین و مذهب را به سخریه گرفته و آن را بدنام کنند، تنها با این بهانه که خود را مطرح کرده باشند، یا حداکثر، به اسم دفاع از مردم، با دین، دست به کشتن اهل ذمه زده و مال ثروتمندان را غارت کند.

 

حکایت مهدویت محمود تارابی در سال 636

جوینی نوشته است:
در شهور سنه ستّ و ثلثین و ستّمایة قران نحسین بود در برج سرطان منجّمان حکم کرده بودند که فتنه ظاهر شود و یمکن مبتدعى خروج کند، بر سه فرسنگى بخارا دیهى است که آنرا تاراب گویند؛ مردى بود نام او محمود صانع غربال چنانک در حقّ او گفته‏اند در حماقت و جهل عدیم المثل، به سالوس و زرق زهد و عبادتى آغاز نهاد و دعوى پرى‏ دارى کرد، یعنى جنّیان با او سخن می‌گویند و از غیبیّات او را خبر مى‏دهند، و در بلاد ماوراء النّهر و ترکستان بسیار کسان بیشتر عورتینه، دعوى پرى‏ دارى کنند و هرکس را که رنجى باشد یا بیمار شود، ضیافت کنند و پرى‏ خوان را بخوانند و رقصها کنند و امثال آن خرافات و آن شیوه را جهّال و عوامّ التزام کنند، چون خواهر او بهر نوع از هذیانات پرى ‏داران با او سخنى‏ مى‏گفت تا او اشاعت مى‏کرد، عوامّ النّاس را خود چه باید تا تبع جهل شوند روى بدو نهادند و هرکجا مزمنى بود و مبتلائى روى بدو آوردند و اتّفاق را نیز در آن زمره بر یک دو شخص اثر صحّتى یافته ‏اند اکثر ایشان روى بدو  آوردند از خاصّ و عامّ .... و در بخارا دانشمندى بود به فضل و نسب معروف و مشهور لقب او شمس الدّین محبوبى سبب تعصّبى که او را با ائمّه بخارا بودست اضافت علّت آن احمق شد و به زمره معتقدان او ملحق و گفت این جاهل را که پدرم روایت کردست و در کتابى نوشته که از تاراب بخارا صاحب دولتى که جهان را مستخلص کند ظاهر خواهد شد و علامات این سخن را نشان داده و آن آثار در تو پیداست. جاهل از عقل دور بدین دمدمه بیشتر مغرور شد و این آوازه با حکم منجّمان موافق افتاد و روزبروز جمعیّت زیادت می‌شد و تمامت شهر و روستاق روى بدو نهادند و آثار فتنه و آشوب پدید آمد. (تاریخ جهانگشای جوینی، ج 1، ص 86 ـ 87)
در این وقت حکومت و اشراف به مقابله با وی برآمدند و آماده شدند و او هم مردمان خود را مجتمع کرده مجهز ساخته به آنان گفت:
«اى مردان حقّ! توقّف و انتظار چیست دنیا را از بی ‏دینان پاک مى‏باید کرد، هرکس را آنچ میسّرست از سلاح و ساز یا عصا و چوبى معدّ کرده روى بکار آورد و در شهر آنچ مردینه بودند روى بدو نهادند و آن روز آدینه بود بشهر در سراى رابع ملک نزول کرد و صدور و اکابر و معارف‏ شهر را طلب داشت سرور صدور بلک دهر برهان الدّین سلاله خاندان برهانى و بقیّه دودمان صدر جهانى او را سبب آنک از عقل و فضل هیچ خلاف نداشت خلافت داد، و شمس محبوبى را به صدرى موسوم کرد، و اکثر اکابر و معارف را جفا گفت و آب‏ روى بریخت و بعضى را بکشت و قومى نیز بگریختند و عوامّ  و  رنود را استمالت داد و گفت، لشکر من یکى از بنى آدم ظاهرست و یکى مخفىّ از جنود سماوى که در هوا طیران می‌کنند و حزب جنیّان که در زمین مى‏روند و اکنون آن را نیز بر شما ظاهر کنم، در آسمان و زمین نگرید تا برهان دعوى مشاهده کنید. خواصّ معتقدان می ‏نگریستند و می ‏گفت آنک فلان جاى در لباس سبز و بهمان جاى در پوشش سپید می‏ پرند عوامّ نیز موافقت نمودند و هرکس که می ‏گفت نمى‏ بینم بزخم چوب او را بینا می‏ کردند و دیگر می‏ گفت که حقّ تعالى ما را از غیب سلاح می‏ فرستد. (جهانگشای جوینی ج 1، ص 88)
