۱-تخت سلیمان کجاست و رازهای آن چیست
۲-ویران کنندگان تخت سلیمان چه کسانی بودند؟
تخت سلیمان در آذربایجان غربی و ۴۵ کیلومتری شمال شرق تکاب واقع شده است. این شهر باستانی در ادوار مختلف محل سکونت اقوامی مانند، مادها، هخامنشیان، اشکانیان، ساسانیان و مغولان بود. تخت سلیمان در ادوار مختلف در اوج شکوفایی و تمدن درخشید. اکنون نشانی از این شهر در آذربایجان دیده نمیشود، «بر باد شده یک سر، با خاک شده یکسان». یکی از جاهایی که گمان میرود محل تولد زرتشت باشد، شهر شیز است. اگرچه همه محققان هم این سخن را قبول ندارند.
قلعه تاریخی تخت سلیمان از بناهای تاریخی جهان به شمار میرود. این قلعه بازماندهای از دوره ساسانیان متشکل از بخشهای مختلفی مثل آتشکده آذر گشسب، آتشکده شاهی و جنگآوران، ایوان خسرو، معبد آناهیتا، آتشگاههای کوچک و دروازهها و دیوارهای مستحکم است.
تمام آثار درون یک حصار و دیوار بیضیشکل شکل گرفته و دور تا دورش را دشتی وسیع فرا گرفته است. حصار بیرونی از سنگهای لاشهای به ابعاد مختلف و به ضخامت ۵ متر و ارتفاع ۱۴ متر و محیط بیرونی ۱۲۰۰ متر بنا شده است. لایه بیرونی حصار با سنگهای تراشدار نماسازی شده و دارای ۳۸ برج دفاعی مخروطیشکل است.
جاذبه های طبیعی و تاریخی استان آذربایجان غربی است که در نزدیکی شهر تکاب قرار گرفته است. این دریاچه، چشمهای جوشان و آهکی با قدمت هزاران سال است و از آنجایی که شدت املاح این دریاچه اجازه غواصی و دید در عمق ۶۰ متری آن را نمیدهد، رازهای سر به مهر زیادی در مورد آن وجود دارد.
جالب است بدانید که آب چشمه رسوبی دریاچه تخت سلیمان از عمق بیش از ۱۱۲ متری و از درون زمین میجوشد. مهمترین آثار باستانی قرار گرفته در اطراف دریاچه بقایای بجای مانده از آتشکده آذرگشنسپ و تالارهای دوره ساسانی است.
افسانههای این دریاچه پر رمز و راز یکی دوتا نیستند و داستانهای زیادی در بسیاری محافل بر سر زبانهاست که این پدیده را بسیار پیچیدهتر از یک دریاچه معمولی نشان میدهد. در این میان مشهورترین افسانه، وجود گنجهای بیشمار در اعماق دریاچه است. گفته میشود شهری در زیر دریاچه وجود داشته که امروزه اشیای گرانبهایی در آن مانده است و نشانههایی نیز از آنها وجود دارد. در اینجا جالبترین داستانها در مورد گنج دریاچه را برای شما آوردهایم:
شاید دورترین واقعه تاریخی که اشاره به وجود اشیای قیمتی در دریاچه دارد مربوط به دوران کورش کبیر، پادشاه هخامنشی باشد. گفته میشود که در سال ۵۴۷ قبل از میلاد، این پادشاه مقتدر پس از غلبه بر پادشاه لیدیه به نام کروسوس، او را به ایران آورد و در محلی به نام بارن در نزدیکی همدان امروزی سکنی داد. گفته میشود کوروش به هنگام آوردن وی به ایران، خزانه اشیای قیمتی او را گرفت و به عنوان نذر در آب دریاچه مقدس تخت سلیمان انداخت.
در روایتی دیگر آمده است که سردار رومی به نام آنتونیو، در سال ۳۶ قبل از میلاد قلعه تخت سلیمان، که در آن زمان گنزک خوانده میشد، را محاصره کرد. در میان این محاصره و کشمکشهایی که در طول آن به وجود آمد، نگهبانان آتشکده مقدس در زمان احساس خطر و وجود امکان سقوط قلعه، اشیای قیمتی موجود در آتشکده و معبد را به داخل دریاچه میانداختند تا هم کسی به آنها دسترسی نداشته باشد و هم نذری برای حفظ آنها از دشمن به شمار آید.