پس از پیروزی اولیه، دستور غارت خانه اشراف راداد و هر آنچه بود برداشتند «و اموال را که حاصل کردند برین و بر آن بخش کرد و بر لشکر و خواصّ تفرقه کرد».
به هر روی مغولان آن نواحی جمله شده بر او یورش بردند. تارابی و محبوبی بی سلاح در جمع بودند و شاید این هم از دعاوی آنان بود که سلاحی به آنان کارگر نیست: «از جانبین صف کشیدند و تارابى با محبوبى در صف ایستاده بى‏سلاح و جوشن و چون در میان قوم شایع شده بود که هرکس در روى وى دست بخلاف بجنباند خشک شود آن لشکر نیز دست بشمشیر و تیر آهسته‏تر مى‏یازیدند. یکى از آن جماعت تیرى غرق کرد اتّفاق را بر مقتل او آمد و دیگرى تیرى نیز بر محبوبى زد و کس را ازین حالت خبر نه. ‏نه قوم او را و نه دیگر خصمان را در تضاعیف آن بادی سخت برخاست و خاک چنان انگیخته شد که یکدیگر را نمى‏ دیدند. لشکر خصمان پنداشتند که کرامات تارابى است همه دست بازکشیدند و روى به انهزام بازپس نهادند و لشکر تارابى روى بر پشت ایشان آوردند و اهالى رساتیق از دیههاى خویش با بیل و تبر روى بدیشان نهادند و هرکس را از آن جماعت که مى‏یافتند، خاصّه عمّال و متصرّفان را مى‏گرفتند و بتبر سر نرم مى‏کردند و تا به کرمینیه برفتند و قرب ده هزار مرد کشته شد».
در این وقت، لشکر وی پیروزمندان بازگشتند، اما اثری از تارابی ندیدند: «چون تابعان تارابی بازگشتند او را نیافتند گفتند، خواجه غیبت کرده است تا ظهور او دو برادر او محمّد و على قایم ‏مقام او باشند، برقرار تارابی این دو جاهل نیز در کار شدند و عوامّ و اوباش متابع ایشان بودند و یکبارگی مطلق العنان دست بغارت و تاراج بردند». (تاریخ جهانگشای جوینی، ج 1، ص 89 )
این بود داستان مهدویت وی که دقیقا در این میان این تاریخ که جانبدارانه از مغول و اشراف نوشته شده، و صد البته ماهیت آن بر ما آشکار نیست.
گزارش متفاوتی از این ماجرا در «الحوادث الجامعه» آمده و نویسنده آن اثر او را ابوالکرم دارابی نامیده که در سال 637 در بخارا سر به شورش برداشت. همچنین او را یک عجمی متصوف دانسته که با انواع شعبده آشنا بود و ملقب به مهدی بود. وی دستور قتل یهود و نصارا و غارت اموالشان را داد و مدعی بود که قادر بر نابودی مغولان است و بدون سلاح و تنها با قدرت الهی می‌تواند آنها را از میان بردارد. شمار زیادی به او پیوستند. تارابی با سپاهی که داشت بر حاکم بخارا شورید و او و سپاهیانش را از میان برد. خبر به جرماغون رسید و سپاه او با سپاه هزاران نفری ابوالکرم روبرو شدند. او گفته بود کسی سلاح بر نگیرد. در این نبرد تنها اندکی از آنان نجات یافتند. گفته شده که شمارشان شصت هزار نفر بود. (الحوادث الجامعه و التجارب النافعه فی المأئه السابعه، ص 109 ـ 108)

 

منبع: خبرآنلاین

ایران و جهان در زمان قاجار


سیاست همسایگان چه بود؟ 

باید دید چه سیاست‌هائی در بین همسایگان ما بوده که بدون سر و صدا راضی شدند روسها این اندازه‌ها در آسیا جلو بیفتند.

پس از بر طرف شدن خطر ناپلئون، دول معظم اروپا در تحت عنوان اتحاد مقدس با هم قراردادهائی منقعد کردند که بموجب آن امنیت اروپا را تأمین کنند.

 در ۲۶ سپتامبر ۱۸۱۵ بین روس، اطریش و پروس (آلمان) این اتحاد مقدس بسته شد که :

سیاست داخلی و خارجی خودشان را بر طبق اصول مذهب مسیح قرار بدهند'

 با رعایای خود عادلانه رقتار نموده

 بین تمام اتباع متحدین مهر و محبت برادرانه ایجاد کنند 

و سایر دول را نیز جز پادشاه عثمانی و پاپ اعظم همه را دعوت نموده که داخل این اتحاد گردند 

و دوره جدیدی در تاریخ اروپا شروع نمایند که مانع شوند ملل اروپا مانند زمان ناپلئون گرفتار مصائب و محن جنگ و ستیز باشند

 انگلیسها اساساً با این اتحاد همراه بودند، چون آنرا الکساندر اول امپراطور روس و فرانسیس پادشاه اطریش و فردریک ویلیام پادشاه پروس شخصاً امضا نمودند.

پادشاه انگلیس بموجب قوانین موضوعه مملکت انگلستان نمیتوانست بدون دخالت وزیر مسئول آنرا امضاء نماید ولی لرد کاسل را  وزیر امور خارجه انگلیس کاملا با نظر ارتجاعی این اتحاد مقدس همراه و هم عقیده بود و مدتها با صمیم قلب با متحدین اروپائی خود روابط حسنه داست.

مقارن همین اوقات قضایای چندی در سیاست‌های دول پیش آمد که ارکان اتحاد مقدس را متزلزل نمود، مقدم بر همه تحریک یونانیها بود که بر علیه سلطه دولت عثمانی قیام نمایند. 

دول اتحاد مقدس حاضر بودند با انقلابیون یونان مساعدت نمایند اما دولت اطریش حاضر نبود با فکر آن‌ها موافقت کند همین یک پیش آمد سبب شد که اختلاف بین دولت اطریش و سایرین فراهم گردد.

دولت اطریش جداً بطرفداری دولت عثمانی قیام نمود و بآن حق داد که آتش فتنه انقلاب یونان را خاموش کند، دولتین روس و انگلیس مصر بودند که حتماً باید بیونان مساعدت نمود تا استقلال سیاسی خود را بدست آورد

 در این هنگام تغییراتی در سیاست داخلی دولت انگلیس پیش آمده بود که کاسل را عوض شده مستر کانینگ جانشین او گردید

 این شخص مخالف جدی اتحاد مقدس بود و با دولت روس نیز اتحاد سری داشت و ولینگتون معروف را نیز همین شخص پس از مرگ الکساندر اول مأمور پطرز بورغ نموده بود.

در هر حال طرفداری دولت اطریش از عثمانی‌، مرگ الکساندر اول امپراطور روس و اتحاد سری روس و انگلیس‌، این سه موضوع که پیش آمد بنای متزلزل اتحاد مقدس دول اروپا را بکلی واژگون نمود. 

در این تاریخ روس‌، انگلیس و فرانسه هر سه بر علیه دولت عثمانی و بر له یونان متحد شدند.

 کشتی‌های جنگی آن‌ها داخل آبهای دولت عثمانی شده جنگ دریائی بین آنها در گرفت. 

در نتیجه تمام کشتی‌های دولت عثمانی غرق شدند، جنگ رسمی شد، نماینده مختار دول ثلاث پای تحت عثمانی را ترک کردند. 

در این بین نیز استقلال سیاسی یونان در تحت حمایت دول ثلاث اعلان گردید.

معاهده سری دولت انگلیس با دولت روس در سر قضایای شرق مخصوصاً راجع به ایران و عثمانی در اوایل سال ۱۲۴۱ هجری (۱۸۲۶ میلادی) دولت روس را مختار نمود که هر اقدامی میخواهند در ممالک شرقی بکنند آزاد باشند، نتیجه آن اول حمله روسها بدولت ایران بود که قریب دو سال طول کشید و منجر شد بعقد معاهدهٔ ترکمان چای. هنوز مرکب امضای معاهدهٔ ترکمان چای خشک نشده بود که در اپریل ۱۲۴۳ هجری (۱۸۲۸ میلادی) جنگ روسها با دولت عثمانی شروع گردید و یکصد و پنجاه هزار نفر قشون روس از سرحدات دولت عثمانی عبور نموده بقشون عثمانی حمله نمودند. ژنرال پاسکویچ معروف که در جنگهای قفقاز با دولت ایران شهرتی بهم زده بود قلعه معروف قارص را تصرف نمود.