موبدان زرتشتی معتقدند این دریاچه به الهه آبها به نام ناهید یا آناهیتا تعلق دارد و ریختن اشیای نذری به داخل آن کاری مرسوم بوده است. این کار به منظور حفظ این اشیا به وسیله صاحب آن صورت میگرفت و امری جایز تلقی میشد. با وقوع جنگهای ایرانیان و اعراب در صدر اسلام و اشغال ایران، نیروهای خلیفه دوم توانستند قلعه را محاصره کنند. در آن زمان نیز بعید نیست که گنجها و نذوراتی را به دریاچه ریخته باشند.
بحثبرانگیزترین گنجی که ممکن است در کف دریاچه وجود داشته باشد انگشتر حضرت سلیمان است. براساس باورهایی بومی، کل مجموعه تخت سلیمان توسط نیروهایی ماورایی ساخته شده است که از حضرت سلیمان فرمان میبردند.
برای برنامهریزی بازدید از دریاچه، به فصل هم توجه داشته باشید. در ادامه وضعیت این جاذبه و منطقه را در فصول مختلف شرح دادهایم:
بهار: بهترین زمان برای بازدید از تخت سلیمان، بهار است؛ چرا که در این فصل با هوای خنک و طبیعت شگفتانگیز منطقه روبهرو خواهید شد.
تابستان: تخت سلیمان در تابستان نیز آب و هوای نسبتا خنکی دارد. همراه داشتن لوازمی مانند کرم ضدآفتاب، کلاه و عینک آفتابی ضروری است. ارتفاعات پایینتر در طول مسیر گرم خواهد بود بنابراین لباس خنک بپوشید؛ اما برای اول صبح یا غروب یک لباس گرم همراه داشته باشید.
پاییز و زمستان: در این فصلها بازدیدی بسیار سرد و گاهی همراه با برف در انتظار شما خواهد بود؛ اما با داشتن تجهیزات مناسب زمستانه، با خلوتی و شکوه برفی این شهر خاموش روبرو خواهید.
تخت سلیمان در حمله امپراطور رومیان، که در سال ۶۲۴ میلادی اتفاق افتاد، ویران شد. آقاخان، برادر زاده هلاکوخان، که به دین اسلام گروید بر روی ویرانههای آن مسجدی بنا کرد. این مسجد نیز بعدها ویران شد و فقط کاشیهایی با نقوش و خط برجسته از آن به جا مانده است. مجموعه باستانی تخت سلیمان، قبل از اسلام، بزرگترین مرکز آموزشی، مذهبی، اجتماعی و عبادتگاه ایرانیان به شمار میرفت. اما در حمله هراکلیوس، امپراطور رومیان، به ایران تخریب شد.
امیر تهرانی
ح.ف
منبع: مجله دلتا
اردشیر اول شاه ساسانی گفته است:
رشوه بر افتاد
پس از اینکه به سلطنت رسیدم ،حکم کردم که هر یک از اتباع من در هریک از کشورهای ایران که به یک مامور دیوان مراجعه می کنند ،آن مامور مکلف است که کار او را در همان روز به انجام برساند . و موکول به روز دیگر نکند و هرگاه به روز دیگر موکول کند نشانه این است که می خواهد رشوه بگیرد . و مجازات او ،مجازات گیرنده رشوه است . این روش طوری موثر شد که گرفتن رشوه به کلی برافتاد و امروز در کشورهای من ،کسی رشوه نمی گیرد .......
می خواستم آنهایی که خانه ندارند خانه دار شوند
من در دوران پادشاهی خویش شهرهای متعدد ساختم و قنوات زیاد حفر کردم و در تمام شهرها برای ساختن خانه ها بهترین مصالح بنایی را انتخاب نمودم ،تا اینکه خانه ها دوام داشته باشند و ویران نشوند . وقتی یک شهر به اتمام می رسید از مردم دعوت می کردم که به شهر بروند و سکونت کنند . و هیچ کس را مجبور به سکونت در شهرهای جدید نمی کردم و به آنهایی که می خواستند در شهر جدید سکونت کنند ،خانه ها را به قیمت تمام شده ،آن هم به اقساط می فروختم . زیرا از شهر سازی قصد سود نداشتم و منظورم این بود آنهایی که خانه ندارند صاحب خانه شوند ........