اما دولت اطریش نظر بسیاست شرقی خود دست از طرفداری دولت عثمانی نکشید. مترنیخ وزیر امور خارجه اطریش که در آن عصر بفراست و هوش سرشار معروف شده بود راضی نشد روس‌ها عثمانی را بیش از اینها در تحت فشار بگذارند ولی دولت انگلیس، فرانسه و آلمان با دولت اطریش مخالفت نمودند. مخصوصاً دولت انگلیس.

در این هنگام، دوک ولینگتون رئیس‌الوزراء انگلیس بود و همین شخص بود که معاهده سری را در اپریل سال ۱۸۲۶ با دولت روس بسته بود. در این موقع بهیچ وجه راضی نمیشد از تجاوزات روسها جلوگیری شود.[۱۰]

فهم این موضوع چندان اشکالی ندارد، این خود یکی از اصول مسلمه سیاست جهانگیری است که دولت ذی‌علاقه قبلا وسایلی فراهم آورد که دشمنان آنها بدست دیگران ذلیل و ناتوان گردند و در آن حال ضعف و ناتوانی بسهولت بتوانند بر آن دشمن ذلیل غلبه کنند. دولت روس برای ضعیف نمودن ایران و عثمانی مخصوصاً برانگیخته شده بود.

تاریخ روابط ایران و انگلیس

امیر تهرانی

ح. ف

تاریخچه شهر شوش و آمدن دانیال به ایر ان


گذر گاهی در تاریخ ایران

تاریخچه ی شوش


شهر شوش با ۶/۵ کیلو متر مساحت در ۲۴ کیلومتری جنوب غربی دزفول و ۱۱۵ کیلو متری شمال غربی اهواز بین ۳۲ درجه و ۲ دقیقه عرض شمالی و ۴۷ درجه و ۱ دقیقه طول شرقی نسبت به نصف النهار گرینویچ قرار دارد . بلندی شهر شوش از سطح دریا ۸۷ متر و فاصله هوایی تا تهران ۴۷۹ کیلو متر است . 

فاصله ی زمینی شوش تا تهران ۷۶۶ کیلو متر ، تا اهواز ۱۱۵ ، تا دزفول ۲۴ و تا اندیمشک ۳۸ کیلو متر است . حدود ۱۳۲۹ ه.ش به بخش تبدیل شد ، 


شهر باستانی شوش از مرکز تمدن قدیم ، از معروفترین شهر های دنیا ، پایتخت چند هزار ساله مملکت عیلام و همچنین پایتخت زمستانی امپراطوری هخامنشی بوده است . در طبقات پایین تر این شهر آثاری بدست آمد که باستان شناسان آنها را مربوط به ۸ هزار سال پیش می دانند .


دانیال: خدا حاکم من است

 دانیال یکی از پیامبران بنی اسرائیل ( قرن هفتم قبل از میلاد) است . دانیال به زبان های عربی مفهوم ( خدا حاکم من است ) را دارد. 

در سال ۶۵۵ قبل از میلاد وی را به دربار((نبوکد نصر)) پادشاه بابل به اسارت بردند . وی در آنجا به علوم کلدانیان و زبان مقدس واقف گردید و در حکمت از آنان پیشی گرفت . 

اولین واقعه ای  که سبب نفوذ دانیال پیامبر گردید تعبیر خواب نبوکد نصربود. بدین گونه پیغمبری خود را آشکار نمود ومورد توجه آن پادشاه قرار گرفت .


مهاجرت دانیال به ایران

 وی به همراه عده ای از قوم یهود به ایران مهاجرت  نمود و در شوش ساکن شد و در آنجا وفات یافت . آرامگاه دانیال پیامبردرساحل شرقی رودخانه شاپور و روبروی تپه ارگ قرار دارد . بنای زیارتگاه شامل  حیاط نیز  است . برروی گنبدمخلوطی– پله ای قرارداردکه نوع رایج گنبدها ی منطقه است .