من از مردم خواستم دروغ نگویند ، به ضعیفان ظلم نکنند و کم فروشی نکنند
من به وسیله موبدان مردم را به راه راست دعوت کردم و از آنها خواستم که به تیره و اجداد خود برگردند و دروغ نگویند و به حق ضعفا تجاوز نکنند و کم نفروشند . و اکنون که دوران جوانی من گذشته ، می بینم که اهتمام من ،برای اینکه مردم کشورهای ایران صفات نیکوی اجداد خویش را پیش بگیرند موثر واقع گردیده و امروز دروغ و زورگویی و کم فروشی بسیار کم شده است و امیدوارم که به کلی از بین برود ....
پندار نیک ، کردار نیک و گفتار نیک را مجدرا رواج دادم
پندار نیک و گفتار نیک و کردار نیک که از ایران زمین تقریبا رخت بربسته بود ،من آن صفات را که مزدا توصیه کرده ،به ایرانیان برگرداندم . و بعضی از عادات ناپسند که از اقوام اجنبی به ایران سرایت کرده بود ،برانداختم ......
تبعیض طبقاتی را بر انداختم
من از روزی که جای پدرم پادشاه شدم ،تا امروز تمام طبقات واتباع خود را به یک چشم نگریسته ام و نخواسته ام هیچ طبقه را به طبقه دیگر مزیت بدهم .....
بیمارستان ساختم
من برای درمان بیماران بیمارستان ساختم و برای هریک از بیمارستانها ،موقوفات تعیین نمودم تا اینکه بیماران در آنجا به رایگان مورد مداوا قرار بگیرند . و به کسانی که ندارند ، بعد از معالجه ،هزینه سفر بدهند تا اینکه بتوانند خود را به وطن و اقامتگاهشان برسانند .........
هرگز به زور متوسل نشدم
برای اینکه دین مزدا توسعه پیدا کند هرگز متوسل به زور نشدم و کسی را مجبور به قبول دین مزدا نکردم.
کارهای مفید را اقباس کردم
من در دوران سلطنتم هر چیز مفید را که بین اقوام بیگانه دیدم برای کشورهای ایران اقتباس کردم .
قضات را به مدت محدود بر سر کار نگاه داشتم
من گفتم که در هر صنف،قضات باید بعد از مدتی عوض شوند و قضات دیگر جای آنها را بگیرند. چون قاضی صنفی اگر مدت مدید بماند قوی و با نفوذ می شود و می تواند در همان صنف ،حق مظلوم را به نفع ظالم پایمال نماید
واکنون مردم در رفاه و عدل و داد زندگی می کنند
اینک که احساس می کنم عمر من به نهایت رسیده و بایستی به سوی نیروانا بروم .. کشورهای آباد در ایران به جا می گذارم و در این کشورها اصناف بر اثر عدالت من دارای زندگی مرفه شده اند و در هیچ یک از کشورهای من گدا وجود ندارد . برای اینکه مردم به دین بهی زندگی می کنند و از عدل برخوردارند و هیچ مامور دیوان جرات ندارد که به کسی زور بگوید و یک پشیز بیشتر از میزان مقرر مالیات بگیرد .
هر جا که رودخانه بود سد ساختم
در هر نقطه که رودخانه ای جاری بود و می توانستند سد مقابل آن رود بسازند ، سد می ساختم . و هزینه ساختمان سد را از خزانه تامین می کردم و در سرزمین شوشیان ( خوزستان ) آنقدر سد ساختم تا اینکه زارعین از آب بی نیاز شدند .....
هر گز به عمد ظلم نکردم
هرگز از روی عمد به کسی ظلم نکردم . ولی شاید ا ز روی سهو ظلم کرده باشم و امیدوارم که مزدا ظلم غیر عمدی مرا ببخشد .....
( شاپور اول ساسانی ، فرزند اردشیر بابکان)
امیر تهرانی
ح.ف
چرا گداشدم؟
چرا ناکام می مانیم؟
چرا ?
حدود ۱۶۰ سال پیش ملک التجار روسیه یک دست چای خوری برای امیر کبیر تحفه فرستاد.
امیر اندیشید که آیا صنعت گران زبردست ایرانی می توانند نظیرش را بسازند؟
سال ها بعد در ایام نوروز جمعی در باغ چهل ستون اصفهان به تفریح نشسته بودند. در این بین گدایی پیش آمد و درخواست کمک نمود و گفت:
من واقعا گدا نیستم، سرگذشتی دارم اگر حوصله ی شنیدن دارید، برایتان تعریف کنم.
او گفت: در زمان صدارت امیر کبیر یک روز حاکم اصفهان صنعت گران شهر را احضار کرد. گفت: آیا می توانید کسی را که در میان شما از همه استادتر است، معرفی کنید؟صنعتگران مرا معرفی کردند.
حاکم گفت: امیرکبیر برای انجام کار مهمی تو را به تهران خواسته است . من در تهران به حضور امیر رسیدم. سماوری نزد امیر بود. او سماور را آب و آتش نمود و تمام اجزای سماور را بیان کرد و گفت: می توانی سماوری مانند این بسازی؟
من تا آن زمان سماور ندیده بودم. جلو رفتم و پس از ملاحظه گفتم: بله می توانم.
امیر گفت: این سماور را ببر، مانندش را بساز و بیاور.
من سماور را برداشتم مشغول شدم .پس از اتمام کار سماور ساخته شده را نزد امیر بردم و مورد پسند واقع شد. امیر پرسید: این سماور با مزد و مصالح به چه قیمت تمام شده است؟
من عرض کردم: روی هم رفته ۱۵ ریال.
امیر دستور داد تا امتیاز نامه ای برای من بنویسند که فن سماور سازی به طور کلی برای مدت ۱۶ سال منحصر به من باشد و بهای فروش هر سماور را ۲۵ ریال تعیین کرد.
پس از صدور این فرمان گفت به حاکم اصفهان دستور دادم که وسایل کارت را از هر جهت فراهم نماید.
در بازگشت به اصفهان به سرعت مشغول کار شده و چند نفر را نیز استخدام کردم و مجموعا مبلغ۲۰۰ تومان خرج شد. اما هنوز مشغول کار نشده بودم که از طرف حکومت به دنبال من آمدند من را همچون دزدان نزد حاکم بردند.
تا چشم حاکم به من افتاد با خشونت گفت:
میرزا تقی خان امیر کبیر از صدارت خلع شده و دیگر کاره ای نیست. تو باید هر چه زودتر مبلغ ۲۰۰ تومان را به خزانه ی دولت برگردانی.(آقاخان نوری ملعون و نوکر انگلیس بر سر کار آمد)
در آن هنگام من پولی نداشتم. پس دستور مصادره اموال من صادر شد. با این وجود بیش از ۱۷۰ تومان فراهم نشد. برای ۳۰ تومان دیگر مرا سر بازار برده و در انظار مردم چوب زدند .تا این که مردم ترحم کرده و سکه های پول را به سوی من که مشغول چوب خوردن بودم، پرتاب کردند. سرانجام آن ۳۰ تومان هم پرداخت شد. اما به خاطر آن چوب ها و صدمات چشم هایم تقریبا نابینا شده و دیگر نمی توانم به کارگری مشغول شوم. از این رو به گدایی افتادم..
امیر تهرانی
ح.ف
منبع : ۱۰۰۰tarh
چرا گداشدم؟
چرا ناکام می مانیم؟
چرا ?
حدود ۱۶۰ سال پیش ملک التجار روسیه یک دست چای خوری برای امیر کبیر تحفه فرستاد.
امیر اندیشید که آیا صنعت گران زبردست ایرانی می توانند نظیرش را بسازند؟حاکم گفت: امیرکبیر برای انجام کار مهمی تو را به تهران خواسته است . من در تهران به حضور امیر رسیدم. سماوری نزد امیر بود. او سماور را آب و آتش نمود و تمام اجزای سماور را بیان کرد و گفت: می توانی سماوری مانند این بسازی؟
من تا آن زمان سماور ندیده بودم. جلو رفتم و پس از ملاحظه گفتم: بله می توانم.
امیر گفت: این سماور را ببر، مانندش را بساز و بیاور.
من سماور را برداشتم مشغول شدم .پس از اتمام کار سماور ساخته شده را نزد امیر بردم و مورد پسند واقع شد. امیر پرسید: این سماور با مزد و مصالح به چه قیمت تمام شده است؟
من عرض کردم: روی هم رفته ۱۵ ریال.