۵۰۰۰سال پیش،از میلاد مسیح

 شوش کهن ترین شهرجهان حدود۵۰۰۰ سال پیش ازمیلاد به عنوان کانون مذهبی ساکنان اطراف بنیاد نهاد شد . هنگامی که در سال ۱۸۸۴ میلادی مارسل دیو لافوا ، به منظور انباشتن موزه لوور از آثار هنری و فرهنگی ایران(چپاول آثار باستانی ایران) ، به همراه همسر و دو نفر از همکارانش از فرانسه به شوش رسیدند ، 

جز چند خانه کپری اطراف بقعه دانیال نبی که ظاهرا به منظور پذیرایی از از زائران ساخته شده بود ، مکانی برای زیست وجود نداشت ، زیرا شوش فقط در ایام زیارتی ، ساکنان موقتی پیدا می کرد .


اعتراض مردم

ورود هیات فرانسوی به شوش با واکنش های متفاوتی از طرف مامورین وقت و مردم مواجه شد . واکنش ها به صورت های گوناگون ظاهر می کرد .

 عدم فروش مواد غذایی و کارگر از طرف مردم ، منبع بیتوته هیأت در حرم و اطراف آن اگر چه با توصیه های دکتر تولوزان که در دربار قاجار صاحب نفوذ بود موجب تخفیفی در این باره شد. اما مخالفت های آشکار و نهان مردم موجب شد اعضای هیئت در روی یکی از تپه های شوش چادر بزنند .


 بعد از مدتی اطاقکی گلی نیز ساخته شد و در جلو آن باغچه کوچک سبزیکاری نیز بوجود آمد . زندگی در زیر چادر ، طبق آنچه از نوشته های مادام دیوفولا بر می آید چندان مطلوب نبود .


بلاها هایی که آمدند

 مزاحمت های عشایر و مردم نقاط مختلف ، بخصوص انتساب بلایی مانند خسوف ،شیوع امراض مختلف ، طوفان و باران های سیل آسا را ناشی از بی حرمتی خارجیان به آرامگاه دانیال تلقی می کردند به همین جهت مومنین یک نوع نفرت نسبت به تازه واردان پیدا کردند .

 ضمنا اشیا حاصل از حفاری را نمیشد در داخل چادرهایی که از نظر امنیتی وضع مناسبی نداشتند قرار داد . اگر چه اعضای هیأت مسلح به تفنگ بودند با این حال در تمام مدتی که دیولافوا در شوش بود اقدامی صورت نگرفت .


حیات اقتصادی شهر شوش با احداث راه اصلی تهران – خرمشهر و راه آهن سراسری آغاز گردید . اهعمیت تاریخی آن نیز موجبات توجه و جذب جهانگردان و مشتاقان زیارت بارگاه دانیال نبی (ع) را فراهم آورده به نحوی که با افزایش جمعیت این شهر در سال ۱۳۳۵ دارای شهرداری گردید .

 جمعیت این شهر ۵۴۰۳۲ نفر است و مردم این شهر دارای مذهب شیعه هستند .وجود اراضی مستعد کشاورزی ، رودخانه های دائمی ، سفره های آب های زیر زمینی سطح نسبتا وسیع در حواشی رودخانه ، سواخل و آب بند های متعدد ، مراتع و مرکز کشت و صنعت در شهرستان شوش سبب شده اند مه فعالیت کشاورزی(زراعت ، دامداری و صید ماهی ) مهمترین فعالیت اقتصادی منطقه به شمار آید و بالاترین جمعیت فعال را به خود جذب نماید و در این میان بخش زراعت راز اهمیت ویزه ای برخوردار است به طوری که ۸۵ درصد شاغلین بخش کشاورزی را به خود مشغول کرده است .


این قلعه سالی حدود ۴ ماه یعنی از دی ماه تا اوایل اردیبهشت ماه مورد استفاده اعضای هیات بوده . در زمان گیرشمن هنگامی که هیات قصد تعطیل کار و ترک محل را داشت ، جلوی تمام وردی ها که از حیاط بالا به اطاق ها راه داشت باآجرو گچ تیغه می کردند . فقط یک نفر نگهبان که دائم در قلعه حضور داشت کار نگهبانی و حفاظت از اموال هیات را بر عهده داشت . این روال تا ۱۳۵۷ و شروع انقلاب ادامه داشت . با پیروزی انقلاب اسلامی ایران و تغییرات اساسی در نگرش به طرز کار و هدف های هیات های خارجی که به هر عنوان در ایران حضور داشتند تا تعیین ضوابط از ادامه کار کلیه باستان شناسان خارجی از جمله هیات های فرانسوی ممانعت بعمل آمد.


امیر تهرانی

ح.ف