امیر دستور داد تا امتیاز نامه ای برای من بنویسند که فن سماور سازی به طور کلی برای مدت ۱۶ سال منحصر به من باشد و بهای فروش هر سماور را ۲۵ ریال تعیین کرد.
پس از صدور این فرمان گفت به حاکم اصفهان دستور دادم که وسایل کارت را از هر جهت فراهم نماید.
در بازگشت به اصفهان به سرعت مشغول کار شده و چند نفر را نیز استخدام کردم و مجموعا مبلغ۲۰۰ تومان خرج شد. اما هنوز مشغول کار نشده بودم که از طرف حکومت به دنبال من آمدند من را همچون دزدان نزد حاکم بردند.
تا چشم حاکم به من افتاد با خشونت گفت:
میرزا تقی خان امیر کبیر از صدارت خلع شده و دیگر کاره ای نیست. تو باید هر چه زودتر مبلغ ۲۰۰ تومان را به خزانه ی دولت برگردانی.(آقاخان نوری ملعون و نوکر انگلیس بر سر کار آمد)
در آن هنگام من پولی نداشتم. پس دستور مصادره اموال من صادر شد. با این وجود بیش از ۱۷۰ تومان فراهم نشد. برای ۳۰ تومان دیگر مرا سر بازار برده و در انظار مردم چوب زدند .تا این که مردم ترحم کرده و سکه های پول را به سوی من که مشغول چوب خوردن بودم، پرتاب کردند. سرانجام آن ۳۰ تومان هم پرداخت شد. اما به خاطر آن چوب ها و صدمات چشم هایم تقریبا نابینا شده و دیگر نمی توانم به کارگری مشغول شوم. از این رو به گدایی افتادم..
امیر تهرانی
ح.ف
منبع : ۱۰۰۰tarh.blogfa.com
پرسش اساسی : چگونه هنر ایران در قرنهای گذشته به آن در جه از عظمت و شکوه رسید؟
«… شاه شمعدان در دست تا پاسی از شب بیدار می نشست تا هنرمندان در نور شمع او به کار پردازند…»
هنرمند ایرانی بدنبال محرک می گشته است
از مطالعه دقیق در تاریخ هنر و خصوصیات زندگانی و روحیه هنرمندان ایران و پیجویی در علل تنزل و ترقی هنر در این سرزمین چنین به دست می آید که همواره اصل توجه و تشویق و فراهم آوردن محیط و وضع مساعد برای هنرمند در این کشور یکی از عناصر مهم پیشرفت و ترقی هنر بوده است .
اصولاً در عهدهای گذشته به ندرت اتفاق میافتاده است که هنرمندی برای ارضای ذوق و میل باطنی خود، استعداد هنریش را به کار اندازد و تنها برای حظ نفس خویش اثری بیافریند .
هنرمند ایرانی همیشه در پی محرکی میگشته و جویای محوری بوده که پروانه وار دور شمع وجود او به پرواز درآمده ، مایه جان و شیره استعدادش را در پای آن نثار نماید. او همواره تشنه توجه و تربیت و تشویق بوده، تا غنچه استعدادش بشکفد و با دستهای هنرمندش به خلق بدایع صنایع بپردازد.
آرامش جامعه یعنی اوج گیری هنرها
از مطالعهی چگونگی دورههای پیشرفت هنر ایران، مشاهده میگردد که هر گاه پادشاهان مقتدری ظهور کرده، به هرج و مرجها پایان داده، آرامشی در کشور پدید آورده ، محیط مساعدی برای نشو و نمای هنرمندان که باید با آرامش خاطر و بیدغدغه خیال به کار پردازند، به وجود آوردهاند . آن هنگام هنر نیز به جنب و جوش افتاده در راه تنوع پیشرفت گام برداشته است.
انکار نمی توان کرد که بسیاری آثار با ارزش هنری که از روزگاران گذشته تا به امروز بر جای مانده و به دست ما رسیده است اغلب شاهکارها و نمونههایی است که به دستور و تحت توجه و تشویق پادشاهان بزرگ و امرای با ذوق و هنرپرور ساخته و پرداخته شده است و همواره نمونههای عالی آثار هنری در دامن دربارهای ایران پرورش یافته و بالیدهاست.
حامیان هنرها
رفیعترین و زیباترین کاخها و مسجدها و ساختمانها برای پادشاهان یا به امر و تشویق آنان به وجود آمده است، بهترین و نفیسترین قالیها و قالیچهها برای مفروش کردن همان کاخها و بناها یافته شده است ، عالیترین ظرفها و اثاثیه برای مصرف آنها ساخته شده است ، بهترین مخملها و زریها و حریرها برای تن پوش شاهان و امرا آماده شده است ، عالیترین کتابها و خطها و نقاشیها و تذهیبها برای کتابخانه های پادشاهان نوشته و نقاشی شده است.
تاریخ و آثار بازمانده ، خود بهترین گواهند که هر اندازه این توجه و رغبت ، این تشویق و تحسین ، در حق هنرمندان بیشتر مبذول گشته ، همان اندازه هم، هنر و صنعت و ذوق و استعداد که در واقع نماینده روح حقیقی یک ملت است رو به ترقی و پیشرفت نهاده و اثرات عالی به بار آورده است.
قرنهای هشتم و یازده
شواهد در تاریخ هنر ایران برای اثبات این مدعا بسیار است و برای مثال می توان ترقی و توسعه صنایع ظریفه و هنرهای ملی را در بین قرنهای هشت و یازده هجری تحت مطالعه در آورده ، سهم این قبیل هنرپروران را در پیشرفت و ترقی هنر این دورانها تعیین نمود.
امیر تیمور مؤسس سلسله کورکانی با آنکه اصولاً مردی سفاک و خیره کش بود ولی امیری هنردوست بود، وی در ضمن فتح شهرها و تصرف بلاد اسلامی ، هر جا هنرمند ماهری سراغ می گرفت او را پیش خود خوانده ، به پایتخت خود سمرقند روانه می کرد. او میخواست، سمرقند را عروس شهرهای آسیا گرداند و درباری با شکوه و جلال پدید آورد . اجتماع هنرمندان از نواحی و نقاط مختلف در سمرقند ، رفته رفته خود انجمنی از اینگونه مردم با ذوق و استعداد ، در ماوراءالنهر فراهم آورده . سطح هنر را در این گوشه از ایران چنان بالا برد که نتایج مشعشع آن چندین سال بعد مشهود افتاد.
شاهرخ فرزند تیمور که بر خلاف پدر، مردی مهربان و ملایم و جهاندار و علم دوست بود در شهر هرات مقر امارت خود، کتابخانه یا به اصطلاح امروز هنرستانی به وجود آورد که همه گونه مردم از ارباب صنایع در آن جمع بودند ، و بر اثر تشویقها و هنرپروریهای او شب و روز در خلق آثار بدیع بوجود آورد.
بعد از شاهرخ فرزندان و نوادههای او نیز که به کتاب دوستی و هنرپروری و گاهی به هنرمندی شهره آفاقند همین شیوه را پیشه خود ساختند و سرانجام کار را به جایی رسانیدند که هرات را مرکز مهم هنر و هنرمندان آن زمان ساخته ، محیطی به وجود آوردند که هنرمند بزرگی چون کمال الدین بهزاد در آن به وجود آمد و با آثار و شیوه تازهاش شهره جهان گشت.
برخی از شاهزادگان کورکانی علاوه بر هنر دوستی و هنرپروری ، خود هنرمند نیز بودند ،بای سنقر میرزا از استادان مسلم خط ثلث بود ، و نمونه خط او در کتیبه های مسجد گوهر شاد مشهد ، هنوز چشمهای هنردوستان را روشنی می بخشد. شاهنامهای که به دستور این شاهزاده نوشته و نقاشی شده و اینک در کتابخانه سلطنتی محفوظ است یکی از شاهکارهای هنر ایران بلکه جهان است.
خلاصه مطلب آنکه ، در این دوران بر اثر تشویق و ترغیب این پادشاهان و شاهزادگان ، بازار هنر و هنرمندان چندان گرم شده، رواج یافت که ما در این زمان بیش از هر وقت دیگر به نام و آثار هنرمندان استاد و ماهر در رشتههای مختلف هنری برمیخوریم و بیش از هر دوره دیگر ، شاهکارهای هنری از آن زمان به یادگار داریم.
ادامه دارد
امیر تهرانی
ح.ف
منبع مجله هنر و مردم : مقاله یحیی ذکاء